پیشرفت علم؛ مستلزم نظریه و نوآوری/ سیستم آموزش عالی ما مصنوعی است
مهدی گلشنی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه سیستم آموزش عالی ما مصنوعی است، گفت: مشکل رشد علوم در کشور ما این است که تمرکز محیط روی نوآوری نیست.
*امروزه نظام آموزشی ما دچار برخی ناکارآمدی هاست. به عنوان مثال در زمینه آموزش زبان (انگلیسی و عربی) ناموفق است. در گذشته قرآن و متون کهن ادبی در آموزش و پرورش سهم بیشتر و جدی تری داشت. شما علل این مسائل را چه می دانید؟
به نظر من روش تدریس ما اشتباه است. بنده خودم بعد از اعزام به خارج برای دوره دکترا لازم بود در برکلی مقالهای را از زبان فرانسه ترجمه کنم. نمیگویم من استثنائی بودم، بلکه بسیاری از دانشجویان مثل من بودند که یک نیمسال سر کلاس بسیار خوب فرانسه رفتیم و توانستیم به راحتی مقالۀ علمی از زبان فرانسه را به انگلیسی ترجمه کنیم. یاد گرفتن زبان انگلیسی چون به دنبال خودش چیزهای دیگری میآورد که ممکن است هویت ما را از بین ببرد، چندان لزوم ندارد که از دبستان آغاز شود، اما زبان عربی چون بخشی از هویت و فرهنگ ماست، اگر آموزش آن را از دبستان هم شروع کنند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم هم هست.
مسأله این است که اصلاً ادبیات و مسائل فرهنگی در دبستان و دبیرستان شأنی ندارد. کافی است که تست بسیار ساده ادبی از فارغالتحصیلان دبیرستانها انجام تا مشخص شود که آنها چقدر ضعیف هستند. در دانشگاه برکلی دانشجویان مجبور بودند که دروس سنگینی را در زبان انگلیسی بگذرانند. دانشآموزان و دانشجویان باید با ادبیات زبان خودشان آشنا باشند. درس زبان فارسی گذاشته میشود، اما بعضی وقتها بدون جاذبه است. این وضعیت باید عوض شود. علاوه بر اینها در گذشته ابتدا قرآن را آموزش میدادند و علاوه بر آن دیگر کتابها مانند آثار سعدی و ... هم در سطوح پائین تدریس میشد.
*این تغییر باید توسط چه کسی یا نهادی و با چه فرایندی انجام شود؟
رسانهها و رادیو و تلویزیون، باید برنامههای مناسبی در این ارتباط بگذارند و مردم را نسبت به هویت ملی ـ دینی خودشان حساس کنند. همان طور که چینیها چنین کاری را انجام دادند. چین کشور منحط شدهای بود، اما اکنون به کلی عوض شده است، آنها کاملا آگاهانه دارند تصمیم میگیرند، چون میخواهند سرآمد شوند. ما فرهنگی با این قدمت داریم که به نظرم در میان تمام فرهنگهای دنیا بینظیر است، اما امروزه کودکان ایرانی با فرهنگ ما بزرگ نمیشوند، بلکه با فرهنگ غربی بزرگ میشوند، حتی حوزویان گاهی طی سخنان خود برخی از اصطلاحات انگلیسی را به کار میبرند که معادل زیبای فارسی آن وجود دارد، اما آنها اصطلاح فرنگیاش را به کار میبرند.
طرحی را از حوزه به شورای عالی انقلاب فرهنگی آورده بودند. آنهایی که توضیح میدادند در سخنان خود از بعضی از اصطلاحات فرنگی استفاده میکردند. من گفتم چه ضرورتی برای استفادۀ غیرضروری از واژههای فرنگی وجود دارد؟! به نظرم آموزش و پرورش و دانشگاهها برنامه سنجیدهای نیاز دارند که با همکاری خبرگان ذیربط تدوین شده باشد، اما متأسفانه این کار انجام نشده است. چند سال قبل که برنامه آموزش و پرورش را به شورای عالی انقلاب فرهنگی آورده بودند، عرض کردم که وزارت آموزش و پرورش چرا از نیروهای دانشگاهی استفاده و از آنها نظرخواهی نمیکند. گفتند ما خودمان افراد فارغالتحصیل در مقطع دکترا داریم. این گونه برخوردها قدری مستکبرانه است.
بنده به این نتیجه رسیدهام که بسیاری از مطالبی که در مقاطع مختلف تحصیلی در آموزش و پرورش، حتی در رشته فیزیک، تدریس میشود غیر ضروری است و بالعکس بعضی از چیزهایی که باید تدریس شود، تدریس نمیشود. طرحهای جدید را باید با تعدادی از دانشگاهیان دلسوخته مسلط مطرح کنند تا به جمعبندی مناسبی برسند و بعد پیاده کنند. مدیران این وزارتخانهها فقط دوست دارند که مُدل عوض کنند.
