یاسر عبدالباسط از قاری محبوب دلها میگوید/ راز شباهت به هنرپیشه آمریکایی+عکس
گروه بینالملل: صوت خوش را از پدرش استاد عبدالباسط عبدالصمد، سرآمد قاریان مصر و جهان اسلام به ارث برده است؛ پدری که محبوب دلها بود و نوای قرآنش در جان و دل نشسته و مینشیند.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، عبدالباسط محمد عبدالصمد (زاده ۱۹۲۷- درگذشته ۱۹۸۸) از قاریان بزرگ قرآن در مصر که توانایی خاص در قرائت قرآن با صوت خوش داشت.
او از حافظان بزرگ قرآن مصر به شمار میرود و در سراسر جهان طرفداران و مقلدان فراوانی دارد.
عبدالباسط از کردهای مهاجر
عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال ۱۹۲۷ در روستای «المزاعزه» از توابع شهر ارمنت در استان قنا در جنوب مصر به دنیا آمد. نسب خانوادگی وی از کردهای مهاجری است که به هنگام لشکرکشیهای صلاحالدین ایوبی به تعداد زیادی از ترکیه به مصر مهاجرت کردند.
پدرش عبدالصمد یکی از مدرسان حفظ و تجوید قرآن کریم بود. عبدالباسط در ۶ سالگی به مکتب القرآن در ارمنت رفت. در ۱۰ سالگی حافظ کل قرآن شد. پس از اینکه عبدالباسط به ۱۲ سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصاً از جانب «اصفون المطاعنه» دعوتهایی به سوی او روانه شد، چرا که گواهی «استاد سلیم» که به عبدالباسط اعطا شده بود نقطه اطمینان همه مردم بود.
آنچه که از عبدالباسط برای مسلمانان باقی مانده است گنجینه بیش از نیم قرن قرائت وی است که در نوارها ضبط شده و در دنیای اسلام استفاده میشود. زمانی که اسرائیل هنوز فلسطین را اشغال نکرده بود عبدالباسط به دعوت مسلمانان آن دیار به فلسطین مسافرت کرد و در مسجدالاقصی سوره اسراء را تلاوت کرد. وقتی فلسطین اشغال شد، او دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و نسبت به آنچه که وی «ظلم رفته بر فلسطین» مینامید ابراز انزجار میکرد و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.
عبدالباسط عبد الصمد در ۳۰ نوامبر ۱۹۸۸ (۹ آذر ۱۳۶۷) بر اثر سرطان حنجره و بیماری دیابت و التهاب کبد از دنیا رفت.
شیخ عبدالباسط 11 پسر داشت که «یاسر» یکی از آنها است؛ او صوت خوش را از پدر مرحومش عبدالباسط عبدالصمد؛ سرآمد قاریان مصر و جهان اسلام به ارث برده؛ پدری که صوت ملکوتیاش گوشها مینوازد و در جان و دل مینشیند.
یاسر دهمین پسر خانواده است؛ او بسیار به پدر شبیه است و صدا و حتی چهره را از استاد عبدالباسط به خوبی به ارث برده است.
برای آشنایی بیشتر با صاحب صدای ماندگار تلاوت گفتوگوی پایگاه مصری «بوابة فیتو» با شیخ یاسر درباره زندگی پدر و همچنین فعالیتهای این پسر قاری نامدار جهان اسلام در ادامه میآید:
ابتدا بفرمایید چه زمانی پدر به عنوان قاری قرآن به شهرت رسید و به شیخ عبدالباسط معروف شد؟
پدرم در روستایش «الصعید» مصر و مناطق اطراف از کودکی قرآن تلاوت میکرد و در 15 سالگی همه اهالی الصعید او را میشناختند؛ اما در قاهره زمانی به شهرت رسید که همراه پدرش در جشن «سیده زینب»(جشن میلاد حضرت زینب(س) در مصر که مصریها هر ساله آن را برگزار میکنند)، شرکت کرده بود، در این محفل بسیاری از بزرگان قرائت حضور داشتند و پدر بزرگم از آنان اجازه خواسته بود که در زمان استراحتشان به پسر کوچکش اجازه دهند که 5 دقیقهای قرآن بخواند؛ پنج دقیقهای که به خاطر استقبال حضار و درخواستهای آنان، یک ساعت و نیم شد.
