انشا در مورد روستا | ۱۰ انشا زیبا درباره روستا برای پایه های مختلف تحصیلی

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۱۰ انشا در مورد روستا برای دانش آموزان عزیز درج نماییم با توجه به اینکه همه ما ایرانیان علاقه خاصی به روستا ها داریم و همیشه این مکان برای ما خاطره انگیزی بوده است لذا این موضوع جذاب ممکن در...
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۱۰ انشا در مورد روستا برای دانش آموزان عزیز درج نماییم
با توجه به اینکه همه ما ایرانیان علاقه خاصی به روستا ها داریم و همیشه این مکان برای ما خاطره انگیزی بوده است
لذا این موضوع جذاب ممکن در مدارس توسط معلمان عزیز تحت عنوان انشا در مورد روستا برای دانش آموزان تکلیف شود
ما برای کمک به شما برای ایده گرفتن و ایجاد خلاقیت و آشنایی بیشتر با موضوع این مطلب را جمع آوری کرده ایم
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
با ما همراه باشید
انشا در مورد روستا | ۱۰ انشا زیبا درباره روستا برای پایه های مختلف تحصیلی
انشا شماره یک:
به نام خدایی که ما را آفرید و به ما دست و زبان و گوش داد.
و با تشکر از معلمانی که در راه تعلیم و تربیت ما تلاش می کنند که اگر انها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم من انشای خودم را شروع می کنم.
روستایی که من و پدر و مادرم در آن زندگی می کنیم زیاد آباد نام دارد البته پدر و مادرم به آن ویو می گویند .
ولی وقتی ما می خواهیم مثل آنها حرف بزنیم می گویند اینجوری حرف نزنید کلاس ندارد!!
روستای ما تا میمه اگر بخواهیم با موتور پدرم برویم پنج دقیقه فاصله دارد.
ولی وقتی پدرم نیست و ما می خواهیم به میمه برویم باید منتظر بشویم که تاکسی بیاید و چون معمولا نمی آید مجبور می شویم پیاده برویم .
و هر وقت که می خواهیم برویم مادرم یک ختم قرآن نذر می کند .
چون خیابانی که ما از آن به میمه می رویم خیلی شلوغ است و خیلی هم باریک و شب ها هم چراغ هایش را خاموش می کنند.
الان خیلی سال است که این طوری است خیلی ها در این جاده کشته شدند من اسم آن را جاده وحشت گذاشتم پدرم می گوید این مسئولین به فکر نیستند.
من نمی دانم مسئول چیست ولی هر کسی که هست خیلی آدم بدی است .
زیرا پدرم می گوید همین کسی که اسمش مسئول است در میمه که شهر است ۳تا ۳تا مدرسه می سازد وروی هم بالا می روند.
ولی ما که در روستا هستیم چند سال است که دبستان پسرانه مان را چون کلنگی شده خراب کرده اند .
و دیگر هم نساختند ما الان دبستان نداریم ولی آن ها هی دارند دو سه طبقه برای خودشان می سازند.
کاش اسم روستایمان را عوض کنیم و اسم آن را میمه بگذاریم آن وقت هم دبستان داریم و خیابان هایمان هم امنیت دارد دیگر کسی در آن خیابان نمی میرد.
مگر عوض کردن اسم روستا چقدر کار دارد؟
ما در روستا وقتی می خواهیم بازی کنیم جایی نداریم یک خندق هم بود که آن را هم پر خاک کردند.
پدرم میگوید مسئول آمد و روستا را دید و قول داد که ورزشگاه بسازد ولی خبری نیست.
برادرم وقتی می خواهد بازی کند با موتور با دوستانش به ورزشگاه میرود ولی هر بار که میرود مادرم کلی نذر ونیاز میکند که یک وقت تصادف نکند.
به او می گوید با موتور نرو ولی برادرم راست می گوید او می گوید اگر اتوبوسی یا تاکسی بود که منظم رد میشد مگر مریض است که با موتور برود.
