پنجم محرم؛ روزی که کربلا به تماشای وفاداری یک کودک و خیانت یک سردار نشست

شهریار(پانا)- در پنجمین روز از ماه محرم، کربلا صحنهای شد از دو سرنوشت متضاد: از یکسو، شبث بن ربعی که با چهار هزار سوار به سپاه ظلم پیوست و خیانتش را در تاریخ ثبت کرد؛ و از سوی دیگر، عبدالله بن حسن، نوجوانی هشتساله که با دلی بزرگتر از سنش، خود را سپر عموی مظلومش کرد. در این روز، صدای وفاداری از خیمههای حسین (ع) بلندتر از فریاد نیزهها بود.
روز پنجم محرم؛ هنگامهای میان عهدشکنی و وفاداری جاودانه
در پنجمین روز از ماه اندوه، صدای سم اسبان بیشتر از قبل سکوت دشت کربلا را شکست. سپاه یزید از هر سو حلقه محاصره را تنگتر میکرد و بر اضطراب خیمهها میافزود. در این روز، شبث بن ربعی، یکی از سردمداران فتنه و از کسانی که در آغاز با نامههای پر زرقوبرق، امام حسین (ع) را به کوفه فراخوانده بود، با چهار هزار سوار نظام وارد میدان شد—اما نه برای یاری، بلکه برای ایستادن در برابر همان امامی که روزی وعده بیعتش را داده بود.
این خیانت، در حافظه تاریخ اسلام بهسان زخمی چرکین باقی ماند؛ زخم کسانی که لب به “یا حسین” گشودند ولی در لحظه وفاداری، پشت کردند.
اما در مقابل این تاریکی، نوری تابناکتر از همیشه در خیمههای حسینی روشن شد. پنجم محرم یادآور دلاوری و غیرت حضرت عبدالله بن حسن (ع)، نوجوانی از نسل کریم اهل بیت است. او که در کمال پاکی و عشق نسبت به عموی مظلومش پرورش یافته بود، در روز عاشورا با دلی از جنس نور خود را سپر امام ساخت و در آغوش شهادت آرام گرفت. روایتِ زندگی کوتاه اما پرشکوهش، امروز در دلهای آزادگان جاودانه شده است.
همچنین این روز نامآور حبیب بن مظاهر است، پیرمردی از قبیله بنی اسد که از یاران نزدیک امیرالمؤمنین بود. حبیب، در شب پنجم محرم با صدایی پر از حق و کلامی چون شمشیر برنده، سپاه کوفه را به بازگشت از ظلم فراخواند؛ هرچند گوشهایی که در سودای دنیا کر شده بودند، لبیک نگفتند.
در روز پنجم، دو سپاه به ظاهر مشخصتر شدند: یکسو غرق در زر و زور، دیگر سو سرشار از حقیقت، صداقت و وفاداری. کربلا دیگر تنها یک دشت نبود؛ آینهای شد از انتخاب انسانها.