یاسر عبدالباسط
یکی از حاضران در مجلس از پدرم خواسته بود که به رادیو قرآن مصر بپیوندد، او هم نماز استخارهای خواند و به رادیو رفت تا همین شخص را که در بخش گزینش قاریان حضور داشت، ملاقات کند؛ او مطمئن بود حتما پذیرفته میشود و این سرآغاز مسیر قرآنی پدر بود.
چه رازی پشت شهرت پدر و موفقیت او تا این حد نهفته بود که به یکی از مشهورترین قاریان جهان تبدیل شد؟
خداوند به پدرم ویژگیهای متعددی داده بود که بارزترینش صوت نیکو، قدرت نگهداشتن نفس، اخلاص و قرائت با جان و دل بود؛ به قول معروف «آنچه کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند»؛ سبک استاد خاص خودش بود و با تمام مکاتب قرآنی پیش از او تفاوت داشت.
همه این ویژگیها استاد را شاخص و به یکی از مشهورترین قاریان دوره خود تبدیل کرد و سبب شد در کشورهای متعددی در داخل و خارج از مصر شهره و زبانزد خاص و عام شود. پدر همچنین به بیش از یک روایت و با ترتیل و تلاوت، صدایش را ضبط کرد.
شایعاتی رواج یافته مبنی بر تلاش زیاد پدرت برای رسیدن به ظاهر خود و حتی استفاده از مد روز تا آنجایی که او را شبیه «مارلون براندو»( هنرپیشه آمریکایی و برنده جایزه اسکار) میدانستند، آیا واقعا همین طور است؟
پدرم خیلی زیبا لباس میپوشید و عطرهایی گران استفاده میکرد و به ظاهر خود میرسید، اینکه او را شبیه مارلون براندو میدانستند، ابتدا به این دلیل بود که در واقع با این لقب با او دشمنی و پدرم را مسخره کنند؛ اما نتیجه عکس شد و مردم جایگاه او را به خوبی درک کردند و فهمیدند که شیخ عبدالباسط قاری محترمی است که به ظاهرش اهمیت داده و طبق مد پیش میرود و این بد نیست.
مارلون براندو، هنرپیشه آمریکایی، برنده جایزه اسکار و ستودهشدهترین بازیگر تاریخ سینمای قرن بیستم جهان
مارلون براندو
راز لقبهایی مثل «صوت مکه» و «قاری محبوب زنان» چه بود؟
لقب صوت مکه را به این دلیل به پدر داده بودند که نخستین شیخ مصری و تنها کسی بود که به او جازه قرائت قرآن در مسجدالحرام داده شد و این کار هم تنها با اوامر پادشاهی ممکن بود، پدرم از این که برای قرائت قرآن در مکه دعوت شد، بسیار خرسند بود و همیشه به آن افتخار میکرد.
اما لقب «محبوب زنان» هم یکی دیگر از لقبهایی بود که از سر دشمنی به شیخ عبدالباسط داده شد؛ زیرا پدرم همه نوع طرفداری اعم از مرد و زن داشت و همه دوستدار صدای او بودند و صوت قرآنش بی اذن و اجازه(لاجرم) در هر دل و جانی نفوذ میکرد.
آیا پدرت قبل از فوت به همه آرزوهایش رسید؟
پدرم در سال 1988 میلادی پس از سپری کردن دوره بیماری در 62 سالگی درگذشت، او آرزو داشت که یک بار دیگر در مسجدالاقصی قرآن بخواند، اما به آن نرسید و این آرزویش محقق نشد.
از رفتار شیخ عبدالباسط با خانوادهاش برای ما بگویید.
پدرم در تربیت ما انسانی مدبر، حکیم و متواضع بود و به خوبی میدانست که هر یک از فرزندانش چه میخواهد و از علایق ما به خوبی آگاه بود، او همیشه لبخند بر لب داشت و ما همیشه مهربانی و عشق به فرزند را از او به یاد داریم.