در روستای ما مسجد زیاد است ولی نماز جماعت نداریم من تمام سوال هایی را که در مورد خدا داشتم را جمع کردم که ماه رمضان که روحانی می آید از او بپرسم.
ولی سرش خیلی شلوغ بود مجبورم یک بار به میمه بروم و از روحانی آنها بپرسم آخر آنجا خیلی دارد.
ولی نمی دانم چرا یکی از آن ها وقت نماز ماشینش را بر نمی دارد و نمی آید اینجا نماز جماعت بر گذار کند؟
مگر خودشان نمی گویند که نماز جماعت ثواب دارد؟
در روستای ما بانک وجود ندارد برای دادن قبض ها باید به میمه برویم.
پدرم می گوید اگر مخابربت را دفتر خدمات ارتباطی کنند ما می توانیم قبض هایمان را همین جا بدیم.
اخر پدر من کارگر است و فقط جمعه ها تعطیل است وجمعه ها هم بانک ها تعطیل می کنند و قبض هایمان را مادرم می دهد.
برای دادن ۱۰۰۰ تومان قبض آب ۱۲۰۰ تومان پول اژانس باید بدهد.
۱۲۰۰ تومان کلی توپ پلاستیکی با کلی لایه می شود.!
ما در روستایمان کتابخانه داریم ولی چون جایی نیست که کتاب ها را در آن بگذارند کتاب هایش دارند خراب می شوند.
من برای این که یک کتاب داستان بگیرم باید به میمه بروم.
پدرم میگوید خدا پدر شورا را بیامرزد آن وقت ها وقتی باران می آمد باید با چکمه توی گل ها راه می رفتیم!
یک بار از برادرم پرسیدم که مسئول چیست یا کیست ؟
او گفت کسی که وظیفه ای بر عهده او نهاده شده است که کاری را انجام بدهد و وقتی انجام ندهد.
اگر در این دنیا از بار مسئولیت شانه خالی کند در آن دنیا یقه اش را می گیرند.
خیلی خوب است که آن دنیا وجود دارد اگر نه مسئولین هیچ جا نباید حساب پس می دادند.
ما از این انشا نتیجه می گیریم که باید اسم روستایمان را عوض کنیم و میمه بگذاریم ویا مسئولین را عوض کنیم و یک آدم خوب را بگذاریم.
و یا اگر هیچ یک از این کارها را انجام ندادیم پدر را مجبور کنیم که مثل عمو اکبر به شاهین شهر برود و در انجا مستاجر شویم .
ولی اگر ما هم برویم دیگر کسی در روستا نمی ماند ولی من روستایمان را دوست دارم و دوست ندارم خراب بشود.
در پایان از تمام معلمان و مربیانی که در راه تعلیم و تربیت ما تلاش می کنند وانشای ما را گوش میدهند و نمره خوب میدهند تشکر میکنم.
انشا در مورد روستا
انشا شماره دو:
انشا با موضوع روستا
روستای ما یک سد آبی قشنگی دارد که خشک نشده است.
روستای ما مسئولینی دارد که پیگیر مشکلات مردم هستند.
روستای ما کشاورزان زیادی دارد که جوی های کشاورزیشون در حال پر شدن هستش.
روستای ما خیابان هایی با پیچ های خطرناکی هم ندارد که مسئولین مانع بگذارند.
روستای ما فضای سبز زیادی دارد.
روستای ما مسئولینی دارد که ماهی یه بار با مردم روستا بر سر مشکلاتشان جلسه ای برگذار می کنند.
روستای ما پارک زیبایی دارد که ما بچه ها روی چمن های پارک بازی میکنیم.
روستای ما زمین مناسبی برای بازی ورزشکاران هم دارد.!!
روستای ما استخر زیبایی دارد که اون موقع…….
در روستای ما وسیله نقلیه عمومی برای رفتن به شهر هم زیاد ندارد .
روستای ما مسئولین خوبی دارد که در شهر زندگی نمیکنند .
روستای ما آسفالت زیبایی در پایین روستا دارد که پر از چاله و گودال نیست.
روستای ما مسئولین خوبی دارد که صدای مردم را به هر طریق میشنوند.