*علت تمایل خانواده ها به تحصیل فرزندشان در رشته های پزشکی و مهندسی و تمایل کمتر به علوم انسانی را در چه می دانید؟
من این موضوع را بارها مطرح کردهام. این مطالب باید در محیط تلویزیون که معمولاً اکثر مردم به آن نگاه میکنند، آموزش داده شود. در رسانهها باید راجع به اهمیت این موضوعها روشنگری شود. اکنون متأسفانه چون همه نگاهها به غرب است، میگویند غرب چقدر به اینها اهمیت میدهد؟ در این ارتباط باید گفت که در غرب در دانشگاهی مثل MIT تعداد دروس علوم انسانی بسیار زیاد است. مدتها پیش دیدم در لیست دروسشان، ۷۰۰ درس علوم انسانی وجود داشت. شاید MIT مهمترین دانشگاه مهندسی جهان باشد. این تعداد دروس علوم انسانی که در آنجا تدریس میشود، واقعا جای تعجب دارد، اما در اینجا به رئیس دانشگاه مینویسیم که پژوهشکده «علم، دین و فلسفه» راهاندازی شود، پاسخ میدهند که طبق نظر وزارت علوم جای این پژوهشکدهها در دانشگاه صنعتی نیست! به وزیر هم که نامه نوشتیم، جواب آمد که دانشگاه مهندسی جای این کارها نیست ـ به دانشگاه علامه طباطبائی رجوع کنید! شما چگونه انتظار دارید که دانشگاه مهندسی تغییر کند، وقتی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به ما میگوید که در دانشگاه فنی و مهندسی جای این مسائل نیست و اینها باید در یک دانشگاه علوم انسانی راهاندازی شود. با این اوصاف، شما چه کاری میتوانید انجام دهید؟!
ما فقط شعار اسلامیشدن دانشگاهها را میدهیم، ولی در مقام عمل از آن دور هستیم. با شعار که مشکلات ما حل نمیشود. مسائل فرهنگی، مسائل ظریف و عمیقی است که فقط با دقت و عمق میتوان آنها را حل کرد، آن هم به کمک افرادی که خبره هستند، نه اینکه هر کسی خود را ذیصلاح بداند و بخواهد در همه مسائل اظهارنظر کند.
یک مشکل عمدۀ محیط ما اکنون این است که همۀ متخصص همه چیز هستند. قرآن به ما میگوید: جهان، یک عالم قانونمند است ولی ما در مقام عمل به آن پای بند نیستیم. ما به متخصصان اهمیت نمیدهیم و شایستهسالاری را رعایت نمیکنیم و با این وجود میخواهیم در منطقه و جهان اول شویم. با شعار که نمیتوان اول شد، تنها با عمل میتوان چنین شد.
*همین نگرش درجه دومی به علوم انسانی که از دوران ابتدایی شروع شده، و به دوران راهنمایی میرسد در مقاطع بعدی هم دامه دارد. در پایۀ سوم راهنمایی که دانشآموزان باید انتخاب رشته کنند آنهایی که نمره بالایی دارند به رشته ریاضی میروند و دانش آموزان متوسط به علوم تجربی و دانشآموزان ضعیفتر به علوم انسانی میروند. دانشآموزان در آن مقطع که اطلاع کافی از علوم و رشتهها ندارند، بنابراین تحلیل و استدلالی در تعیین رشته مناسب ندارند. آنها در همان فضای موجود دست به گزینش می زنند و یا به خاطر علاقه پدر و مادر برای اینکه پزشک و مهندس شوند رشتهای را انتخاب میکنند. این روند در درازمدت چه اثرات نامطلوبی به بار میآورد؟
علاج و راه حل این معضلات تنها روشنگری است. این همه شبکههای تلویزیونی داریم. باید به سراغ کارشناسان و متخصصین مختلف برویم و آنها را دعوت کنیم تا راجع به این مسائل صحبت و روشنگری کنند. بحث کنند چرا ادبیات فارسی، جغرافیا، اقتصاد، جامعهشناسی و فلسفه مهم است؟ ببینند در دنیای پیشرفته چگونه به این علوم نگاه میکنند؟ آیا این امتیازی که برای رشتههای مهندسی در محیط ما وجود دارد در کشورهای صنعتی مانند آمریکا هم وجود دارد؟! البته از نظر درآمد ممکن است چنین باشد، اما از نظر شأن مسلما نه! وقتی یک پیرزن انگلیسی یا آمریکایی از شما میپرسد شغلتان چیست و یا در چه رشتهای تحصیل کرده اید؟، اگر به او بگوئید رشته من فیزیک است. با تعجب فراوان عبارتOh. My God! (ای خدای من!) را بیان میکند. برایش این رشتهها مهم است. به او فهماندهاند که این رشتهها مهم است. او شاید محتوایش را عمیقا نداند، اما میداند مهم است اما در ایران اگر کسی رشتهاش مهندسی یا پزشکی نباشد، کلاهش پسِ معرکه است، و روی همه چیز زندگی او تأثیر میگذارد، حتی گاهی تصمیمگیران برای علوم انسانی هم آقایان مهندسین هستند.