شیخ عبدالباسط محمد عبدالصمد
پدر همیشه ما را نصیحت میکرد، اما خیلی با او همراه نبودیم و در محافل و مناسبتها که تلاوت داشت، شرکت نمیکردیم، بعدها که بزرگ شدیم فهمیدیم که پدر، محبوب همه است.
شیخ عبدالباسط روی چشمان ما جا داشت و ما به عنوان فرزندان استاد، برای جلب رضایت او در حفظ و یادگیری قرآن و تلاوت با هم مسابقه میدادیم و رقابت داشتیم.
پدر همچنین با ما نماز مغرب را به جماعت اقامه میکرد، مادر هم امور درسی را پیگیری میکرد و در تربیت فرزندان کوشا بود.
ارزشهایی را که پدر در درون شما نهادینه کرد، چه بود؟
صداقت، مهمترین ارزشهایی بود که مرحوم پدرم در بین ما نهادینه کرد، دروغ نزد او هیچ جایگاهی نداشت و معتقد بود اعتراف به اشتباه خیلی بهتر از دروغ است، او زمانی که میفهمید که یکی از ما(فرزندان) درباره موضوعی به او دروغ گفتهایم، بسیار عصبانی میشد و این عصبانیت در چهرهاش نمایان بود.
آیا پدر شما را مجبور به حفظ قرآن میکرد؟
نه، پدر حتی یک روز هم ما را مجبور به حفظ قرآن نکرد و ما تنها مجبور بودیم، قرائت صحیح قرآن را یاد بگیریم، او عشق به کتاب خدا را در وجود ما نهادینه کرد و برای آموزش قواعد حفظ و قرائت قرآن به ما از استادی به نام شیخ عبدالعزیز بکری کمک گرفت.
آیا در امر آموزش استاد عبدالباسط چیزی را به شما تحمیل میکرد؟
نه ابدا، او حتی این اختیار را به ما داده بود که در رشتهای که دوست داریم، درس بخوانیم و من در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره زبان عبری خواندم و اخیرا در رشته قرائات قرآن در الازهر تحصیل کردم تا مدرک الازهر را دریافت کنم، در مرکز ازهری(از مراکز وابسته به الازهر) هم تحصیلاتم را کامل کردم تا علاوه بر قرآن، از دیگر مباحث اسلامی هم بهرهمند شوم.
آیا مرحوم شیخ عبدالباسط در محافل شما را با خود میبرد؟
بله، از زمان کودکی با او به مسجد «امام شافعی» میرفتیم؛ مسجدی که بعدها خودم یکی از قاریان آن شدم، در این مسجد واکنش بسیار خوب و رضایت کسانی را که تلاوت پدر را میشنیدند، میدیدیم، در چهره آنان لبخند رضایت دیده میشد و برای تحسین پدر بدون هیچ مبالغهای کلمه «الله» را به زبان جاری میکردند؛ کلمهای که نشأتگرفته از احساساتشان پس از شنیدن صدای پدر بود.
رابطه عبدالباسط عبدالصمد با موسیقی چطور بود؟
پدرم در دین افراطی نبود، بلکه متعادل رفتار کرده و میانهرو بود، او در جوانی به صدای هنرمندان مشهور عرصه موسیقی علاقه داشت و به این آثار گوش میداد. آثار صوتی را که پدرم از این افراد نزد خود داشت، هنوز موجود است.
از رابطه شیخ عبدالباسط با صاحبان فن تلاوت بگویید.
در گذشته همه اهالی تلاوت، سبک(مکتب) شیخ مصطفی اسماعیل را در تلاوت دوست داشتند، زیرا مولودی و مقامات موسیقایی خاص خود را داشت و شیخ مصطفی ماهرانه از مقامی به مقامی دیگر میرفت؛ اما در این بین پدرم در نوع تلاوت خود بر صوت و لحن تمرکز داشت، بدون این که در مقامات موسیقایی افراط کند، من معتقدم همین اسلوب خاص، سبب شهرت جهانیاش شد؛ زیرا به جای تکیه بر مقامات شرقی که ما آنها را میشناسیم، بر اسلوبی تکیه کرد که برای همه مردم جهان قابل فهم و جذاب بود.