روستای ما خیابان هایی با سنگفرش های زیبا در پایین روستا دارد.
روستای ما خانه عالمی آماده ای برای روحانی روستا دارد.
من از پدرم پرسیدم چرا ما ماشین و پول زیاد نداریم .پدرم گفت نمیدانم ولی خندید !
و گفت پسرم چون ما نمیخواهیم مثل آنها باشیم.من گفتم که پدر مگه آنها چگونه هستند .
پدرم جواب نداد و سکوت کرد!
من از پدرم پرسیدم چرا جوابم را نمیدهی؟
پدرم گفت: پسرم این دنیای ما نیست و ما باید توشه آخرت برای خود جمع کنیم و نه توشه در این دنیای مادی و پوچ.
من نفهمیدم منظور او چیست ولی دوباره سکوت کرد !!!
و من دیگر از پدرم چیزی نپرسیدم و من هم مانند او سکوت کردم !
انشا در مورد روستا
انشا شماره سه:
انشا درباره روستا
زندگی روستایی آرام و آهسته پیش میرود.
زندگی روستا هنوز هم خالی از سر و صداست و فرسودهشدن از سختیها و هیاهوی زندگی شهرنشینی غایب همیشگی آن.
در روستاست که شادیها و غمها تقسیم میشوند. آدمهای روستا به هم نزدیکترند و آنجاست که همسایه از حال همسایه خبر دارد.
آدمهایی که همیشه در جستجوی زندگی آرام و به دور از ازدحام شهرها هستند،
تصویری شاعرانه از روستا در ذهن خود دارند و برای همین است که خیلی وقتها میگویند خوشا به حالت ای روستایی.
روستایی خبر از بوقهای پی در پی ماشینها و هیاهوی شهرنشینی ندارد.
زندگی شهری اما نقطه مقابل روستاست و گذران زمان در شهر خود قصهای متفاوت از روستا دارد.
زندگی شهری مهارت و فوت و فن خاص خود را طلب میکند. در شهرها انگار پایانی برای سر و صدا و هیاهو نیست.
صدای خیابانها، ماشینها و آدمها آنقدر آزاردهنده است.
که گاهی به سرت میزند همه چیز را رها کنی و به کنجی دنج پناه ببری، البته اگر بتوان در شهرها جایی این چنین یافت.
زندگی شهری، زندگی آرام و بیدغدغهای نیست.
آدمها در شهرها هر روز بیتفاوت از کنار یکدیگر میگذرند. ارتباطها در شهرها جزییاند و زود گذر.
آدمها نسبت به هم بیتفاوتند و غرقشدن در شلوغی و هیاهوی شهرها مرگ صمیمیتها و عاطفههاست. شهر انگار که دنیای بیگانههاست.
انشا شماره چهار:
انشا روستا
محل زندگی ما روستایی در حومه شهر است. روستایی که برکه اش محل تغذیه پرندگان و محل زندگی آبزیان و ماهی هاست.
خانه های کاه گلی و سنگی که با بارش باران بودی دلنشینی را در فضا پر می کند. بویی که کافی است چشمانت را ببندی و نفس بکشی با تک تک سلولهایت.
باریکی کوچه هایش می تواند یاد آور قلبهایی باشید به وسعت دریا.
خانه هایی با حیاط های زیبا که گوشه گوشه اش را درختان انگور و گل یاس پر کرده و یک حوض آبی با ماهی های قرمز که تابستان ها هندوانه داخل آن زیبایی اش را تکمیل می کند.
کمی آن طرف تر چشمه آبی است که صدای شرشر بهم خوردن آب و سنگ، هوس بازی های کودکی را در دورنت زنده می کند.
در کنار چشمه ی آب تپه هایی است با گلهای لاله و شقایق و درختان انبوه و در آخر پاییز روستایمان را با هیچ چیز عوض نمی کنم.
پاییزی که صدای خردشدن برگهایش زیر پاهایم شاید زیباترین آهنگ طبیعت باشد.