ISI کار پژوهشی است؟! متأسفانه اصلا برای علوم انسانی شأنی قائل نیستند، ولی در همه چیز اظهارنظر میکنند. حال کافی است در همان رشته مهندسی که مقداری با چیزهای دیگر زندگی برخورد دارد چهار تا سؤال از او بپرسید، آن وقت میفهمید که او چه کاره است؟ صحنههای شبیه به این را در جاهای حساس دیده ام. تصمیمگیران برای علوم انسانی باید افرادی باشند که واقعاً درک کنند علوم انسانی چرا مهم است.
همچنین رادیو و تلویزیون، با این همه سریال و فیلم، دقایقی را هم روی این مسائل بگذارد و نشان دهد که انگلیسیزبانها برای ادبیات خودشان چقدر اهمیت قائل هستند. در قدیم انسان حظ میکرد وقتی میدید بعضی پیرمردان و پیرزنان محیطمان وقتی که موضوعی اتفاق میافتاد اشعار مرتبطی را میخواندند حتی ممکن بود خدمتکار باشند، اما وقتی چیزی را میگفتی با بیت شعری جواب میداد که انسان حظ میکرد. خودم در اصفهان چنین صحنه هایی را مکرر میدیدم. در مورد هر چیزی صحبت میکردی در پاسخ برایت شعر میخواندند، اما زمانی مجری رادیو از وکیل دادگستری خواست که دو بیت شعر بخواند، او نتوانست. وکیل دادگستری که معمولاً رشته حقوق را گذرانده و بنابراین از رشته ادبیات وارد این رشته شده است، باید بتواند شعری بخواند، اما آن وکیل حتی نتوانست دو بیت شعر بخواند. بنابراین ضروری است که نظام آموزشی ما مورد وارسی دقیق قرار گیرد.
*به نظر شما چقدر ضرورت دارد که آموزش فلسفه و منطق از مقاطع تحصیلی پائینتر شروع شود، اکنون فلسفه و منطق در دوران دبیرستان فقط در رشته ادبیات وجود دارد و بقیه رشتهها از این آموزش بیبهره هستند؟
بسیار لازم و مهم است. منطق باعث پرهیز از نتیجهگیریهای غلط از مقدمات میشود. فلسفه هم مهم است، چون پشتوانه مهم علوم (چه افراد بدانند و چه ندانند) بحثهای فلسفی و مفروضات فلسفی است. من در کتاب «تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر» مفصلا این موضوع را بحث کرده ام. اگر به فیزیک به تنهایی نگاه کنیم، وقتی به نقاط حساس آن میرسید اگر خوب فکر کنید، متوجه می شوید که این ادعایی که میکنید و یا حرفی که میزنید، خارج از حوزۀ فیزیک است و فیزیک نمیتواند به آن پاسخ دهد. مثلاً وقتی شما میگوئید من الان نوری را روی زمین میبینم و نوری با همین رنگ هم از فلان کهکشان به چشمم میرسد، شما دارید فرض مهمی میکنید و آن این است که این دو نور از یک جنس هستند(مثلا هر دو مربوط به عنصر سدیم هستند) و دو چیز متفاوت نیستند. فیزیک نمیتواند این را ثابت کند که منشأ هر دو یکی است، زیرا به آن منبع دسترسی مستقیم نداریم.
یکی از اشتباهات مهمی که در قرون جدید اتفاق افتاد این بود که علوم از فلسفه جدا شد. بنابراین بسیاری از خطاهایی را که دانشمندان علوم انجام میدهند خودشان نمیفهمند و متوجه هم نیستند که بسیاری از ادعاهایشان علمی نیست و واقعا فلسفی است. اگر این را متوجه بودند نزاعها بسیار کمتر می بود. نزاع هم بین علومیها و هم بین علومیها و فلاسفه کمتر می بود، اگر علومی ها متوجه میشدند که بسیاری از بحثها و ادعاهایی که میکنند شامل مفروضات فلسفی است.