از علاقه مقامات کشورها به ویژه ملک محمد پنجم، پادشاه مراکش با پدر چه چیزی به یاد دارید؟
پادشاه مراکش پدرم را خیلی دوست داشت و تنها صوت قرآن او را گوش میداد، حتی از پدر دعوت کرد که به مراکش برود و برای همیشه در قصر او اقامت گزیند و در مقابل ماهانه حقوق و مزایای مادی زیادی دریافت کند.
ملک محمد پنجم با وجود این که خود و خانوادهاش در قصر ساکن بودند، از پدرم پنین درخواستی کرد؛ اما استاد عبدالباسط نپذیرفت؛ زیرا دوست داشت برای همه قرآن بخواند و نمیخواست از مصر دور باشد.
آیا شیخ عبدالباسط توانست به افتخاراتی در داخل یا خارج از مصر و نشانهای افتخار دست یابد؟
پدر به کشورهای زیادی در آفریقا و دیگر بخشهای جهان سفر کرد، او چندین بار به آمریکا رفت و در 14 ایالت این کشور حضور یافت، به فرانسه و پاکستان هم رفت، در پاکستان با استقبال گرمی مواجه شد. او نشان مهارت از عراق دریافت کرد و به نشانهای دیگری در لبنان و مالزی نیز نائل آمد، در داخل مصر هم از حسنی مبارک(از رؤسای جمهور مصر) نشانی ویژه دریافت کرد و آخرین نشانی که به او داده شد، بعد از مرگ از سوی یاسر عرفات(از رهبران فلسطینی) بود.
با شبکه ماهوارهای پخشکننده تلاوتهای شیخ عبدالباسط عبدالصمد تعامل دارید؟
نه به هیچ وجه، حتی مسئولان این شبکهها را نمیشناسیم و حتی نمیدانیم مقرشان کجاست.
آیا تو و دیگر برادرانت صوت نیکو را از پدر به ارت بردهاید؟
من و 11 برادرم صوت خوش و نیکو را از پدرم به ارث بردهایم؛ اما باید گفت که تلاوت و حفظ به تمرین مداوم نیاز دارد(تا همچنان در اوج باشی و افت نکنی)، برادرانم به خاطر مشاغلی که دارند، نمیتوانند تمرین مداوم داشته باشند و در این میان من به قرائت روی آورده و وقتم را برای آن خالی میکنم.
چطور شد به تلاوت روی آوردید، آیا دوست داشتید که مثل پدر قاری مشهوری شوید؟
نه من به این فکر نمیکنم که قاری مشهوری شوم، حتی بعد از درگذشت پدر، تلاوت و یا حتی گوشدادن به نوای قرآن را رها کردم، چرا که پدر زمانی فوت کرد که من 19 ساله بودم و با این رخداد، شوک و آسیب روانی به من وارد شد به طوری که تا 5 سال قرآن گوش نمیدادم و هر جا تلاوت پدرم را میشنیدم، به گریه افتاده و خاطراتش برایم زنده میشد و این اولین آسیب بزرگ زندگیام بود. همه نزدیکان پدر از رفتنش متأثر شدند، من بعد از پدر به تجارت روی آورده و به طور کامل از عرصه تلاوت دور شدم.
پس چطور شد که قاری قرآن شدید و حتی کارتان را هم به خاطر آن کنار گذاشتید؟
به حج عمره رفتم و بعد از آن به تلاوت قرآن روی آوردم و احساس کردم که تجارت کار من نیست و خداوند هم به من توفیق داد و توانستم قرآن را در سال 2001 حفظ کنم، حفظ قرآن 3 سال طول کشید آن هم بدون معلم.
