چاک و گیک

ترجمه شده به انگلیسی: لئونارد استوکلیتسکی تصاویر: والری شولگا از متن کتاب: روزی روزگاری مردی در جنگلهای نزدیک کوه های آبی زندگی میکرد او بسیار سخت کار می کرد، اما همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن داشت و...
ترجمه شده به انگلیسی: لئونارد استوکلیتسکی
تصاویر: والری شولگا
از متن کتاب:
روزی روزگاری مردی در جنگلهای نزدیک کوه های آبی زندگی میکرد او بسیار سخت کار می کرد، اما همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن داشت و هیچگاه فرصتی پیدا نمی کرد تا برای تعطیلات به خانه برود. سرانجام هنگامی که زمستان فرا رسید، احساس تنهایی شدیدی کرد و به همسرش نامه ای نوشت و از او خواست که همراه پسرانشان به دیدنش بیایند. او دو پسر داشت چاک و گیک. آنها همراه مادرشان در شهری بسیار بزرگ و دور زندگی می کردند. شهری که در سراسر دنیا همتایی نداشت. شب و روز، ستاره های سرخ بر فراز برج های این شهر می درخشیدند و نام این شهر البته، مسکو بود. در همان لحظه ای که پستچی از پله ها بالا می رفت تا نامه را برساند، چاک و گیک سخت درگیر نبردی شده بودند. و چه نبردی! دقیقاً سر چه چیزی دعوا می کردند، دیگر به خاطر ندارم. به نظرم می رسد که چاک جعبه کبریت گیک را برداشته بود یا شاید هم برعکس! گیک قوطی خالی واکس کفش چاک را تصاحب کرده بود...
تصاویر: والری شولگا
از متن کتاب:
روزی روزگاری مردی در جنگلهای نزدیک کوه های آبی زندگی میکرد او بسیار سخت کار می کرد، اما همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن داشت و هیچگاه فرصتی پیدا نمی کرد تا برای تعطیلات به خانه برود. سرانجام هنگامی که زمستان فرا رسید، احساس تنهایی شدیدی کرد و به همسرش نامه ای نوشت و از او خواست که همراه پسرانشان به دیدنش بیایند. او دو پسر داشت چاک و گیک. آنها همراه مادرشان در شهری بسیار بزرگ و دور زندگی می کردند. شهری که در سراسر دنیا همتایی نداشت. شب و روز، ستاره های سرخ بر فراز برج های این شهر می درخشیدند و نام این شهر البته، مسکو بود. در همان لحظه ای که پستچی از پله ها بالا می رفت تا نامه را برساند، چاک و گیک سخت درگیر نبردی شده بودند. و چه نبردی! دقیقاً سر چه چیزی دعوا می کردند، دیگر به خاطر ندارم. به نظرم می رسد که چاک جعبه کبریت گیک را برداشته بود یا شاید هم برعکس! گیک قوطی خالی واکس کفش چاک را تصاحب کرده بود...