روسیه پس از تزار ولادمیر


روسیه پس از تزار ولادمیر

این روزها زمان صد ساله شدن انقلاب اکتبر در روسیه است که به دوران حکومت تزارها در این کشور پایان داد. با این حال رسانه‌ها با توجه به مدل زمامداری ولادمیر پوتین از او به عنوان تزار جدید یاد کرده‌اند. نشریه انگلیسی اکونومیست در سرمقاله شماره این هفته خود که امروز چاپ می‌شود، با یادآوری صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، از تولد یک تزار جدید خبر داده که...

به گزارش اقتصادنیوز ، اکونومیست نوشت: اکنون با گذشت ۱۷ سال پس از آنکه ولادیمیر پوتین برای نخستین بار رئیس‌جمهوری روسیه شد، سلطه او بر روسیه بیش از هر زمان دیگری است. غرب که هنوز روسیه را به چشم اتحاد جماهیر شوروی سابق می‌بیند، گاهی پوتین را در رتبه‌ قدرتمندترین رهبر کشور از زمان استالین تا کنون برمی‌شمرد. روس‌ها بیش از پیش بر تاریخ گذشته خود متکی هستند. از اصلاح‌طلبان لیبرال گرفته تا سنت‌گرایان محافظه‌کار در مسکو از پوتین به‌عنوان تزار قرن ۲۱ یاد می‌کنند.

پوتین این عنوان را مرهون بیرون کشیدن کشورش از وضعیتی که بسیاری از روس‌ها از آن به‌عنوان آشفتگی دهه ۱۹۹۰ یاد می‌کنند و دوباره مطرح ساختن نام روسیه در جهان می‌دانند. اما با نزدیک شدن به صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، این فکر ناراحت‌کننده هم ایجاد شده است که پوتین ضعف‌های تزارها را نیز در خود دارد.

گر چه پوتین نگران انقلاب‌های «رنگی» است که در دوران اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، اما بزرگ‌ترین تهدید، قیام توده‌ها نیست بلکه احیای بلشویک‌ها است. از بهار سال ۲۰۱۸، وقتی پس از انتخاباتی که بی‌شک پوتین در آن برنده خواهد بود، وی آخرین دوره شش ساله ریاست‌جمهوری خود را آغاز می‌کند، گمانه‌زنی‌ها در مورد اینکه بعد چه پیش آید، آغاز خواهد شد. این ترس افزایش خواهد یافت که همچون دیگر رهبران روسیه، تزار ولادیمیر هم جو اغتشاش و خیزش‌های دوران خود را ترک خواهد گفت.

البته پوتین تنها حاکم مطلقی نیست که در کشورهای جهان وجود دارند. حکومت‌های شخصی شده خودکامه طی ۱۵ سال اخیر در سراسر جهان گسترش یافته است و اغلب همانند حکومت پوتین بر پایه یک نوع دموکراسی دستکاری شده بنا نهاده شده‌اند که در آن فقط برندگان مالک همه چیز هستند. این تاوان پیروزی‌گرایی لیبرالی است که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بروز کرد. رهبرانی همچون رجب‌طیب اردوغان در ترکیه، هوگو چاوز متوفی در ونزوئلا و حتی نارندرا مودی، نخست‌وزیر هندوستان نیز به گونه‌ای رفتار کرده‌اند که گویی از قدرت ویژه‌ای برگرفته از اراده مردم برخوردارند. طی هفته گذشته در چین، شی‌جین‌پینگ هم به قدرت مطلقه خود در حزب کمونیست رسمیت بخشید.

نوع تمرکز قدرت پوتین اما چنان درخشان بود که تاریخچه امپراتوری روسیه را بازنمایش کرد و تصویری واضح از اینکه قدرت چگونه کار می‌کند و چگونه ممکن است دچار اشتباه شود را ارائه کرد.

پوتین همچون یک تزار از هرم قدرت بالا رفت. از زمانی که در سال ۲۰۰۱ علیه اولیگارش‌ها ایستاد، نخست کنترل رسانه‌ها و سپس کنترل غول‌های نفت و گاز را به‌دست گرفت و همه دسترسی‌ها به قدرت و پول از طریق او باید شکل می‌گرفت. این روزها اعیان به‌دلخواه پوتین خدمت می‌کنند و آنهایی که در طبقه‌ای پایین‌تر از اعیان هستند هم به دلخواه آنها خدمتگذاری می‌کنند و این داستان تا رده‌های پایین‌تر جامعه همچنان ادامه دارد. او قدرت خود را در روال‌ قانونی جاری ساخته اما همه می‌دانند که بازپرسان و دادگاه‌ها به او پاسخگو هستند. او محبوبیت ۸۰ درصدی دارد که تا حدودی به‌خاطر آن است که مردم روسیه را متقاعد کرده است همان‌طور که یکی از سران نظامی می‌گوید «اگر پوتین نباشد، روسیه هم نیست.»