انشا پنجم : روستا، نماد آرامش و زندگی ساده
مقدمه:
روستا یکی از زیباترین و دلنشینترین مکانها برای زندگی است. در میان شلوغی و هیاهوی شهر، روستاها همچون بهشتی کوچک و آرام هستند که در دل طبیعت جای گرفتهاند. زندگی در روستا، هرچند ساده، اما سرشار از زیبایی، صفا و صمیمیت است.
بدنه:
روستاها معمولاً در دل کوهها، دشتها و کنار رودخانهها قرار دارند. خانههای کاهگلی، باغهای سرسبز، مزارع وسیع و حیوانات اهلی، بخشی از زیباییهای روستا هستند. مردم روستا، زندگی خود را از راه کشاورزی، دامداری و صنایع دستی تأمین میکنند و همین موضوع باعث شده است که روستاییان ارتباط نزدیکی با طبیعت داشته باشند.
یکی از ویژگیهای مهم زندگی در روستا، سادگی و صمیمیت مردم آن است. برخلاف شهرها که روابط بین انسانها گاهی سرد و بیروح میشود، در روستا همه یکدیگر را میشناسند و به هم کمک میکنند. در جشنها، مراسم مذهبی و حتی کارهای کشاورزی، مردم روستا در کنار یکدیگر هستند و این همدلی، زندگی را برایشان شیرینتر میکند.
نتیجه:
زندگی در روستا، هرچند با سختیهایی مانند نبود امکانات شهری همراه است، اما به دلیل آرامش، طبیعت بکر و روابط صمیمانه، بسیاری از مردم آرزو دارند که حداقل مدتی را در روستا سپری کنند. کاش بتوانیم روستاها را آباد نگه داریم تا این زیباییهای بینظیر از بین نرود.
انشا ششم: یک روز در روستا
مقدمه:
روستا مکانی است که در آن زندگی جریان دارد، اما نه با عجله و هیاهوی شهر، بلکه با آرامشی دلنشین و هماهنگ با طبیعت. وقتی یک روز را در روستا سپری میکنیم، متوجه تفاوت زندگی روستایی و شهری میشویم و لذت واقعی طبیعت را احساس میکنیم.
بدنه:
صبح زود، با صدای خروسها و آواز پرندگان بیدار میشوم. هوای خنک صبحگاهی صورتم را نوازش میکند و نسیم ملایمی که از میان درختان عبور کرده، بوی خوش گلها را به مشامم میرساند. روستاییان از همان ابتدای صبح مشغول کار هستند؛ برخی به سمت مزارع میروند، برخی دامهایشان را برای چرا به صحرا میبرند و زنان روستایی نیز نان تازه میپزند و دوغ محلی درست میکنند.
بعد از صبحانه، همراه با یکی از کشاورزان به زمینهای زراعی میروم. او برایم توضیح میدهد که چگونه بذرها را میکارند و چگونه از محصولات مراقبت میکنند. سپس به خانه برمیگردم و در حیاطی که پر از درختان میوه است، لحظاتی را در سایهای دلنشین سپری میکنم.
نتیجه:
یک روز در روستا، تجربهای تکرارنشدنی است. هوای پاک، آرامش روح، طبیعت بکر و مهربانی مردم، همه چیز را زیباتر میکند. کاش میتوانستم بیشتر در روستا بمانم و از این زندگی ساده و دلنشین بیشتر لذت ببرم.
انشا هفتم: تفاوت زندگی شهری و روستایی
مقدمه:
زندگی در شهر و روستا، تفاوتهای زیادی دارد. هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند و انسانها با توجه به شرایط و علایق خود، یکی را برای زندگی انتخاب میکنند. اما آیا زندگی شهری بهتر است یا روستایی؟
بدنه:
زندگی در شهر پر از امکانات رفاهی است؛ بیمارستانهای مجهز، مدارس و دانشگاهها، مراکز تفریحی و فروشگاههای بزرگ، همه باعث شدهاند که بسیاری از مردم زندگی در شهر را ترجیح دهند. اما در کنار این مزایا، مشکلاتی مانند آلودگی هوا، ترافیک، شلوغی و استرس زیاد نیز وجود دارد.
