سرمقاله اکبر هاشمی شماره 95: امسال همه باهم میترکونیم
پیش از گرانشدن دلار، میخواستم سرمقالهای امیدبخش بنویسم با این تیتر «بیایید امسال بترکونیم» ...
دلار که رسید به ۵ هزار تومان کمی مردد شدم اما بازهم گفتم، مینویسم و خواهم گفت کاری هم به گران و ارزانشدن دلار نداشته باشید. بهخصوص که قبل از گرانی دلار به اندازه ۶ماه کاغذ مورد نیاز شنبه را (البته ۳۰درصد گرانتر از سال قبل) پیشخرید کرده بودم. دلار که ۶ هزار تومان را رد کرد، کاغذفروش عزیز زنگ زد و گفت «میدانی دبه یعنی چه؟» تنها چیزی که برخلاف ذهن برزبانم جاری شد «دبه» ظرفی است که در آن ترشی میریزند، اما وقتی فاکتور با قیمت جدید برمبنای دلار ۶۲۰۰ تومانی به دستم رسید، فهمیدم «دبه» یعنی اینکه «خودمان ترکیدیم».
در این شرایط آیا باز هم میشود امیدوارانه نوشت بیایید بترکونیم؟ میگویم بله، میشود. چگونه؟
نمیدانم برای شما هم پیش آمده یا نه، یکسال شبانهروز کار کردهاید و با هزار مکافات سال را به اتمام رساندهاید. مثلا با یک گردش مالی ۵۰۰میلیونی بدون بدهی یا بدهی کم یا سود ۵۰ میلیونی. در حال برنامهریزی برای سال جدید هستید که خبر میرسد دلار ۳هزار و ۸۰۰ تومانی شد ۶۲۰۰ تومان و همه مواد مورد نیاز کسبوکارتان هم چندبرابر شده است. اما همین خبرهای ناگوار هم شما را از رفتن بازنمیدارد. توی فکر میروید. دستتان را زیر چانه میزنید. راه میروید و دنبال چارهای میگردید و بعد مثل ایکیوسان فکری به ذهنتان میرسد. هزینهها را کاهش میدهید، به تعدیل نیروها و تغییر مدل کسبوکارتان فکر میکنید. هزار تا راهکار را مرور میکنید، آخرش خوشحال هستید که بالاخره راهحلی هرچند سخت پیدا کردهاید. فقط خدا خدا میکنید که قیمتها دیگر از این بالاتر نرود یا کمی گران شود. اما ناگهان در شبنشینی یا محل کار میشنوید که پسر فلانی ۳ ماه قبل عید چند ده میلیون تومان پول داشته و دلار خریده، یا فلان کسک، برج هشت؛ سال قبل یک ماشین خارجی خریده، یا آن یکی آپارتمانی خریده و... که همه اینها به واسطه افزایش یکباره و بیرویه دلار در عرض چند ماه بدون هیچ زحمتی چندین برابر سود کردهاند. یکی ۲۰۰میلیون، دیگری ۳۰۰ و... و تو همان ۵۰ میلیون تومانت هم ۴۰ درصد ارزشش را از دست داده است! گرانی تو را ناامید نمیکند، زیادشدن سختیها و رنج کار کردن تو را از پا نمیآورد. اما این حرفهای مأیوسکننده مثل پتک توی سرت فرود میآید و صدایی در درونت میگوید «به کجا میروی و دلت به چه چیزی خوش است!» و حتی بیادب میشوی و توی دلت به خودت ناسزا میگویی که «خاک بر سرت، تو هم بنشین و دلت را خوش کن که کارآفرینی!» چنان ناامید میشوی که بیاختیار سراغ سرچ قیمت دلار، سکه، خانه، ماشین و ... میروی. من همه اینها را سرچ کردهام، هیچفایدهای نداشت، شما هم به چند دلیل این کار را نکنید؛ البته اگر روحیهتان با دلالی سازگاری دارد و جنم این کار را دارید، تصمیم با خودتان است. اما اگر تصمیم اول و آخر زندگیتان این است که میخواهید کارآفرین استارتآپی باشید، سرچکردن اینکه دیروز قیمت ملک، دلار، ماشین و سکه چند بود را کنار بگذارید. کارآفرین با نوسانگیری و بهرهخوری بانکی و غیربانکی و افسردگی، نقزدن و غرزدن از اینکه چرا قیمتها اینطوری شد، چرا فلان سیاستمدار داخلی و خارجی این را گفت و آن یکی آن را گفت، امکانپذیر نیست. کارآفرینی کار سخت و شریفی است.
