رحمت: نقی داداش میگم بیا آقایی کن از سر تقصیر این ارسطو بگذر. این بنده خدا منظوری نداشت که فقط میخواست تو رِه وعده بگیره واسه خونه جدیدش که جناب عالی زدی تو پرش…
نقی: رحمت جان، برادر من، میری به اون کسی که شما رِه واسطه کرده میگی که من، یعنی نقی معمولی، قهرمان جهان و المپیک، داور درجه یک بین المللی کشتی، دیگه یک چنین شخصیتی به نام ارسطو عامل رِه نمیشناسم… تمام…
رحمت: به جان رحمان رحیم من خودم اومدم، کسی منه نفرستاده داداش! والا به عنوان هد فامیل زشته که با کسی قهر باشی. از تو انتظارات زیاده داداش!
[رحمت نیم خیز شده و دهانش را به گوش نقی نزدیک میکند و میگوید]: داداش بیا مردی کن از تقصیر این بشر بگذر؛ راه دوری نمیره، منم شما رِه وعده میگیرم چلو کبابی اصغربرّه. بیارم ناپلئونی ره؟
نقی: البته که من میدونم اون شخصیت شما ره فرستاده و میخواد منت کشی کنه. شما میری بهش میگی که منت کشی هم آدابی داره، رسومی داره، سنتی داره، رسمی داره، روشی داره، راهی…[رحمت با نگاه کلافه]: داداش تا صبح میخوای واسه من چی داره چی نداره بگی!
نقی: نه رحمت جان! خلاصه کلام من اینه که طرف خودش پاشه بیاد اینجا، منزل نقی معمولی، قهرمان جهان، داور بین المللی کشتی، رو در رو از من معذرت بخواد، اونوقت شاید من به عنوان هد فامیل گذشت کردم.
باباپنجعلی: هد فامیلِ… بخوابونم دهنش؟
نقی: نه باباجان، رحمته، فامیل ماست. بچه خوبیه.
رحمت: پس داداش من میرم اونور رِه ردیف کنم. ایشالا امشب وعده به خرج ارسطو میریم رستوران کیاسری اینا. رحمان رحیمم میسپارم برن پیش حسن قصاب یک گوسفند زنده بهش بگن ورداره بیاره بزنیم زمین ایشالا به خوبی و خوشی.
نقی:آخ گفتی رحمت جان فقط این دل و جگرشه واسه باباپنجعلی نیگه دار؛ این سر مَعدش سوز میزنه دکتر گفته که دل و جیگر گوسفندی واسش خوبه. اینه رِه زحمتش رِه بکش واسه بابا.
[رحمت چپ چپ به سمت نقی نگاه میکند]: واسه بابا! که سر مَعدش سوز میزنه… اونم به چشم، یک دست دل و جیگر ویژه عموپنجعلی. امر دیگه نیس ما مرخص بشیم؟
نقی: نه، قربون دستت رحمت جان، فقط رحمان رحیم ره از طرف من ببوس.
رحمت: خدافظ داداش، خدافظ…
رحمت از منزل نقی که خارج میشود، به سرعت گوشی موبایل خود را از جیبش بیرون آورده و شماره ارسطو عامل را میگیرد.
رحمت: ارسطو دایی کجایی؟ با نقی صحبت کردم، یه خرده نرم شده، امشب بریم ایشالا واسه آشتیکنون.
ارسطو: اوه… یس! من الان دم درِ نمایندگی شرکت کیاموتورز هستم و یک دستگاه خودروی اپتیما ۲۰۱۸ نسخه GT همین الان به من تحویل دادن،اونوقت شما میگی من با این دَبدبه ککبکه و این خودروی لاکچری، پاشم بیام منت کشی از جناب «فخرالدوله نقی معمولی»؟!
رحمت: کبکبه داداش. مبارک باشه دایی، خب پس شیرینی ماشین رِه با آشتیکنون یکی میکنیم، یه وعده شام اینا ره میگیریم، تموم میشه میره پی کارش.
ارسطو: آقا…آقا… چی رو واسه خودت میبُرّی میدوزی؟ من میگم اصلا نقی معمولی در حد من نیس، شما میگی بیا منت کشی؟!
