جسد تکه تکه شده یک زن بدون لباس داخل سطل های زباله بود / کارگر شهرداری تهران از ناگفته های شب های تاریک گفت

راننده حمل زباله از خاطرات خود و مشاهده جنینهای سقط شده و جنازههای تکه تکه شده می گوید.

به گزارش فانوس، راننده ماشین حمل زباله تهران است. بیش از ۱۲ سال در این کار سابقه دارد و مثل بسیاری از آدمهای دنیای امروز، حلال بودن نانی که بر سر سفره خانوادهاش میبَرد، از همه چیز برایش مهمتر است.
او خاطرات بسیاری از اتفاقات تلخ و گاها وحشتناک شب و روزهای حمل زباله در این محله ها دارد. به گفته خودش بارها جنین نوزاد زنان کارتن خواب را درون سطل زباله های محله شوش و هرندی مشاهده کرده است.
او از پیدا کردن تکه های بدن یک زن در گرگ و میش صبح یکی از روزهای کاریش در سال های گذشته اینطور میگوید: هوا کاملا تاریک بود. ساعت ۴ صبح را نشان می داد که طبق معمول از خانه بیرون زدم و با ماشین حمل زباله در محل کارم حاضر شدم؛ گاهی اوقات که تعداد کارگران کم بود خودم هم در انتقال زبالهها از مخازن به ماشین، به آن ها کمک میکردم.
وی ادامه داد: آن روز هم وقتی دیدم همکارم که همسرش دچار سرطان روده بود در محل کارش حاضر نشده، خودم به کارگران کمک کردم. چند مخزن حمل زباله را که به درون ماشین تخلیه کردیم، در هنگام انتقال زباله های یکی از مخازن، جایگاه آن را غرق در خون دیدیم؛ کمی که دقیق تر شدیم، برخی از تکیههای بدن یک زن را درمیان زباله ها دیدیم؛ بلافاصله با مدیر منطقه و پلیس تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم.
او افزود: با ماشین پر از زباله به مکانی رفتیم که به دستور پلیس آگاهی، زبالهها را با بیل و به صورت دستی تخلیه کنیم تا شاید نشانههای دیگری هم از جنازه فوق پیدا شود، که شد.
من و دیگر همکارانم در محله به نوعی امین مردم و محله بودیم. بارها به چشم خودمان زایمان زنهای کارتن خواب را در کوچه پس کوچهها محله دیدیم و اگر کمکی از دستمان بر آمده بود کوتاهی نکردیم.
صحنه های تلخ و پر دردی را دیدیم و آن تصاویر هیچ گاه از ذهن من پاک نمی شوند.
او خاطرات بسیاری از اتفاقات تلخ و گاها وحشتناک شب و روزهای حمل زباله در این محله ها دارد. به گفته خودش بارها جنین نوزاد زنان کارتن خواب را درون سطل زباله های محله شوش و هرندی مشاهده کرده است.
او از پیدا کردن تکه های بدن یک زن در گرگ و میش صبح یکی از روزهای کاریش در سال های گذشته اینطور میگوید: هوا کاملا تاریک بود. ساعت ۴ صبح را نشان می داد که طبق معمول از خانه بیرون زدم و با ماشین حمل زباله در محل کارم حاضر شدم؛ گاهی اوقات که تعداد کارگران کم بود خودم هم در انتقال زبالهها از مخازن به ماشین، به آن ها کمک میکردم.
وی ادامه داد: آن روز هم وقتی دیدم همکارم که همسرش دچار سرطان روده بود در محل کارش حاضر نشده، خودم به کارگران کمک کردم. چند مخزن حمل زباله را که به درون ماشین تخلیه کردیم، در هنگام انتقال زباله های یکی از مخازن، جایگاه آن را غرق در خون دیدیم؛ کمی که دقیق تر شدیم، برخی از تکیههای بدن یک زن را درمیان زباله ها دیدیم؛ بلافاصله با مدیر منطقه و پلیس تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم.
او افزود: با ماشین پر از زباله به مکانی رفتیم که به دستور پلیس آگاهی، زبالهها را با بیل و به صورت دستی تخلیه کنیم تا شاید نشانههای دیگری هم از جنازه فوق پیدا شود، که شد.
من و دیگر همکارانم در محله به نوعی امین مردم و محله بودیم. بارها به چشم خودمان زایمان زنهای کارتن خواب را در کوچه پس کوچهها محله دیدیم و اگر کمکی از دستمان بر آمده بود کوتاهی نکردیم.
صحنه های تلخ و پر دردی را دیدیم و آن تصاویر هیچ گاه از ذهن من پاک نمی شوند.