کار سخت و شریف، حال خوب، نشاط، امید و تمرکز پاکدستی میخواهد. به گفته دکتر محمد فاضلی در افسانه پیل و پراید، در شرایط فعلی کشورمان تحقق یک اتفاق و موفقیت بزرگ غیرممکن است و باید کارهای کوچک موفقیتآمیز دومینویی انجام بدهیم. اگر در مرحلهای هستید که واقعا استارتآپتان خیلی با قیمتها و سیاستهای کلان اقتصادی کشور در ارتباط نیست، کرکره استارتآپتان را پایین بکشید و همراه با تیمتان پشت درهای بسته با تمام توان کار کنید و کاری به هیچ چیز و هیچ کسی نداشته باشید. گویی در جزیرهای جدا از سرزمین اصلی زندگی میکنید. در جامعهای که امید رنگ باخته، ما باید در جزیره تنهاییمان در استارتآپمان برای خودمان امید دست و پا کنیم؛ حتی امید کاذب برای مقطعی کوتاه. اگر بیزینستان متاثر از وضعیت آشفتهبازار و سیاست است، یک نفر را مسئول رصد این کار کنید و خودتان روی کار متمرکز شوید. وگرنه مدیری دوزیست باشید. بسوزید و بسازید ولی پیش بچهها دم نزنید مگر به خوشی. اینکه همه تیم بدانند اوضاع کشور وخیم است و باید صرفهجویی کنند، خوب است، اما شما بیش از صرفهجویی به تیمی بانشاط و امیدوار و بترکون نیاز دارید؛ تیمی که همه توی گوششان هدفونی گذاشتهاند و در حالی که پشت سیستمشان تکان تکان میخورند و کیفور چای و نسکافه مینوشند با همه توان کار میکنند، برایم جذابتر است از تیمی که افسردهاند و به این فکر میکنند که «نه واقعا اوضاع کشور چی میشه؟»، «به نظرت دلار گران میشود». این استراتژی تیمورک نیست؛ ویروسی است که اگر به دامن تیمتان و خودتان بیفتد، شما را مثل خوره میخورد و از پا درمیآورد.
حرف آخر: دیوارهای دلتان و دفترتان را رنگهای شاد بزنید. توی اتاقهایتان گلدان و گل بگذارید. اتفاقهای کوچک مثل تولدها، ازدواجها و موفقیتهای کوچک را بهانهای کنید برای دورهمی، جشن موفقیت و پیروزی و ایجاد فضای بانشاط و امیدوارانه. امروز عدهای با خرید دلار، سکه و... اگرچه به پولهای بادآوردهای دست مییابند، اما یادمان باشد ما فقط برای پول جمعکردن کارآفرین نشدیم؛ ما بیشترین لذت را از کارکردن و به دست آوردن موفقیت، خلق ارزش و ثروت میبریم. اگرچه قدم به راه سختی گذاشتهایم آنهم در حرفهای که ذاتش خطرپذیر است اما یقین بدانید در درازمدت این شما هستید که هم موفق خواهید شد و هم به اندازه لازم ثروت خواهید داشت. در این شرایط سخت که همه بحرانها به سراغ کشورمان آمده یا سر باز کرده است، نیاز به موفقیتهای کوچک دومینویی داریم تا سرانجام به موفقیت بزرگ برسیم. برای تحقق آن به حال خوب، نشاط، امید و تمرکز، تمرکز و تمرکز نیاز داریم. این یادتان باشد «امسال همه با هم میترکونیم».