رحمت: زشته ارسطو، این حرف رِه نزنی جایی. شما پسرخاله هم هستین مثل برادر هم میمونین. به خاطر هما خانوم و سارا نیکا، از خر شیطون بیا پایین. اصلا بیا دنبال من با هم صحبت کنیم. من که میدونم ته دلت میخوای آشتی کنی. پاشو بیا درِ آرایشگاه، اونجا میبینمت.
ارسطو: باشه آقا، یه ربع دیگه میام. اول باید ماشین ره ترخیص کنم. بای.
نیم ساعت بعد ارسطو با کیا اپتیما ۲۰۱۸ از راه میرسه و دم درِ آرایشگاه رحمت ماشین رو پارک میکنه. ارسطو از ماشین پیاده شده و به سمت مغازه
رحمت میآید.
ارسطو: درود بر افسانه سه برادر: رحمت، رحمان و رحیم. فقط سائوسائو رو کم دارین. هِه…هه…هه
رحمت: پسر نگفته بودی همچین ماشینی ثبت نام کردی!!! عجب رنگی! عجب در و پیکری!!
ارسطو: کیا…
رحمت: دم شما گرم! فک کردی ما از پشت کوه اومدیم؟! میدونم کیاست، ناسلامتی خودم شاسی سوار بودم یه دورهای.
ارسطو: فهوای کلام من رو نگرفتی شما. میگم کیا رو وعده گرفتی واسه آشتیکنون؟ همه فک و فامیل ره نگی بیان!
رحمت: آها از اون نظر. نه داداش مجلس خودمونیه. فعلا نقی و مجلس و اینا ره وِله که داداش، ماشین چجوریاس؟ خوبه؟ بده؟ چند اسبه؟
ارسطو: آقای رحمت خان! این ماشین که میبینی اپتیما GT ۲۰۱۸ هستش. سه برادر، رحمت وردیِِ عزیز ره عرض کنم که ندومبه موتور این ماشین از نوع چهار سیلندر توربوشارژ به حجم ۲ لیتر هست و قدرتش هم برابر ۲۴۱ اسب بخار و گشتاورش هم سیصد و پِنجا نیوتن متره. گشتاور که میدونین چیه؟
رحمت: آره دایی تو سایت پدال از این چیزا زیاده، یه چیزایی اونجا خوندم. میگم داداش امکانات، آپشنجات چی چی داره؟
ارسطو: به سوال خوبی اشاره کردی رحمت جان. این خودرو که نیروی موتورش به وسیله یک گیربکس شش سرعته اتوماتیک به چرخهای جلو منتقل میشه، دارای امکانات و تجهیزات مختلفی هست، از جمله: رینگهای ۱۸ اینچی آلیاژی، سقف بزرگ شیشهای، چراغهای LED، اگزوز کرومی، صندلیهای جلو مجهز به گرمکن و خنککننده، غربیلک فرمان کف-تخت مجهز به گرمکن، شارژر بیسیم تلفن همراه، تهویه مطبوع با تنظیمات دوگانه، صفحه نمایشگر لمسی هشت اینچی، سیستم صوتی harman/kardon با ده اسپیکر و یک نمایشگر TFT در داشبورد، مجموعهای از تجهیزات کیا اپتیما GT محسوب میشن.
همچنین از نظر ایمنی، تجهیزاتی مثل: دوربین پارک به همراه حسگرهای جلو و عقب، هشدار انحراف از مسیر، ترمز خودکار اضطراری، مانیتورینگ نقاط کور، هشدار ترافیک پشت سر، شش عدد کیسه هوا، نوربالای خودکار و تغییر زاویه چراغهای جلو در سر پیچ، روی این ماشین عرضه شده.
رحمت:ایولله داداش، فول امکاناته! پس داداش امشب ساعت هفت دسته گل و ناپلئونی بگیر بریم خونه نقی شون.
رحمت: چشم. میریم خونه نقیشون.
[ساعت ۸ شب، منزل نقی معمولی]
نقی: هما، بابا زنگ میزنن. اون درِ رِه یکی باز کُنه. ای بابا خوبه آیفون تصویری داریم هیچکی نمیره در ره باز کنه، اگه نداشتیم چی میشد؟ پاشم برم ببینم کیه. این که رحمت خودمونه، بعله جناب منتکش هم تشریف آوردن. صبر کن ببینم ماشین چی میگه؟ ماشین به این خوشگلی دست ارسطو چه میکنه؟
رحمت: نقی جان داداش باز کن، ماییم.
نقی: بفرما تو داداش.
رحمت به همراه ارسطو وارد خانه میشوند.
