تاثیرات عوامل عاطفی و روانی بر چاقی
تردیدی نیست که بعضی از بچه ها نوعی همبستگی بین غذا، عشق و امنیت می یابند که خود ارتباط دارد به پستان مادر و آغوش گرم و امنش، که اولین خواسته ها و تمایلات او را ارضا می نماید. هر گاه که طفل می گرید به او شیر یا غذا خورانده می شود و به احتیاجات فوری او پاسخ مثبت داده می شود و همه چیز بر وفق مرادش پیش می رود و امنیت او نیز در آغوش مادر تضمین می گردد. در دوران بلوغ، خواست ها و تمایلات آدمی پیچیده تر می شود و طبعا به همان نسبت ارضای آن مشکل تر. بیشتر اوقات ناگزیریم خودمان راه حلی برای مشکلات خود بیابیم و دیگر مادری وجود ندارد که نیازهای ما را براورده نماید آن گاه به خاطرات ایام کودکی رجعت می نماییم و بیاد چیزی می افتیم که ما را کاملا ارضا می کرد که البته نمی تواند چیزی جز غذا باشد. غذا خوردن به گونه ای موهوم احساس امنیت را در ما القا می نماید.
چون غذا به منزله عشق است، به ویژه عشق و عاطفه مادری، وقتی زندگی عاطفی ما دچار پیچش و شکست می شود، تنها کاری را که جایگزین این پیچیدگی می نماییم پرخوارگی است. هر گاه مشکلاتی در فقدان عواطف عاشقانه، جدایی و طلاق در روابط این گونه انسان ها پدید می آید سعی می کنند آن مشکلات را با خوردن معالجه نمایند. در واقع، کسانی که به طور مزمن گرفتار چاقی شده اند بطور کلی، غذا را جایگزین پادزهر تنهایی خویش ساخته اند درمانی که متاسفانه هرگز افاقه نمی کند و تاثیری نمی بخشد. زیرا هر چه به وزنشان بیشتر اضافه می شود آنها را از تماس گرفتن و ارتباط برقرار کردن با دیگران بی میل تر و دورتر می سازد و نتیجتا بیش از پیش تنها می شوند. پرخوارگی مداوم تنهایی و نیاز به محبت را دست کم برای مدتی محدود از ما گریزان می کند.
افراد مبتلا به چاقی به گونه ای غیر معمول خود را در پشت دیوار گوشتی پیکر خویش پنهان می سازند چون خود را بد می انگارند و میل ندارند کسی به آنها نزدیک شود، در پشت ظاهر خندان فرد چاق یک چهره بواقع تنها و بیمناک قرار گرفته است. یا این که ممکن است این احساس در آنها زنده شده باشد که اگر به لحاظ جسمی بزرگ تر جلوه کنند آنها را مهم تر خواهد ساخت. زیرا در حقیقت آنها خود را کوچک و بی اهمیت می یابند. در چنین شرایط حادی مراجعه به کارشناسان و متخصصین فن برای مقابله و مداوای مشکل امری ضروری تلقی می گردد.
همه متفاوت هستیم. غذا می خوریم چون ممکن است گرسنه باشیم. اما هر یک از ما بنا به دلایل شخصی خودمان به علت اضطراب ، ترس، غم، ناراحتی، کسالت، یاس، احساس گناه، تنهایی، افسردگی و عصبانیت بیش از حد معمول غذا می خوریم. روالی را که سالیان دراز به آن عادت کرده ایم در یک چشم به هم زدن نمی توانیم آن را دستخوش تغییر سازیم. این روال آن چنان عمیق در رفتارهای ما عجین شده است که خود ما نیز به ندرت از وجود آنها در وجود خودمان آگاهیم. به هر حال این ارزش را دارد که برای تغییر این عادات و رفتار از صمیم قلب بکوشید، قبل از این که برنامه غذایی رژیم خود را انتخاب کنید.
به این عقاید که ممکن است از نظر شما عجیب بنمایند، صمیمانه بیندیشید، صرف نظر از رژیم ، شاید اندیشه هایتان به شما کمک کند تا علت پرخوری خود را کشف نمائید.