فرض کنید کسی ادعا میکند که من می توانم این عالم را بفهمم، حال این سؤال مطرح میشود، که چرا شما میتوانید این عالم را بفهمید؟ کجای فیزیک میتواند ثابت کند که شما میتوانید عالم را بفهمید؟ شما در فیزیک قبول میکنید که ماده وجود دارد، یعنی وجود ماده را قبول میکنید و بعد شروع میکنید که خواصش را توضیح دهید. بنابراین برای دورۀ دبیرستان هم منطق و هم فلسفه لازم است و مفید است آنها را در برنامه سه سال آخر دبیرستان وارد کنند، البته با زبانی مناسب آن سطح.
*با وجود این، چرا رشتههای علوم انسانی باید فلسفه و منطق بخوانند ولی رشتههای ریاضی و تجربی نباید بخوانند؟
تأکید کردم که آنها هم باید بخوانند، و اتفاقا آنها بیشتر از فارغالتحصیلان علوم انسانی به فلسفه و منطق نیاز دارند. برای اینکه در رشتههای علمی مغالطات بسیاری صورت میگیرد و بسیاری از نتیجهگیریها و استدلالات به اشتباه انجام میشود، که این حاصل ندانستن منطق و فلسفه است- به خاطر ندانستن معرفتشناسی، وجودشناسی و فرق اینها با هم است. بنابراین من فکر میکنم منطق برای رشتههای علوم طبیعی، علوم فیزیکی، ریاضی و ...حتی لازمتر و ضروریتر از رشتههای علوم انسانی است، البته آن برای رشتههای علوم انسانی هم لازم است، چون منطق ابزاری است که از نتیجهگری و استنتاج غلط جلوگیری میکند و باعث میشود که از تعدادی مقدمات نتیجهگیری غلط نداشته باشیم.
فلسفه هم در بسیاری از رشتهها مانند حوزههای جامعه شناسی به کار میآید تا امور را با هم اشتباه نگیریم. بعضی وقتها، فرضهایی که در این علوم میشود فرضهای فلسفی است. بنابراین یکی از بزرگترین خطاهاست که اینها را در بخش متأخر دبیرستان وارد نکرده اند. اکنون هم مطمئن نیستم که به دنبالش باشند.
*در مدارس مان هم می بینیم که مدارس با کیفیت بهتر، بیشتر در حوزه های فنی و ریاضی اند و مدارس علوم انسانی خوب، کمتر هستند. موضوعی که این مسأله را تشدید میکند بازار کار و دغدغه فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی است؟
در اینکه ما مهندسیزده شده ایم، هیچ شکی نداشته باشید. افراد نمیگویند که فرزندشان در ادبیات، یا در رشتههای علوم انسانی یک درخشش فوقالعاده نشان داده و ممکن است تئوریسین بزرگ و موفقی مثلاً در رشته روانشناسی شود، یا ممکن است جامعهشناس درجه اولی شود. آنها فقط به مهندسی نگاه میکنند و همین باعث شده که مهندسان شأن خود را بالاتر از آنچه هست بدانند و خود را صاحب اختیار جامعه بدانند. این واقعیتی است که در جامعه ما وجود دارد.
درست است. همه اینها به خاطر جو مسموم حاکم بر محیط کار است. شما از دانشجویان بپرسید چرا رشته برق دانشگاه شریف را انتخاب میکنید؟ کسی که رشته برق دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب میکند، میداند که شاگرد بسیار ممتازی است و احتمال قبولیاش هم بسیار زیاد است، ولی واقعا چرا این رشته را انتخاب میکند؟ حال که این رشته را انتخاب کرد، چرا گرایش الکترونیک را اختیار کرد؟، آیا لزوماً میتواند برای شما استدلال کند که این مهمترین رشته است؟ من به شدت در مورد این موضوع تردید دارم، چون لااقل دیدهام که بسیاری از این دانشجویان توانایی چنین استدلالی را ندارند. ما جو زده هستیم و اصولاً همه چیز ما جو زده است- از درس خواندنها تا درست کردن موها... بر همه چیز ما مُد حاکم است. اتفاقا فکر میکنم شباهت ما به غرب بسیار بیش از حدی است که یک جامعه اسلامی باید داشته باشد. علوم را باید از همه جا فرا گرفت، این سخن پیامبر(ص) است که فرمودند: «اطلبو العلم ولو بالصین»، ولی اینکه تمام زندگی و غذا خوردن، مدل برنامهها و همه چیز از سر تا پا غربی شود، چه ضرورتی دارد؟!