به گزارش خبرنگار مهر، افتتاحیه «کنگره بینالمللی اخلاق در علوم و فناوری» با سخنرانی رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه و رییس فرهنگستان علوم دیروز در مرکز همایشهای کتابخانه ملی برگزار شد.
داوری سخن خود را با این پرسش آغاز کرد که «اخلاق چیست؟» و در ادامه بیان کرد: من در زمینه اخلاق حرفهای و جزییات اخلاق نمیتوانم حرف بزنم. معلم اخلاق هم نیستم. کار من فلسفه است. فلسفه نمیتواند به اخلاق نپردازد. من بیش از ۶۰ سال است که به اخلاق فکر میکنم.
او به فرازی از مقدمه گلستان سعدی اشاره کرد که میگوید «داروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت آمیختم» و گفت: نصیحت تلخ است؟ یعنی ما اهل اخلاق نیستیم و اخلاق برای ما گران است که شاعر به ما میگوید داروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت آمیخته است تا طبع انسان ملول نشود؟ ما از سخن سعدی این نتیجه را نمیگیریم که طبع ما مایل به خبر نیست. آدمی، دیو نیست.
منشا اخلاق، نهی است
داوری با بیان اینکه موجودات تابع امر تکوینی الهی هستند، گفت: فرشتگان ماموران الهی هستند؛ یعنی به آنها امر میشود. به آنها نهی نمیشود. هر چه به آنها امر شود انجام میدهند و مستعد سرپیچی نیستند. تنها موجودی که نهی میشود انسان است. به انسان گفته شد که از میوه ممنوعه یا گندم نخور. منشا اخلاق را من در اینجا جستجو جستوجو کردم و یافتم.
او افزود: بشر اخلاق را میفهمد. همه ما میدانیم خوب و بد چیست. همه ما در باطن میخواهیم کارها خوب باشد. البته نمیدانیم تعریف خوب چیست. این که اخلاق را مطلق میبینیم از این جهت است که خوب و بد در همه زمانها وجود داشته است.
داوری ادامه داد: از یک فیلسوف معاصر پرسیدند شما کی کتابی درباره اخلاق بنویسید؟ گفت: «من؟! اخلاق؟! چگونه بنویسم؟! چه بنویسم؟!». من نمیدانم منظور او چه بوده است اما فکر میکنم در این زمانه کار اخلاقی چه قدر دشوار است! همه مردم و بهویژه اهل نظر و دانشمندان باید برای اخلاق بکوشند و این کوشش شریفترین کوشش است.
اخلاق امری فردی است
داوری سوال «خوب چیست» را مطرح کرد و گفت: «خوب» کاری است که «من» باید انجام دهم. بنابراین اخلاق امری فردی است. بد چیست؟ بد عملی است که نباید انجام شود. آنچه ثابت است باید و نباید است. اما بایدها و نباید همیشه و همهجا یکسان نیستند. گاهی بایدها و نبایدها فقط یک لفظ است و حقیقت ندارد. اینطور نیست که کسی حرفی بزند و آن حرف تحقق پیدا کند. اگر تفکر اخلاقی شروع شود نتایجی دارد. سخن پیامبران و حکما منشا نتایجی است اما همیشه و در هر صورت حرف نمیتواند منشا اثر باشد.
او درباره نسبت قانون و اخلاق گفت: قانون اخلاق نیست. البته قانون ضداخلاق هم نیست. قانون چیزی است که باید اجرا شود و اگر اجرا نشود بازخواست صورت میگیرد اما اگر حکم اخلاقی را انجام ندهم بازخواست نمیشوم. جامعهای که از ترس به قانون عمل میکند در واقع به قانون عمل نمیکند. تسلیم قانون بودن و پذیرفتن آن به معنای پذیرفتن یک «عهد» است و عهد، اخلاقی است.
داوری افزود: میگویند اگر مردم خودشان را اصلاح کنند جامعه اصلاح میشود. این قضیه شرطی درست است اما مشکل اینجاست که آیا مردم همیشه میتوانند خودشان را اصلاح کنند؟ آیا هر زمانی به یک اندازه مستعد است که مردم خودشان را اصلاح کنند؟ همیشه اینطور نیست. وقتی جامعه در حال فساد است، مستعدان فساد رو به فساد میآورند. اهالی اخلاق منزوی میشوند.
زمانه نیستانگار، بیاخلاق است
او سپس پرسش خود را به جهان و زمانه کنونی معطوف کرد و گفت: اخلاق با جامعه ارتباط دارد. عالَم میتواند دارای اخلاق باشد هر چند اسم اخلاق را نیاورد. علم اخلاق را یونانیان تاسیس کردند. اروپای جدید حرف اخلاق نزد. از قرن ۱۵ که رنسانس شروع شد تا قرن ۱۸ کسی از اخلاق کتابی ننوشت. تا اینکه کانت کتاب عجیبی نوشت. کتاب او دستورالعمل اخلاقی نبود بلکه گزارشی از جهان جدید بود. اکنون در قرن ۲۱ کتاب اخلاق بسیار نوشته میشود. وقتی اخلاق به خطر میافتد باید از اخلاق نوشت و گفت.
او درباره اخلاق در جوامع توسعهنیافته گفت: جامعهای که قانون و نظم دارد زیاد از اخلاق حرف نمیزند و بحث نمیکند. جامعه توسعهنیافته جامعه بیتعادل است که نمیداند باید چه کند. چیزها و آدمها سر جای خودشان نیستند. علم و فضیلت در جای خودش نیست. جامعه توسعه نیافته به دشواری میتواند اخلاقی باشد. ما عالَم داریم و مستقل از فضایی که در آن زندگی میکنیم نیستیم. خانه ما خلقیات ما را میسازد. آپارتماننشینی روی خلقیات ما اثر میگذارد. اینطور نیست که ما معلق و صاحب خرد مساوی نیستیم. ما به تاریخی تعلق داریم. ما تاریخ داریم. زمانی، زمان عهد و پیمان است و زمانی دیگر زمان بدعهدی است.
داوری برای انتقال منظور درباره مفهوم زمانه، شعر «آواز کرک» اخوان ثالث را خواند و ادامه داد: او به ما نمیگوید عهدشکن باشید و سست پیمان باشید. میگوید چه پیمانی؟ و چه عهدی؟ این مربوط به زمان است. ما دو نوع زمانه میتوانیم داشته باشیم؛ یکی زمانه «اخلاقی بودن و اخلاقی نبودن» یا زمانه «اخلاق و فساد»؛ و دیگری زمانه «بیاخلاقی» یا «نیستانگاری». وقتی اعتقادات و بستگیها و تعلقات نباشد، جامعه بیاخلاق و نیستانگار میشود. انسان با هر چیزی بستگی داشته باشد آن را مظهر حق میداند. «حق» پشتوانه و قوام زندگیها و تاریخهاست.
او ادامه داد: اولین چیزی که انسان را انسان میکند اخلاق است. باید است. او باید بتواند تشخیص دهد که چه باید بکند. البته پیامبران و حکما معلم هستند اما انسان باید تشخیص دهد چه باید بکند و این تشخیص او برای همه خلق عمومیت پیدا میکند. وقتی دستورالعملهای استوارشده اخلاقی که از منشای آمده است، سست میشود و اعتبار خودش را از دست میدهد کار اخلاق خراب میشود.
داوری در انتها سخنش را با غزلی از حافظ به پایان برد. غزلی که یکی از ابیات آن این بود: به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت / بنای «عهد» قدیم استوار خواهم کرد