متن عاشقانه و خواندنی در وصف امام رضا (ع)
نوشته متن عاشقانه و خواندنی در وصف امام رضا (ع) اولین بار در تالاب پدیدار شد. جملات زیبا در یاد امام رضا «ع» امروز شهادت امام رضا ع هست در ادامه میتوانید با متن عاشقانه و خواندنی در توصیف امام رضا «ع» تالاب را دنبال نمایید. شمع ها هم سینه میزنند و شعله ها شبیه دایره های عزا خم میشوند و دوباره میایستند و سینه میزنند. انگار امشب...
جملات زیبا در یاد امام رضا «ع»
امروز شهادت امام رضا ع هست در ادامه میتوانید با متن عاشقانه و خواندنی در توصیف امام رضا «ع» تالاب را دنبال نمایید.
شمع ها هم سینه میزنند و شعله ها شبیه دایره های عزا خم میشوند و دوباره میایستند و سینه میزنند.
انگار امشب زهر در تمام آسمان ریخته اند که اینگونه تیره گون هست و عق میزند که اینگونه عرق بر جبینش برق میزند که اینگونه اشک آلود هست و می بارد.
متن عاشقانه و خواندنی در وصف امام رضا (ع)
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
این فوج ها که میبینی آمده اند، دراین سرما آمده اند، تنها آمده اند، پیر و جوان پیاده و سواره. آمده اند که به بغل گرم تو پناه ببرند.
این مردمی که میبینی آمده اند، سیاه پوش و مغموم آمده اند، گویی زخمی و مسموم آمده اند، با حالتی معلوم آمده اند که گویی این حرم را از منزل های دور و نزدیک خود بیشتر دوست دارند. اینان که چون آسمان اشک می بارند.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
بغض آورده ایم، درد آورده ایم، زخم آورده ایم.
شکوایه و درد دل آورده ایم.
مشکل آورده ایم، اما تا میرسیم، تا بو میکنیم، عطر حرم را، گویی هیچ نیاورده ایم و تنها آمده ایم.
که نزدیک تو باشیم که نگاهمان کنی که سلامی بدهیم.
السلام علیک…
اما همه ی وقت بغضمان در وسط همین درود می ترکد.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
سینه زنان آمده ایم، زنجیرزنان آمده ایم، در غم امام مهربان آمده ایم، با اشک و فغان آمده ایم، از آخرالزمان آمده ایم، در پی نشان آمده ایم، پیر و جوان آمده ایم، از جمع دنیا آمده ایم، تا دراین شب سرد درکنار تو باشیم تا دهی پناهمان.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
بپذیر مرا، ای امام رئوف!
دل نوشته شهادت امام رضا «ع»
قطعه ای از بهشت
قطعه ایاز بهشت، باید هم اینگونه باشد.
و مگر میشود قطعه ای از بهشت روی زمین باشد و شلوغ نباشد؟!
آنجا همه ی وقت شلوغ هست و چه زیباست که این حالت توفانی همه ی وقت در سیطره ای عرفانی هست. وقتی که میرسی و روبه روی ضریح میایستی؛
وقتی که می بینی دست های قد کشیده راکه بطرف ضریح میروال؛
وقتی می بینی ضریح نقطه ای شده هست شبیه به بنگاه یک پرگار و گویی تمام اشیا در اطراف رابه طرف خود میکشد؛
وقتی می بینی حتی انگار آینه کاری ها و نقش و نگارها دوست دارند کنده شوند و بطرف ضریح بروند و حتی تمام حروف و واژه های متبرک در اطراف دوست دارند به حرکت درآیند؛
وقتی حس میکنی این بنگاه ثقل منتظر آمدنت بوده هست و وقتی حس می کنی، غریب طوس همان گونه غریب هست و تمام این آشنایان، تمام روشنایی ها، مانند وطن او نیست؛
اینجاست که چشم هایت خود بخود می جوشند و دست هایت بطرف ضریح قد میکشند؛ گویی این غریب، تمام غربا را در بغل مهربان خود کشیده هست.
حاجتت را بگویی یا نگویی مهم نیست؛
درود که بدهی، حس میکنی آنجا وطن توست.
تنها کافی هست بگویی «اَلسَّلٰامُ عَلَیک یٰا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضٰا الْمُرْتَضٰی».
1» محمدعلی کعبی