شعر طنز میهمان : میهمان آمد سرم آوار شد اما نرفت!


شعر طنز میهمان : میهمان آمد سرم آوار شد اما نرفت!

شعر طنز میهمان از علیرضا تیموری را در ادامه بخوانید و بخندید و به فکر فرو روید : میهمان آمد سرم آوار شد اما نرفتماندنش طولانی و بسیار شد اما نرفتبود لاغر همچنان نی یا شبیه یک قلممثل قوچی گنده و پروار شد اما نرفتمرغ های...

شعر طنز میهمان از علیرضا تیموری را در ادامه بخوانید و بخندید و به فکر فرو روید :

میهمان آمد سرم آوار شد اما نرفت
ماندنش طولانی و بسیار شد اما نرفت

بود لاغر همچنان نی یا شبیه یک قلم
مثل قوچی گنده و پروار شد اما نرفت

مرغ های خانه ام را خورد ماهی همچنین
چاق تر از مرغ ماهیخوار شد اما نرفت

بس که مرغ و ماهی و جوجه نمودم بنده سرخ
خورد چون ببر و چنان جگوار شد اما نرفت

هرچه در انبار بود از لطف و مهرش ته کشید
چهره ام درهم از این رفتار شد اما نرفت

بس که از نوشیدنی ها خورد از یخچال ما
معده اش مانند آب انبار شد اما نرفت

رفتم و نسیه گرفتم از کریم و مش رجب
خانه ما مثل یک تالار شد اما نرفت

بیست تا نیسان خریدم من برنج داخلی
خانه ام چون حجره و بازار شد اما نرفت

خرج کردم من پس انداز عیال خویش را
خرج او بس درهم و دینار شد اما نرفت

سکه ای مخفی درون گنجه آن هم خرج شد
زندگی با بودنش دشوار شد اما نرفت

دید سریال جومونگ و بعد هم مختار را
بینِ ماندن، رفتن او مختار شد اما نرفت

بس که غصه خوردم از خرج زیاد میهمان
قوت بنده پاکتی سیگار شد اما نرفت

تانکرِ آبی خریدم ریختم در خانه ام
خانه ام استخر شد نمدار شد اما نرفت

ریختم فلفل درون دیگ شام او شبی
اندکی بی حال شد تبدار شد اما نرفت

بمب صوتی در اتاق انداختم از جا پرید
مثل گچ آن چهره و رخسار شد اما نرفت

باز کردم ریسمان را، سگ به او شد حمله ور
پاره پا و پاچه و شلوار شد اما نرفت

از حیات وحش آوردم هف هش تا جانور
خانه پر از خرس و از کفتار شد اما نرفت

آمد آن روی سگم بالا، نکرد او اعتنا
خانه پر سرباز و پر سرکار شد اما نرفت

گشت دعوایی مفصل بین من با میهمان
خانه پر از مین وَ جنگ افزار شد اما نرفت

نزد قاضی رفتم و از دست وی شاکی شدم
برگه ها را دید و بعد احضار شد اما نرفت

جنگ من با میهمان در بیست و سی هم پخش شد
شرح حالش سرخطِ اخبار شد اما نرفت

قصه ما گشت فیلم و گشت سریالی بزرگ
داستان ما کلید° اسرار شد اما نرفت

چون مدیرانی که می چسبند بر میز و مقام
از مقام و پست او سرشار شد اما نرفت

لاجرم وای فای خود را قطع کردم آن زمان
میهمان از ماندنش بیزار شد درجا و رفت

نظرات خود را درباره ی شعر طنز میهمان بنویسید.

کارتون : محمود نظری




بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

شعر خیام : چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش