به گزارش خبرنگار مهر، زاویه در برنامۀ این هفته بحث برنامۀ قبلی دربارۀ نسبت فیلسوفان ما و جامعه را به نقد و بررسی گذاشت. مهمانان این هفته احدفرامرز قراملکی (استاد دانشگاه تهران و مشاور اخلاق سازمانی) و خسرو باقری (استاد دانشگاه تهران) بودند.
صلواتی مجری کارشناس برنامه ابتدا از مهمانان پرسید: در وقایع اخیر زلزلۀ کرمانشاه خیلی از اهالی علوم انسانی نظر دادند و دخالت کردند ولی از اهل فلسفه خبری نبود چه برسد به اینکه دنبال حلّ مسئله باشند. ماجرا از چه قرار است که اینگونه شده است؟
باقری بعنوان اولین کارشناس پاسخ داد: برج عاج بودن فلسفه مشهور است و این فلسفۀ بد یا فقدان فلسفه است و شاید منظور از سوال شما این باشد که فیلسوف بماهو فیلسوف در این فضا چه باید بکند؟ از چه زاویهای باید کمک کند؟ مارکس گفت جهان را باید تغییر داد نه اینکه توصیف کرد، ولی رورتی گفته تغییر جهان در گرو تغییر توصیف جهان است و فعالیتهای بشری چیزی بیش از حرکت است، مثلاً سرازیر شدن یک اسکی باز و یک سنگ از روی کوه با هم فرق دارد و رورتی گفته فیلسوف از زاویۀ مفهومی به امور نگاه میکند و وارد تحلیل و انتقاد میشود. فهم عمل و دگرگونی آن کار فیلسوف است و حرف و عمل با هم تنیدگی دارند.
قراملکی نیز در پاسخ گفت: زلزله مثال خوبی است چون خیلی به فلسفه ارتباط دارد. زلزله گاهی منابع زیرزمینی را رو میآورد و تجربۀ خاصی برای زلزلهدیدهها دارد و دراین مواقع جامعه درگیر موقعیتهای مرزی میشود و سوالات فلسفی بسیاری ایجاد میشود؛ سوالاتی وجودی دربارۀ هدف زندگی، جبر و اختیار، مرگ و از دست رفتن.
ما فیلسوفان کمکاری کردیم چون بدون توسعۀ کمّی و کیفی در تفکّر فلسفی، در فلسفهپژوهی توسعۀ کمّی داشتیم و تفکّر فلسفی نداشتیم.
صلواتی گفت: در غرب انواع فلسفه اعمّ از محیط زیست و غیره دارند، آیا نمیتواند الگوی ما باشد؟ آیا ما هیچ بروندادی در فلسفه نداریم؟
باقری گفت: ما در فلسفه عقب افتاده هستیم و فلسفه داریم اما به شکل برج عاج نشین و ضمناً هر کسی به فیلسوفی آویخته و این محصول عقبماندگی است و ما باید به سمت تفکّر اصیل برویم. مثلاً آموزش عالی ما شده آموزش آلی و ابزاری شده و نقدهای جدی به آن وارد شده است.
قراملکی در پاسخ گفت: مشکل فلسفه درمقایسه با دیگر رشتهها مثلاً حقوق در جامعۀ ما این است که از فلسفه برخلاف حقوق هیچ مطالبهای نمیشود. فلسفه بیمارستان ندارد و هیچ کس از آن مطالبه نمیکند. ما پول نفت میگیریم و فلسفهگویی و فلسفهخوانی میکنیم ولی کسی این پول را یا این فلسفه را از ما بازخواست نمیکند. و در پاسخ صلواتی که گفت: پس حس مسئولیت فیلسوف چه میشود؟ گفت: بله کمکاری کردهایم و باید مقداری مطالبات اجتماعی را افزایش دهیم و ضمناً باید قدر برخی فیلسوفان که به حوزۀ فرهنگ و جامعه وارد شدند مثل داوری، مصلح یا دینانی را بدانیم. جریانها از فرد شروع میشود و با این افراد جریانهایی پیدا شده و هرچند وضعیت ما مطلوب نیست اما در آغاز جریانها هستیم.
صدرا در اول اسفار گفته که کتابش را بر اساس اسفار چهارگانۀ عرفا تنظیم کرده و اینها انگاره میآفرینند؛ انگارۀ فلسفی و علم بما هو علم استکمال نفس و سلوک است و تغییر مبتنی برمفاهیم نیست بلکه خود مفاهیم برخلاف گفتۀ رورتی مبتنی بر تغییر هستند و نسبت من با هستی عامل تغییر است، اما باقری تذکر داد: خود نسبت مفهومی است ولی قراملکی گفت واقعی است. سپس ادامه داد: تغییر چیزی بیش از دیدن است و همبستگی دوسویه بین تعابیر و مفاهیم هست و این ثنویتها تقسیمات ماست و حقیقی نیست و همبستگی ژرفتر هست.
