یک افسانه: زندگی چارلز بوکاوسکی


یک افسانه: زندگی چارلز بوکاوسکی

مقدمه: سال ۱۹۷۰. اشتهار چارلز بوکاوسکی نویسنده مرتبن بالا می رفت؛ از چهره افسانه ای ادبیات زیرزمینی در راه شکفتن در برابر جمعی وسیع تر بود. کارش را در اداره پست ترک کرده بود و بیشتر در آپارتمانش در خیابان دو...

مقدمه:
سال ۱۹۷۰. اشتهار چارلز بوکاوسکی نویسنده مرتبن بالا می رفت؛ از چهره افسانه ای ادبیات زیرزمینی در راه شکفتن در برابر جمعی وسیع تر بود. کارش را در اداره پست ترک کرده بود و بیشتر در آپارتمانش در خیابان دو لونگیر می ماند و می نوشت و آبجو می نوشید و شراب. اگر در حال نوشتن نبود، نقاشی های اورجینال خود را می کشید یا به میدان اسب سواری می رفت. بعضی وقت ها با دوستانش در آپارتمان دو لونگیر سور و سات علم می کرد. میهمانیهائی که گاه به زد و خوردهای شدید مستانه ختم می شد و نتیجه اش تلفن کردن همسایه ها به پلیس بود.
در یکی از این شبهای پر زد و خورد بود که پلیس لس آنجلس با سلاحهای پر به آپارتمان نویسنده حمله کرد. پاسبانها داد می زدند، آنها را هل می دادند و با لوله تفنگ هاشان مهیمانها را نشانه می رفتند. بوک در حالی که تفنگی به سمتش نشانه رفته بود؛ با شورت و زیر پیراهن بر کاناپه کثیفش نشسته بود. شروع کرد با پاسبانها دهن به دهن شدن به آنها گفت گورشان را گم کنند. فرمانده گروه با تهدید به سمت بوکاوسکی رفت و گفت: «اگر تو...» نویسنده پرورلتاریا وسط حرفش پرید و گفت: «خیلیا فکر میکنن من نامیرا هستم.»


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

جایگزین سارا نیکای پایتخت در پایتخت ۷ + عکس سنا و سونیا حسینی