در مقابل، زندگی در روستا ساده و به دور از هیاهوست. مردم در هوای پاک نفس میکشند، غذای سالم میخورند و استرس کمتری دارند. اما از طرف دیگر، کمبود امکانات درمانی، آموزشی و شغلی باعث شده است که برخی از روستاییان مجبور به مهاجرت به شهر شوند.
نتیجه:
هر دو نوع زندگی مزایا و معایب خود را دارند. اما شاید بهترین راهحل این باشد که از امکانات شهر استفاده کنیم، اما روحیه ساده و صمیمی زندگی روستایی را حفظ کنیم تا آرامش بیشتری داشته باشیم.
انشا هشتم: سفر به روستا
مقدمه:
سفر به روستا همیشه برای من جذاب بوده است. طبیعت سرسبز، خانههای ساده و مردم خونگرم، این سفر را به یکی از بهترین تجربهها تبدیل میکنند.
بدنه:
چند روز پیش، به همراه خانوادهام به روستای مادربزرگم سفر کردیم. از همان لحظهای که وارد روستا شدیم، آرامش عجیبی را احساس کردم. درختان تنومند کنار جاده، صدای جریان آب در جویهای کوچک و بوی نان تازهای که در هوا پیچیده بود، همه چیز را دوستداشتنیتر میکرد.
در طول روز، با بچههای روستا به کنار رودخانه رفتیم. در آب زلال آن پا گذاشتیم و از خنکای آب لذت بردیم. عصرها در کنار مادربزرگم مینشستیم و به داستانهای زیبایش گوش میدادیم. شب که شد، آسمان پر از ستارههای درخشان شد و صدای جیرجیرکها سکوت شب را میشکست.
نتیجه:
این سفر یکی از بهترین سفرهای زندگیام بود. هرچند زمان کوتاهی در روستا بودم، اما این لحظات آرامشبخش، همیشه در خاطرم خواهد ماند.
انشا نهم: زیباییهای طبیعت روستا
مقدمه:
روستاها همیشه با طبیعت زیبای خود شناخته میشوند. کوهها، درختان، چشمههای زلال و مزارع سرسبز، بخشی از این زیباییها هستند که چشم هر بینندهای را خیره میکنند.
بدنه:
یکی از زیباترین جلوههای طبیعت روستا، طلوع و غروب خورشید است. وقتی خورشید از پشت کوهها بالا میآید، رنگ آسمان طلایی میشود و زمین را روشن میکند. هنگام غروب، آسمان رنگی نارنجی و بنفش به خود میگیرد که منظرهای رویایی را به وجود میآورد.
رودخانههای روستا پر از آب زلال هستند و ماهیهای کوچک در آن شنا میکنند. باغهای روستایی پر از درختان میوهاند که در فصلهای مختلف، شکوفههای زیبایی دارند. پرندگان در میان درختان آواز میخوانند و این صداها روح آدمی را تازه میکند.
نتیجه:
طبیعت روستا، یکی از زیباترین نعمتهای خداوند است. اگرچه زندگی در روستا سختیهایی دارد، اما این طبیعت زیبا، زندگی را برای روستاییان لذتبخشتر میکند.
انشا دهم: جشنها و مراسم روستایی
مقدمه:
یکی از جذابترین بخشهای زندگی در روستا، جشنها و مراسم محلی است. این مراسم، علاوه بر شادی و سرگرمی، باعث تقویت روابط میان مردم میشود.
بدنه:
در روستا، مراسم عروسی بسیار زیبا و متفاوت برگزار میشود. مردم با لباسهای محلی، رقصهای سنتی اجرا میکنند و مهمانیها تا چند روز ادامه دارد. مراسم مذهبی نیز با شکوه خاصی برگزار میشود و همه اهالی روستا در آن شرکت میکنند.
نتیجه:
این مراسم، فرهنگ و هویت روستاییان را نشان میدهد. کاش بتوانیم این سنتهای زیبا را حفظ کنیم و نسلهای بعدی را با آن آشنا کنیم.
مطالب مرتبط دیگر