عکس نوشته اشعار عاشقانه و عارفانه زیبا از مولانا برای پروفایل
عکس اشعار مولانا برای پروفایل دانلود عکس نوشته های زیبا از شعرها و غزل های عاشقانه، عارفانه، حکیمانه و معنوی مولانا در مورد عشق، دوستی، خداوند و زندگی برای عکس پروفایل ****** عکس شعر مولانا برای پروفایل اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم […] The post عکس نوشته اشعار عاشقانه و عارفانه زیبا از مولانا...
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
******
اشعار تصویری مولانا
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
******
عکس پروفایل شعر مولانا
******
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
شعر مولانا برا پروفایل
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را هم چو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان می خواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
******
متن نوشته های مولانا
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
******
عکس نوشته های سخنان مولانا
******
دانلود عکس نوشته اشعار مولانا
دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش
آنکه به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
******
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
******
******
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
******
از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی
******
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
******
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
******
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
******
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
******
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
******
مثنوی مولانا
در نگنجد عشق در گفت و شنی
عشق دریایی ست قعرش ناپدید
قطرههای بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خرد
******
ای در دل من نشسته بگشاده دری
جز تو دگری نجویم و کو دگری
با هرکه ز دل داد زدم دفعی گفت
تو دفع مده که نیست از تو گذری