مهاجرت دشمن عشق است. نه اینکه همیشه و در هر شرایطی عشق را نابود کند اما تاثیر آسیبرسانی که روی عشق میگذارد انکارناپذیر است.
عشق گیاهی است که در یک خاک گل داده است. حالا اگر این گل هوا به هوا شود و در خاکی دیگر و جایی دیگر کاشته شود، هیچ معلوم نیست که پژمرده نشود. مشکل وقتی جدیتر میشود که یک نفر میل به مهاجرت داشته باشد و دیگری میل به ماندن یا پس از مهاجرت یک نفر میل به بازگشت به وطن داشته باشد و دیگری میل به ماندن در غربت.
معمولا یک نفر بهتر میتواند در فرهنگ و جامعه جدید ادغام شود، زبان و مهارتهای ارتباطی بهتری دارد، کار و موقعیت اجتماعی بالاتری پیدا میکند و دیگری به اصطلاح کم میآورد. جنگ قدرت که قرار نبوده بین زن و مرد آنقدر چشمگیر باشد، در مهاجرت مهم میشود.
حسادت در زوجهای مهاجر بیشتر از دیگران است. در تقابل مهاجرت و عشق اتفاق عجیبی میافتد. میل به مهاجرت میتواند به اندازهای جذاب باشد که گاهی روی عشق سایه بیندازد. شاید هیچ اتفاقی به اندازه مهاجرت زندگی را«کن فیکون» نکند.
وضعیتی است که همه چیز را تغییر میدهد. یک عشق باید خیلی قوی باشد که تاب این همه تغییر را بیاورد. اگر میل به مهاجرت در کسی شکل گرفت ناخودآگاه از همان ابتدا نسبت به عاشق شدن مقاومت نشان میدهد.
افراد زیادی هستند که میل به مهاجرت دارند و به همین دلیل جلوی عاشق شدن خودشان را میگیرند. به اصطلاح میخواهند «پاگیر» کسی نشوند و خودشان را از هر آنچه رنگ تعلق بپذیرد آزاد کنند.
گاهی در تقابل عشق و مهاجرت، عشق شکست میخورد و کسی که میل به مهاجرت دارد، میرود و آنکه میل به ماندن دارد، میماند. مهاجرت همسر پدیده نوظهوری است که از طلاق بدتر است.
طلاق با احساس فقدان بزرگی همراه است اما دست کم این ویژگی را دارد که میتوان زندگی جدیدی را پس از آن شروع کرد، در حالی که مهاجرت همسر به معنای واقعی با احساس استیصال همراه است. یک وضعیت معلق بین زمین و آسمان است. معشوق هم هست، هم نیست.
قربانیان پدیده مهاجرت همسر در جامعه ما بیشتر مردان هستند. مردانی که همسرانشان به بهانه بچهها یا هر بهانه دیگر آنها را ترک و به کشور دیگری مهاجرت کردهاند. البته این مهاجرتها معمولا ابتدا اسم مهاجرت ندارد. به نیت «غیبت صغری» میروند و کمکم به «غیبت کبری» تبدیل میشود.
مردان هم به سختی کار میکنند و ریالها را به دلار تبدیل میکنند و برای زن و بچه میفرستند که آنها در امن و آسایش باشند بیآنکه از لذت حضور همسر و فرزندان بهرهای ببرند.
تراژدی دیگر برقراری رابطه به اسم عشق اما به انگیزه مهاج
رت و گرفتن تابعیت کشوری دیگر است. مهاجرت مانند هر پدیده دیگر خوبیها و بدیهای خودش را دارد اما از منظر عشقپژوهی تاثیرهای آسیبرسان آن بیش از آن است که قابل انکار باشد.عشق گلی است که معلوم نیست در آب و خاکی دیگر هم رشد کند.