مهربانی و شیرین


مهربانی و شیرین

از متن کتاب: صبح ها، خیلی زود از خواب بلند می شد. تختش را مرتب می کرد، به دستشویی می رفت تا صورتش را بشوید، دندانش را مسواک بزند، ریشش را باژیلت دوبار - و گاهی سه بار - بتراشد. به حمام زیر دوش می رفت، لباس می...

از متن کتاب:
صبح ها، خیلی زود از خواب بلند می شد. تختش را مرتب می کرد، به دستشویی می رفت تا صورتش را بشوید، دندانش را مسواک بزند، ریشش را باژیلت دوبار - و گاهی سه بار - بتراشد. به حمام زیر دوش می رفت، لباس می پوشید، از پله های ممتد و پیچ در پیچ پائین می رفت. از کوچه می گذشت، لب خیابان به نانوایی می رفت، تا نان تازه و گرم را که رویش خشخاش ریخته بودند و بوی مطبوع و معطرش آدم را پر نشته می کرد، بخرد. و از بقالی کره، سرشیر، پیاز، تخم مرغ و گوشت از قصاب بخرد و چیزهای دیگری که جزو برنامه ی هفتگی غذایی شان بود - البته هنوز که شیرین جانش، شکمش آن طور بالا نیامده بود، و به خانه ی پدرش نرفته بود - از قبیل سبزیجات، ماست کاسه یی، روغن حیوانی، چند تا کوکاکولا و دو سه تا آبجو، و باقی چیزهایی را که شیرین جانش سفارش می داد، آنها را توی ساک می ریخت و می آورد خانه، نان را قیچی می کرد و می گذاشت توی قفسه ی کوچک که بالای دیوار آشپزخانه میخکوب شده بود. کره، سرشیر، تخم مرغ و ماست را توی یخچال، پیاز را توی قفسه ی پایین رف، و سبزیجات را توی ظرف پلاستیکیی بزرگ می ریخت...


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس های دردسرساز باران کوثری ! / باز از ممنوعه ها گذشت ؟!