او همچنین به مانند یک تزار با پرسشی مواجه است که رهبران روسیه از زمان پترکبیر تاکنون را دچار دردسر کرده است: آیا روسیه باید با پیروی از مسیر غرب به سوی حقوق مدنی و دولت نماینده واقعی مردم پیش رود یا باید با مقاومت در برابر آنها ثبات را برای خود حفظ کند؟ پاسخ پوتین به این پرسش این بوده است که اقتصاد را به تکنوکرات‌هایی دارای طرز فکر لیبرال واگذار کند و سیاست را به مقامات سابق کا‌گ‌ب. البته این اجتناب‌ناپذیر است که سیاست بر اقتصاد غلبه داشته و روسیه هزینه آن را می‌پردازد. با این وجود، اقتصاد که در دوران تحریم‌ها و کاهش ارزش روبل به‌خوبی مدیریت شد، هنوز به شدت به منابع طبیعی وابسته است. رشد تولید ناخالص داخلی روسیه تنها حدود ۲ درصد است که از سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ بسیار پایین‌تر است. در آن دوران این نرخ رشد به مدد فروش نفت ۵ تا ۱۰ درصد بود. در درازمدت اما این موضوع موجب ایجاد مانع بر سر راه دستیابی روسیه به اهدافش خواهد شد.

پوتین همچون یک تزار با سرکوب و درگیری نظامی از قدرت خود پشتیبانی کرده است. در داخل، به نام ثبات، سنت و اعتقادات مذهبی، اپوزیسیون سیاسی و لیبرال‌های اجتماعی را سرکوب کرده است. در خارج الحاق کریمه و درگیری‌ها در سوریه و اوکراین خبرهایی بود که در روزنامه‌های عصر از طرف رسانه‌های پیروزی‌طلب پوشش داده شد. اما مخالفت غرب با اقدامات او این نکته را به روس‌ها یادآور شد که چگونه پوتین بار دیگر از قدرت کشورش پس از تحقیرهای دهه ۱۹۹۰ دفاع کرد. حضور این تزار پست‌مدرن برای جهان به چه معناست؟ یک درس به تهدید روسیه مربوط است. از زمان مداخله روسیه در اوکراین، غرب نگران انتقام‌گیری روسیه در دیگر نقاط جهان به‌ویژه حکومت‌های منطقه بالتیک است. اما روسیه نمی‌تواند تلفات زیادی را بدون از دست دادن مشروعیت خود بر جا گذارد. این همان چیزی است که برای نیکولاس دوم در جنگ روس‌ها با ژاپن در سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵ و جنگ جهانی اول روی داد. از آنجا که تزار امروز تاریخ را به‌خوبی می‌داند، احتمالا در خارج از مرزهای کشورش فرصت‌طلبانه عمل خواهد کرد و بیش از آنکه خطر یک مقابله تمام‌عیار را به جان بخرد، صرفا تهدید می‌کند. وضعیت در داخل کشور اما متفاوت است. در دوران قدرت خود، پوتین علاقه چندانی به سرکوب سخت نشان نداد. اما کارنامه روسیه در تحمل مصائب نشان می‌دهد که تردید، مشروعیت یک حاکم را زیرسوال می‌برد اما سرکوب توده‌ها دست کم برای مدتی مشروعیت وی را تحکیم می‌بخشد. مردم روسیه هنوز دلایلی برای ترس دارند.

درس دیگر جهان در مورد جانشینی است. انقلاب اکتبر آخرین مورد در روسیه بود که در آن انتقال قدرت از حاکمی به حاکم دیگر با گذر از دوران دشوار صورت گرفت. پوتین نمی‌تواند جانشین خود را از بستگان خونی یا اعضای حزب کمونیست انتخاب کند. شاید او یک نفر را برای جانشینی آماده کند. اما ابتدا نیاز است فردی را بیابد که آن‌قدر ضعیف باشد تا بتواند تحت کنترل خود در بیاورد و آنقدر قدرتمند باشد که در برابر رقبا بایستد. ویژگی‌ای که جمع اضداد است. شاید هم او مانند دنگ شیائوپینگ در چین سعی کند که بر قدرت باقی بماند. اما حتی اگر پوتین همچنان عالیجناب فدراسیون روسیه باقی بماند، فقط لحظه مصیبت نهایی را به تاخیر انداخته است. بدون مکانیسم یک دموکراسی واقعی برای مشروعیت بخشیدن به یک فرد جدید، احتمالا حاکم بعدی از یک جنگ قدرت سر بر خواهد آورد که می‌تواند آغازگر فروپاشی روسیه شود. در کشوری با تسلیحات اتمی، این یک هشدار برای جهان خواهد بود.

هر چه پوتین امروز قدرتمندتر باشد، مدیریت جانشینی خود را دشوارتر خواهد یافت. وقتی جهان تلاش می‌کند با چنین تناقضی به حیات خود ادامه دهد، باید به خاطر داشته باشد که بی‌تغییر میسر نخواهد بود. یک قرن پیش انقلاب بلشویک تاییدی بود بر جبرگرایی مارکس. در آن رویداد، ثابت شد که هیچ چیزی قطعی نیست و تاریخ طعنه‌های تراژیک خود را دارد.

ترجمه و تنظیم از شادی آذری


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس پروفایل مادر فوت شده