بودن با دوربین مصاحبهای با کاوه گلستان ، زندگیای برای پایهی ثبت
کتاب بودن با دوربین، کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ به کوشش حبیبه جعفریان در قطع رحلی با 128 صفحه توسط نشر حرفه هنرمند در سال 1392 منتشر شد. نوشته بودن با دوربین مصاحبهای با کاوه گلستان ، زندگیای برای پایهی ثبت اولین بار در نت نوشت پدیدار شد.
کتاب بودن با دوربین ، کاوه گلستان : زندگی، آثار و مرگ به کوشش حبیبه جعفریان در قطع رحلی با ۱۲۸ صفحه توسط نشر حرفه هنرمند در سال ۱۳۹۲ منتشر شد. این کتاب مجموعه ای از گفت و گوها، یادداشت ها و تصاویر پیرامون زندگی و آثار کاوه گلستان، عکاس و هنرمند برجسته ی ایرانی است که همزمان با دهمین سال درگذشت او منتشر شد. در این کتاب گفت و گو هایی با فخری گلستان، لیلی گلستان، هنگامه گلستان (جلالی)، پیمان هوشمندزاده، زندهیاد بهمن جلالی انجام شده است.
کتاب بودن با دوربین با مقدمه و زندگینامه ی مختصری از کاوه گلستان به قلم مولف و یادداشت هایی از بابک احمدی، شهریار توکلی و یوریک کریممسیحی حاصل تالیف و گرد آوری حبیبه جعفریان از سال ۸۵ تاکنون است. نثر کتاب روان و ساده است و اطلاعات خوبی را به مخاطب می دهد. مصاحبه ها هم جذابیت و شیرینی خودشان را دارند. جعفریان کاوه گلستانی را پشت دوربین ایستاده و سوژه ای را برای عکاسی انتخاب می کرده را با روایتی ملموس و تاثیر گذار تصویر سازی می کند.
در قسمتی از مقدمه ی کتاب بودن با دوربین آمده است:
«اولین بار کاوه را با خیام دیدم؛ وقتی که مرده بود. داشتم مجله فیلم می خواندم و دیدم آن بالا نوشته “پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ”. دیدم درباره ی عکاس معروفی است که در عراق کشته شده. من این عکاس معروف را نمی شناختم. حتی شک دارم که می دانستم فرزند ابراهیم گلستان است؛ ولی دیگر نتوانستم رهایش کنم. کاوه این طور بود. اگر یک بار او را می دیدی دیگر نمی توانستی رهایش کنی و من نکردم. تمام روزهایی که دنبال این کار می دویدم، دنبال مصاحبه هایش، قرارهایش و نوشتنش، حالم به طرزی باور نکردنی خوب بود. خوب و به طرز خوشایندی آشفته. گلستان ها علائم حیاتی را در آدم بیدار می کنند. احساساتیت می کنند. تحسینت را بر می انگیزند و خشمت را. از پیر و جوان. زنده و مرده. از آن ها می ترسی و در عین حال به طرفشان کشیده می شوی. تاثیری که شاید کاوه هم روی آدم ها می گذاشت. به قول بهمن جلالی ممکن است بعدها عکاسی بهتر از کاوه بیاید ولی مثل او نمی آید. ملغمه ای مثل او دیگر نمی آید. فضای رشد او آن قدر پیچیده بود که بعید است دیگر تکرار شود. روایت آدم ها از او مثل هم نیست و این به شخصیت خود کاوه بر می گردد … »
کاوه گلستان در ۱۷ تیر ۱۳۲۹ فرزند فخری و ابراهیم گلستان متولد شد. او یک ساله بود که با خانواده اش به تهران آمد. تا کلاس هفتم در ایران درس خواند و از ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل به یک مدرسه شبانه روزی در انگلستان رفت. او در سال ۱۳۴۷ به تهران بازگشت. در سال های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ در شرکت های تبلیغاتی به عنوان عکاس و انیماتور مشغول به کار شد. کار حرفه ای عکاسی را در ۱۳۵۰-۱۳۵۱ با اولین ماموریت مطبوعاتی اش که تهیه عکس و گزارش جنگ در ایرلند شمالی بود شروع کرد.
گلستان در سال ۱۳۵۲ عکاسی از کودکان گوشه و کنار ایران برای انتشارات فرانکلین انجام داد. در سال ۱۳۵۳ این عکس ها را در گالری سیحون به نمایش گذاشت. در سال ۱۳۵۵ با روزنامه ی آیندگان همکاری را آغاز کرد و گزارش های اجتماعی از جمله کارگرهای ساختمانی، روسپی های شهر نو و کودکان عقب افتاده و روانی را انجام داد که از این سه گزارش نمایشگاهی به نام “از روسپی و کارگر و مجنون” در دانشگاه تهران برقرار کرد که از طرف ساواک بعد از یک هفته توقیف شد.
در سال ۱۳۵۶ با مجله ی سبز کار کرد. گلستان در سال ۱۳۵۷ عکاسی گسترده از رویدادهای انقلاب ایران و کار در مجله ی تایم، تهران مصور و نشریات دیگر انجام داد. یک سال بعد او برای این عکس ها جایزه ی “رابرت کاپا” را از آن خود کرد. در سال ۱۳۵۹ با آغاز جنگ گلستان در جبهه ها حضور فعال داشت.
در سال ۱۳۶۰ کتاب “جنگ” با آلفرد یعقوب زاده منتشر کرد. گلستان در سال ۱۳۶۲ همراه با همسر و فرزندش به لندن رفت. در سال ۱۳۷۰ مستند “ثبت حقیقت” را ساخت. در این مستند گلستان می گوید: «من می خواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. می توانی نگاه نکنی، می توانی خاموش کنی، می توانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتل ها، اما نمی توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس نمی تواند.»
او در سال های ۱۳۷۱ و ۱۳۷۲ مصاحبه ی ویدئویی با چهره های ادبیات ایران انجام داد. در سال ۱۳۷۳ تدریس عکاسی را در دانشکده های هنری تهران آغاز کرد. گلستان عکاس ویژه ی مجله تایمز بود. مدتی با آژانس خبری آسوشیتدپرس کار کرد، سپس در سال ۱۳۷۸ به شبکه خبری بیبیسی پیوست و در تهران به کار مشغول شد.
کاوه گلستان در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ در کردستان عراق بر اثر انفجار مین کشته شد. او در این سفر مشغول عکاسی و فیلمبرداری از جنگ عراق و آمریکا بود. گلستان سرشار از زندگی بود کسی که به اعتقاد بهمن جلالی، مهم ترین عکاس خبری ایران بود. او رفت و عکس هایش را از خود به یادگار گذاشت. عکس هایی که همراه با آن ها او واقعیت تلخ زندگی را با سیلی به خورد مخاطب اش می دهد. گلستان از این سیاهی ابایی نداشت. شخصیت فردی و هنری اش به شکلی بود که اگر عجل مهلتش می داد خیلی بیش از این ها می توانست تاثیرگذار باشد.
پاسخی بگذاید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت