مردگانی متحرک در دل روستایی متروکه!
فیلم «اسرافیل» در بطن و بن مایه اش، غمنامه سه زن (تاجی و سارا و ماهی) را روایت می کند که هر کدام به نحوی قربانی خودخواهی ها و منفعت طلبی ها و ظلم مردان قرار گرفته اند. فیلم ساز در لایه های زیرین اثر و به شکلی ظریف به نقد سنت، فرهنگ و آئین ایرانی هم پرداخته است
به گزارش جام نیوز، فیلم «اسرافیل» یک پسرفت برای آیدا پناهنده نسبت به اولین ساخته اش «ناهید» است. هرچند فرم، ساختار، شکل روایت پردازی و نگاه سازنده همچنان تکرار اثر نخستین است. برای رسیدن به چنین ادعایی یعنی نزول «اسرافیل» نسبت به «ناهید» در عین شباهت آن ها به یکدیگر لازم است از دریچه مؤلفه های فنی فیلم نامهنویسی و اصول کارگردانی به نقد و تحلیل بپردازیم.
آیدا پناهنده در هر دو ساخته بلند سینمایی اش از الگوی فیلم نامه نویسی به روش خرده پیرنگ، داستانهای موازی، محدود ساختن داستان در عین گسترده کردن روایت استفاده کرده و در به کارگیری مضامین نیز از مواردی چون «تنهایی» و «زنانگی» و «انتخاب» بهره برده است با این تفاوت که اگر در «ناهید»، فرم ساختاری مبتنی بر خرده پیرنگ تا حدی واجد ویژگیهای انسجام پذیری، تشکل و وحدت ارگانیک بود، در «اسرافیل» شاهد گسست روایت ها، رهاشدگی داستان ها و کشدار بودن موضوعات بیانی فیلم می شویم و ازاین رو با ساخته ای سرگردان مواجهیم که برای پوشش حفره های بسیار فیلم نامه و الکن بودن موقعیت ها و غریبگی شخصیت ها به سراغ روایتی پیچیده میرود.
در فیلم «اسرافیل» با یک ساختار دوپاره و سه موقعیت داستانی مجزا مواجهیم که در آن نویسندگان قرار بر اتصال این موقعیت ها را با هم داشتند؛ اما آیدا پناهنده و ارسلان امیری برخلاف فیلم نامه پیشین خود در «ناهید» نتوانستند از میان روایتی تو در تو براساس قصه های مختلف شخصیتها به روحی واحد و ساختارمند دست یابند و از قابلیت های دراماتیکی که فضا، موقعیتها و داستان های مختلف در فیلم می توانست برایشان فراهم سازد هیچ بهره ای نبردند. «اسرافیل» داستانی آشنا و تکراری دارد و آیدا پناهنده بیشتر از توجه به کلیت و انسجام اثرش به دنبال بهانه ای برای طرح مسائلی چون فمینیسم و زیر پا گذاشته شدن احساس زنان توسط مردان بوده است!
اگر به طور خلاصه بخواهیم به داستان «اسرافیل» اشاره کنیم، باید به سراغ شخصیت اصلی فیلم و از نگاه فیلم ساز قربانی ترین شخصیت قصه برویم؛ ماهی ابراهیمی (هدیه تهرانی) زنی میان سال که معلم مدرسه ای در روستایی در سوادکوه شمال است. ماهی که مطلقه بوده و به تازگی تنها فرزندش را از دست داده است، زنی افسرده، تنها، منزوی، عصبی و دل مرده بوده که سابقه خودکشی هم داشته است. او سال ها پیش خواستگاری به نام بهروز (پژمان بازغی) داشته که به دلیل مخالفت دایی سنتی و روستایی اش، ازدواج شکل نگرفته و بهروز هم پس از آن به کانادا مهاجرت کرده و ساکن آنجا شده. در آستانه از دست رفتن همه زندگی ماهی، ناگهان سر و کله بهروز پیدا می شود که جهت فروش خانه پدری بعد از بیست سال به شمال بازگشته است.
این حضور موجب ظهور حس عاشقانه و خاطره نوستالژیک میان ماهی و بهروز می شود تا آن ها دیگر فارغ از نگاه سنتی پیشین اهالی روستا با هم قرار عاشقانه داشته باشند. اما این اولین روایت داستانی «اسرافیل» است تا مخاطب طی روایتی دیگر از شمال کنده شده و به تهران رفته و وارد خانه ای شود که بیشتر شبیه تیمارستان است و انواع نابسامانی در این خانواده معرفی شده توسط فیلم ساز قابل رؤیت است؛ مادر خانواده که مهتاج ملقب به تاجی (مریلا زارعی) است دچار اختلالات روانی است. پسر خانواده که علی (پوریا رحیمی سام) نام دارد بیکار است و سودای سفر به خارج از کشور را دارد و ازاین رو طی توطئه ای خیره سرانه و شیطنت آمیز مادرش را برای فروش خانه فریب می دهد.
دختر خانواده هم که سارا (هدی زین العابدین) نام دارد و طی ارتباطات اینترنتی طرح دوستی با بهروز را ریخته است، جهت فرار از دست چنین خانواده ویران شده ای به دنبال ازدواج با بهروز وعزیمت به خارج از کشور است. سارا درصدد مقابله با برادرش علی جهت پس گرفتن خانه فروخته شده با استناد به جنون مادرش نزد دادگاه است.
فیلم ساز به طور دائم مخاطب را در رفت و برگشتهای مکانی و موقعیتی از تهران به شمال می برد بدون این که خط ارتباطی روایی میان داستانک ها طی وحدتی ساختاری ایجاد شود و تنها نقطه اتکای سازنده به این خانوادههای ویران و خلاف کار، ارائه فضایی نکبت بار است و این نگره شوم متأسفانه در فیلم قابل تعمیم به همه جامعه ایرانی شده است و این اوج بی رحمی به خانواده های اصیل ایرانی و نهایت فاصله از واقعیت فیلم سازی است که حداقل در ساخته پیشین خود با وجود همه مصیبت شخصیت ها، پایانی مبنی بر آرامش را قرار داده بود؛ اما در «اسرافیل» انگار هیچ آسایشی را نمی توان یافت و «تاجی» با نهایت جنون و در حالتی غیرعادی، آرایش کرده و راهی خیابان می شود، سارا به بهانه فریبکاری بهرام با او دعوا کرده و قهر می کند، علی همچنان با خانواده اش برای تصاحب پول درگیر است و ماهی همچون روحی سرگردان هر چند لحظه ظاهر می شود و با صورتی سنگی و نگاهی مُرده تنها حضور دارد چرا که دیگر حتی سیمای عشقِ گمشده هم دوای دردش نشده است.
فیلم «اسرافیل» در بطن و بن مایه اش، غمنامه سه زن (تاجی و سارا و ماهی) را روایت می کند که هر کدام به نحوی قربانی خودخواهی ها و منفعت طلبی ها و ظلم مردان قرار گرفته اند. فیلم ساز در لایه های زیرین اثر و به شکلی ظریف به نقد سنت، فرهنگ و آئین ایرانی هم پرداخته است، چنان که دایی ماهی به عنوان مردی سنتی مخالف شکل گیری عشق بوده و فضای سنتی روستا به عنوان مکانی که کارکرد تخریبی در روابط عاشقانه دارد، تعریف می شود و مردمانی که طبق اشاره در فیلم همچنان پشت سر ماهی حرف هایی می زنند.
در این میان کارکرد نشانه هایی چون قطار که به شکل مستقیم از برخی آثار فرهادی مانند «گذشته» برداشت شده و نیز ادعای فیلم مبنی بر طرح چالش ها و نیازهای عاطفی و روابط انسانی در فضایی بن بست، تنها در حد ظاهری باقی می ماند و حتی لوکیشن و مکان زندگی شخصیت ها نامشخص است. همچنین خرده روایتها و رفت و برگشتهای موقعیتی هم در فیلم جنبه تزئینی پیدا می کند تا سکانس ها پشت سر هم و بدون هیچ هدفی ظاهر شوند چرا که نه موقعیتی قابل اعتنا ذدر فیلم رخ میدهد و نه روند منطقی درام شکل می گیرد و نه چارچوب منسجم روایی فراهم می شود و دلیلش فقدان عناصر دراماتیک و رابطه مخدوش شخصیت ها بوده که امکان سیر منطقی رخدادها و موقعیتها را ساقط می سازد.
فیلم «اسرافیل» از تقابل عشق و مرگ می گوید و شخصیت هایی که هرکدام به گونه ای توسط فیلم ساز بهعنوان مردگانی متحرک معرفی می شوند. چنان که سارا به دلیل فرار از زندگی نکبت بار سودای ازدواج و سفر به خارج از کشور را دارد و بهروز سال ها است که از این دیار و عشق و وطن بریده است و ماهی چنان منفعل و سرد و خنثی است که همانند مرده ای برخاسته از قبر است و عدم امکان بچه دار شدنش در واقع به تعبیر فیلم ساز عقیم ماندگی روح و روانش است.
آینه نیوز