باقری در واکنش گفت: برای همین تغییرات هم درگیر مفاهیم هستیم و نباید تفکیک کنیم و تغییر نفسانی عملی مکانیکی نیست بلکه با تلقی ما درگیر است ولی قراملکی گفت: انباشتگی مفاهیم باشد دیگر فلسفهای نیست و فلسفهورزی هرگز معادلۀ چندمجهولی بین مفاهیم نیست. مشاورۀ فلسفی از طریق ایجاد تسهیلاتی برای فرد است و ضمناً خود مفاهیم بین فرد و خودش غفلت ایجاد میکنند و مفهوم حجاب میشود و فلسفهورزی میشود مفهومبافی. سپس بحث بین دو کارشناس عمیق شد.
باقری: بدون مفهوم مگر فلسفهورزی ممکن است؟
قراملکی: فلسفه، بازی مفاهیم نیست ولی ما گرفتار این بازی هستیم.
باقری: شما عمل را مقابل مفهوم قرار میدهید درحالیکه جدا نیستند و عمل انسان آغشته به مفهوم است.
قراملکی: مفاهیم باردار هستند و شما را از حقیقت فلسفی دور میکنند. نه تفکّر عریان از مفهوم است و نه مفهوم را میزداییم، ولی ردیوس (فروکاستن) به مفهوم هم نباید کرد و متأسفانه این بیماری ماست.
باقری: به عمل هم نباید ردیوس کرد.
قراملکی: بله فلسفه به معنای درگیر شدن هست و کسی که نتواند با حقیقت درگیر شود فیلسوف نیست. ردیوس به مفاهیم عقبمانده کردن فلسفه است درحالیکه فلسفه involve (درگیری) است؛ درگیری با خودم؛ من چیزی فراتر از مفهومم!
صلواتی: بحثهای شما روشن میکند هنوز برای اهل فلسفه رسالت فلسفه روشن نیست. در یونان فلسفه با سیاست و جامعه و اخلاق هم کار داشت ولی رفته رفته علوم تفکیک شد و شاخههای مختلف پدید آمد و الان از فلسفه فقط فلسفۀ اولی مانده است. شاید امکانات درونی فلسفۀ ما مشکل دارد که باعث شده فیلسوف نداند برای ورود به چیزهای دیگر دقیقاً چکار باید بکند؟
قراملکی پاسخ داد: مخالف هستم زیرا مثلاً در اخوان الصفا چنین آمده که:
آغاز فلسفه = دوست داشتن حقیقت
میانۀ فلسفه: علم حقایق اشیا
فرجام فلسفه = موافقت گفتار و کردار با علم
لذا شناخت حقایق در میانۀ فلسفه است و فرجام آن زیستِ استوار بر صداقت فلسفی. لذا من باید زیستی مبتنی بر صداقت فلسفی داشته باشم.
باقری: مشکل فلسفۀ اسلامی مثلاً صدرا این است که در بالا مانده در برج عاج و هرچند در جستجوی حقیقت است ولی در آن گیر کرده و نمیتواند فرود بیاید. فلسفه باید حقیقت جو باشد اما باید مثل آبشار در زندگی مردم فرود آید.
قراملکی: این قضاوت یک مقدار غیرمنصفانه است و صدرا در برج عاج ننشسته و در مباحث مختلف وارد شده، مثلاً در مراسم روز جهانی فلسفۀ یونسکو در ۲۰۱۰ در ایران در پنل فلسفۀ محیط زیست از افکار ملاصدرا برای بیان شأن محیطزیست بهره بردند و بنابراین فلسفۀ صدرا میتواند مناسبات ما با هستی و طبیعت را جور دیگری تفسیر کند و چنین امکان درونی را داراست. پس در برج عاج نیست. ضمن اینکه با کلی گویی نمیتوان چنین گفت و باید آثار او را بررسی کرد.
مجدداً بحثی بین او و باقری دربارۀ برج عاج نشین بودن ملاصدرا که باقری از آن دفاع میکرد سرگرفت و قراملکی به باقری گفت: شما که اسفار نخواندهاید از کجا میدانید صدرا وارد این مباحث شده یا نه؟!
صدرا مثلاً بحثی دربارۀ لذت دارد که در آن این بحث را در زکریای رازی پذیرفته و خیلی از افکار گذشتگان خود را رد کرده و فیلسوفی که درگیر بحث لذت باشد یعنی درگیر بنیادیترین مسائل فردی و اجتماعی شده است. باید داوری نسبت به فیلسوفان اسلامی را تا حدی محتاطانه و با مطالعۀ آثارشان انجام دهیم.
باقری: فلاسفۀ ما در برج عاج مفاهیم نشستهاند!
قراملکی: اتهام ناشی از نشناختن فیلسوفان ماست.
در پایان به عنوان حرف آخر باقری ضمن حفظ موضع خود دربارۀ فلاسفۀ اسلامی گفت: بحث اینکه پتانسیلهای فلسفۀ اسلامی را استخراج کنیم یک بحث جداست ولی فلاسفه شأن خود را در حدی که وارد این مسائل شوند نمیدانستند.
قراملکی نیز از طریق اسلاید مطالبی دربارۀ اخلاق حرفهای ارائه داد که در ادامۀ اثبات این عقیده بودکه فلاسفۀ اسلامی برخلاف نظر باقری برج عاج نشین نیستند.