رحمت: نقی جان داداش دیگه بحث محث نکن، پاشین بیاین قال قضیه ره بکَنین آشتی کنین بره پیِ کارش.
نقی: رحمت جان مگه ما بچهایم که قهر باشیم، فقط سرِ اون مَسْله بنده احساس میکنم که به شعور من توهین شده.
ارسطو: آقا! من جلوی جمع از شما آقای نقی معمولی، قهرمان جهان، معذرت میخواهم. ایشالا میخوام شما و خانواده محترم ره ببرم مسافرت، اونم با یک ماشین لاکچری که دم خونه همین الان پارک شده.
نقی: ماشین مال کیه؟ از کجا آوردی؟
ارسطو: آقا نقی قابل شما رو نداره. مال بندس، الانم شما میتونی با من بیای بریم یه چن پُرس چلوکباب بگیریم واسه آشتی کنون، هم یه دوری با ماشین بزنیم. میدونم که خیلی دوس داری پشت فرمونش بشینی.
نقی: البته که بنده ماشین ندیده نیستم، ولی اصرار میکنی بریم آقا. رحمت تو هم میای؟
رحمت: بله داداش بریم که تست درایو بعد آشتی کنون خیلی میچسبه.
نقی، ارسطو و رحمت وارد ماشین میشوند.
ارسطو: داداش این صندلیهای چرمی عجب خوش ساخت و با کیفیته! اکثر متریال کابینم از جنس مرغوبه!
رحمت: البته از اونجا که بنده یک دوره طولانی شاسی سوار بودم، کیفیت اون درب داشبورد و یکی دو جای دیگه، یه خرده چیپ به نظر میرسه. در ضمن به خاطر سقف شیبدار، فضای سر صندلیهای عقب تاحدی محدود هستش. البته فضای پای سرنشینان عقب عالیه داداش.
نقی با حالت تمسخر: مرسی که هستین جناب رحمت تست درایو…هه،هه،هه…
ارسطو: آقا نقی این ماشین ۵۱۰ لیتر فضا داره توی صندوق عقب که یعنی میتونیم وسایل سفر رو به راحتی در صندوق جا بدیم. به هما خانوم بگو وسایل رو آماده کنه که همین فردا میریم مشهد.
نقی: آخ گفتی، چشم پسرخاله جان گلم، حالا راه بیُفت به سمت رستوران حسن کبابی، ما یه شام واسه خاطر ماشین از تو بگیریم.
به سمت رستوران به راه افتادند.
ارسطو: آقا نقی سکوت کابین رو چی گفتی؟ دست انداز جاده رو اصلا حس میکنی تو؟ فقط یه خرده گاز که میدی صدای موتور میاد تو کابین که اصلا مهم نیس. موتور گیربکس ماشین هم خیلی خوب با هم هماهنگ شدن.
نقی: البته یک مقدار تاخیر توربو تو این ماشین احساس میشه، اما در کل وظیفش ره توربوشارژ درست انجام میده.
رحمت: مرسی از جناب معمولی موتورترِند…هه،هه،هه
نقی: نه رحمت جان، بنده هر ازگاهی همین وبسایت پدال خودمون رِه پیگیری میکنم، همینه که یه چیزایی حالیم میشه.
ارسطو:آقایون در کل به نظر من این ماشین دارای نکات مثبت زیادی مانند: صندلیها نرم و راحت، سواری آرامش بخش، کابین ساکت و قوای محرکه کافی هست. اما در طرف دیگه ماجرا، فقدان اپل کارپلی، سیستم صوتی کم کیفیت و عدم تناسب کافی بین کارکرد سیستم فرمان و قوای محرکه، جزو نقاط ضعف محسوب میشن. اما در کل من راضیم از ماشین.
نقی: پس ایشالا فردا پیش به سوی مشهد.
رحمت: به قول عموپنجعلی، بوریم مَ…شَ…د .هه،هه
نقی: مرگ، بی تربیت! خودته مسخره کن
رحمت: ببخشید نقی جان، شرمنده قصد جسارت نداشتم.ببخشید
نقی: هه،هه،هه شوخی کردم دایی. اینم حسن کبابی، بریم یه شامی بگیریم که خیلی گشنمه
ارسطو: ندومبه پیش به سوی حسن کبابی…رستوران کیاسری و اصغربره هم فعلا وِلَکنْ…











