به چه افرادی بد بین میگویند؟
بدبینی بیماری آزاردهنده ای است که در سراسر دنیا میلیونها نفر از این بیماری رنج می برند این افراد هیچ چیز را به آسانی قبول نمی کنند. هرچه به آنها گفته شود باور نمی کنند. حتی ایده های خود را گاه نمی پذیرند. مبتلایان به این بیماری گاهی فقط به یک نفر بدبین می شوند و آنچه را که او بکند یا بگوید یا بخواهد قبول ندارند، به نظر آنها آن کس به نظر خاصی مطالب خود را بیان می کند و از بیان آن و یا انجام آن منظور خاصی دارد. وقتی کسی چیزی از شخص بدبین بخواهد تصور می کند آن خواسته دارای هدف معینی است که به نفع وی نیست. اصولاً افراد بدبین نمی توانند هدف و راه معینی برای خود برگزینند. مثلاً می خواهند اتومبیل بخرند و تصمیم به این کار می گیرند و پولش را هم فراهم می کنند ولی پیش خود فکر می کنند این اتومبیل حتماً روزی تصادف می کند، خراب می شود، به مخارج اضافی نیاز دارد، ممکن است لاستیک چرخ های آن نایاب شود، و یا باطری آن یک روز در دسترس نباشد.
یک جوان دپیلمه می خواهد کنکور بدهد و در دانشگاه قبول شود. مدام فکر می کند که در این مسابقه قبول نخواهد شد و شکست اش حتمی است و از این مطلب مرتب رنج می برد. بدبین پول زیادی به خانمش می دهد که به بازار رفته و چیزی بخرد و به محض خارح شدن همسرش از منزل مرتب به این مسئله فکر می کند که هر لحظه ممکن است او پولش را گم کند، یا کیفش را بزنند، یا موقع شمارش پول به فروشنده زیادتر از مبلغی که وی طلب می کند، بپردازد و یا اصلاً یک چیز عوضی بخرد که با قیمتی که مورد نظر او بود، فرق داشته باشد.
با یکی از دوستان دوران مدرسه اش در خیابان برخورد می کند، باهم سلام و علیک می کنند و مقداری باهم راه می روند، آن دوست زیاد به او اظهار اخلاص و صمیمت می کند ولی در همین لحظه شخص بدبین به این مسئله فکر می کند که دوستش از او چه می خواهد، چرا با او گرم گرفته، چرا با او راه می رود، چه کلاهی می خواهد سرش بگذارد، چرا زود از او جدا نمی شود، اگر از او پول قرض بخواهد چه جوابی دارد به او بدهد. از کجا معلوم است که اگر پولی قرض گرفت اصلاً به او پس بدهد. چرا مرتب آدرش خانه او را سوال می کند ؟ چرا می خواهد بداند شماره تلفن منزل او چیست چرا می پرسد که او ازدواج کرده یا نه ؟ فرزند دارد یا نه ؟ از زندگی خود راضی هست یا نه ؟ چقدر در ماه درآمد دارد؟ آیا پس اندازی برایش می ماند یا نه و خیلی چیزهای دیگر. هرچه آن دوست بیشتر از او سوال پرس و جو کند. بدبینی این شخص به او بیشتر می شود!
فرزندش راجع به انجام کاری با او صلاح و مصلحت می کند و می خواهد از تجربیات پدرش استفاده کند ولی پدر به جای آنکه راههای صحیح و صواب را به او نشان دهد مرتب به او می گوید مواظب باش سرت کلاه نرود، مواظب باش به تو نارو نزنند، مواظب باش در این کار بازنده نشوی، دقت کن که در کوچکترین امور دخالت کنی تا جلوی هر نوع خطایی را بگیری. تصمیم بگیر مرتب تمام افرادی را که در این کار با تو همکاری می کنند کنترل کنی، هر روز و هر لحظه راجع به کوچکترین مسائل و مطالب این کار فکر کن، تصورت این باشد که همه می خواهند از تو بهره مند شوند و نفع ببرند. هدفشان اصالت کار نیست بلکه فقط خودشان است.
وقتی خودشان راجع به انجام برنامه ای تصمیم می گیرند به علت ابتلای به بدبینی آنقدر شرایط سخت و غیرقابل اجرا و غیر عملی در آن می گنجانند که تقریباً انجام کار غیر ممکن می شود و یا هیچکس حاضر نخواهد شد در این طرح با او همکاری کند. خود این برنامه نیز چون به همه چیز و همه کس بدبین است هیچ کاری به دلش نمی چسبد و هرکاری و عملی که انجام شود فکر می کند با شکست و ناکامی روبه رو خواهد شد. به همین جهت این افراد یعنی بدبین ها نه افراد قاطع و مصمم و اجرا کننده های خوبی هستند و نه مشاوران و دل سوزان و راهنمایان بی غل و غش و صالح و بی عیب