تلاش میکردم که با سبک پدرم پیش بروم و از او تقلید کنم، ابتدا در مساجد و زوایا(محافل قرآنی مرسوم در جهان عرب) و برای تلاوت در مقابل مردم استرس داشتم، 13 سال در مسجد «سیدی حسن انور» قرآن تلاوت میکردم، پس از آن به مسجد «امام شافعی» جایی که پدر مرحومم تلاوت داشت، رفتم و در مسابقه وزارت اوقاف مصر شرکت کرد؛ بعد از این مسابقه بود که دعوت از من برای تلاوت در محافل مختلف بیشتر شد.
آیا از شهرت پدر در تلاوت استفاده کردهاید؟
طبیعتا همین که من پسر شیخ عبدالباسط عبدالصمد هستم خودش درهای زیادی را به روی من گشوده و من خدا را به خاطر این مسئله شکرگزارم.
تا حالا قرائت تو با تلاوت پدرت مقایسه شده است؟
بله از چیزهایی که معمولا با آن مواجه میشوم این است که معمولا در مسجدی که پدرم در آن قرآن میخواند، مردم تلاوت مرا با پدرم مقایسه میکنند؛ اما من واکنش خاصی نشان نمیدهم و تحمل میکنم و من امیدوارم بعد از گذشت زمان همه چیز به آرامش رسیده و بر وفق مراد باشد.
از اینکه لباسی مانند لباس پدر را بر تن داری و در محافل تلاوت میکنید، احساس خوشبختی دارید؟
من پسر پدرم هستم و طبیعی است که ویژگیهای او را داشته و به سبک او عمل کنم، زندگی در لباس پدر، مایه افتخارم است، همیشه پس از تلاوتم، مردم به من میگویند «خداوند پدرت را رحمت کند» و این مسئله خوشحالم میکند؛ زیرا من در لباس پدرم، دعای آمرزش و رحمت پدر را از مردم میشنوم و این انگیزهای میشود که بیشتر تلاش کنم و جایگاهی شبیه او داشته باشم، هر چند منتقدانی دارم که میگویند سبک تلاوت تو باید متفاوت از پدرت باشد؛ اما من مخالف تلاوت بدون تقلید از مکتب پدرم هستم.
آیا برای پیوستن به رادیو قرآن مصر تلاش کردهاید؟
بله تلاش کردهام؛ اما آنها(مسئولان رادیو قرآن) نظرشان با من همخوانی ندارد، آنها میخواهند من به سبک پدرم تلاوت نکنم و اسلوبم را تغییر بدهم و از مکتب پدر جدا شوم، اما من این را نمیپذیرم و مخالفت خود را اعلام کردهام.
آیا تلاوتهایتان را در لوحهای فشرده ضبط کردهاید؟
تلاوتهای من در مسجد «امام شافعی» قاهره در یوتیوب و فیس بوک قابل دسترسی است، قرائتهایم در دیگر کشورها را هم کسانی هستند که ضبط و منتشر میکنند، اما من خودم شخصا این کار را نکردهام و خداوند هنوز این توفیق را نصیبم نکرده است که کل قرآن را با صدای خودم ضبط کنم.
درباره رابطه پدرتان با مشاهیر تلاوت که از هم دورهایهایش بودند، برای ما بگویید.
پدرم با همه مردم رفتار خوبی داشت، نزدیکترین دوست او مرحوم شیخ محمود علی البنا بود؛ خدایش بیامرزد، شیخ الرزیقی هم دوست پدرم بود؛ هر چند بعدها به خاطر پیوستن پدرم به رادیو قرآن، رابطهشان به هم خورد، همچنین شیخ مصطفی اسماعیل؛ پدرم هر مشکلی بین او و فرزندانش پیش میآمد پادرمیانی میکرد و آنها را با هم آشتی میداد، مصطفی اسماعیل با کسی جز پدرم رابطه دوستانه نداشت.
امروز چطور آیا فرزندان مشاهیر قرائت، این دوستیها را ادامه داده و راه پدرانشان را در پیش گرفتهاند؟
بله من امروز با نوههای شیخ مصطفی اسماعیل دوست هستم و همچنین فرزندان برادر شیخ محمد صدیق منشاوی.
ترجمه وتنظیم: زهرا نوکانی