نگاهی به فراز و فرودهای استقلال در دو سال اخیر/ پرواز به سوی افتخار
بارها و بارها این صحنه را خواهیم دید و از تماشایش لذت خواهیم برد: سیدمهدی رحمتی، دروازهبان سختجان و بیباک استقلال، ایستاده روی سکو، در میانهی کاغذرنگیهای آبی و فریاد شادی بازیکنان، جام زیبای حذفی را بالای سر میبرد.
گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ از خرمشهر تا خرمشهر. مسیر دوسال اخیر استقلال از جایی حوالی اروند، به تلخی آغاز شد و همانجا به بهترین شکل ممکن به پایان رسید. آبیها پس از قهرمانی سال92 با امیر قلعهنویی، وفادارانه کنار او ایستادند و دو فصل تمام، با نتایج ضعیف و بازیهای ناامیدکنندهی تیم او ناخن جویدند و حرص خوردند. سال سوم، یعنی ابتدای فصل 95-94، کاسه وفاداری هم لبریز شده بود و قلعه آبی جایی برای ژنرال کهنهکار نداشت. فرمول استقلال، باز هم به یک جواب تکراری رسید و پرویز مظلومی دوباره سکاندار کشتی آبی شد. تیم او فصل را امیدوارکننده آغاز کرد و صدرنشینی مقتدرانهاش، بوی یک قهرمانی تازه میداد که همه رویاها، ذرهذره آب شدند و تیم مظلومی سقوط تلخی را تجربه کرد. «پرویز خان»حالا نه دربی را برده بود و نه در لیگ به جایگاهی بهتر از سکوی سوم چنگ زده بود. امید اما هنوز در خانه استقلالیها سوسو میزد. 9 خرداد1395. ورزشگاه خرمشهر. فینال جام حذفی. در نخستین سالی که جام جدید برای تورنمنت قدیمی فوتبال ایران طراحی شده. کاپ تازه خودنمایی میکرد و استقلال مظلومی برای پایان شیرین یک فصل تلخ فقط باید ذوبآهن و یحیی را 90 دقیقه تحمل میکرد، میبرد و با یک جام خوشرنگ و لعاب به سال بعد و نبردهای تازه میاندیشید.
تیم مظلومی اما سنگین بازی میکرد و نشانی از یک قهرمان نداشت. موقعیتهای کمشمار و ضعف در کار تیمی، استقلال را به محاق برده بود. 120 دقیقه تلاش، حاصلی جز تساوی یک بر یک نداشت. نه استقلال و نه ذوبآهن، هیچ کدام تیم شایستهی آن بازی نبودند و پنالتیها، پرنده بخت را به جای شانه مظلومی، روی دوش گلمحمدی نشاندند. آن شبِ بهاریِ خرمشهر، برای استقلال تلخ شد. چشمان مهدی رحمتی اما مملو از خشم بود. انگار کولهباری از فریادهای فروخورده و شادیهای فراموششده در انتهای گلویش حبس شده باشد. پسران مظلومی آن شب، به تلخی خرمشهر را ترک کردند اما مشخص بود که روزی به این شهر و به این ورزشگاه باز خواهند گشت. مظلومی رفت اما سیدمهدی و امید و خسرو ماندند تا با یک نسل تازه، راه فتح خرمشهر را پیدا کنند. تا روز پیروزی، راه دو سالهی پر فراز و نشیبی در پیش بود.
یک سال تاریخی
«کاری میکنیم سال 96 برای استقلال تاریخی باشد.» منصوریان راست میگفت. مربی جوان خوشپوش و محبوب استقلال پس از سالها سیکل قلعهنویی-مرفاوی-مظلومی را شکسته بود و مرد اول کادر فنی آبیها شده بود. نیمفصل اول 96-95 با او فاجعهبار بود اما توانست تیم را زنده نگه دارد و حفظ کند. علیرضا منصوریان با یک برد در دربی و شکست السد و کسب عنوان نایبقهرمانی، محبوب سکوها باقی ماند. شکست تحقیرآمیز از العین اما کارش را سخت مکرد. اولین نمایش مهم استقلال در سال96 افتضاح بود و شاید همان روز، پس از دریافت شش گل از اماراتیها، او باید راهش را از تیم محبوبش جدا میکرد. اما نکرد و ماند. ماند تا با خریدهای افسارگسیخته و اعوجاج تاکتیکی، استقلال را به قهقرا ببرد. ماند و هفت هفتهی مهم را از استقلال گرفت تا کورس قهرمانی فصل 97-96 هم بدون رنگ آبی دنبال شود. رفتنش اما قابل پیشبینیترین اتفاق اواخر تابستان96 بود. جوان محبوب رفت تا پیرمرد آلمانی برای احیای استقلال، دست به کار شود.
جایی برای پیرمردها هست
تردید، رمز مشترک همه تحلیلها و نگاهها درباره «وینفرد شفر» بود. پیرمرد موفق آلمانی در 67 سالگی وارد ایران شده بود تا از میانه یک فصل اسفبار، تیم بزرگ پایتخت ایران را به ریل موفقیت بازگرداند. استقلالیها مدام تجربه وحشتناک «مانوئل ژوزه» در پرسپولیس را به خاطر میآوردند. او هم مربی موفقی بود، او هم در اواخر دوران حرفهای بود، او هم استخوانخردکردهی فوتبال بود اما در پرسپولیس دوام نیاورد و خیلی زود ایران را ترک کرد. شفر هم میتوانست ژوزهی استقلال باشد. امید چندانی به او نبود. شکست از پرسپولیس در دربی رفت حتی ناامیدیها را بیشتر هم کرد. اما او آلمانی بود، از سرزمین دیسیپلین و موفقیت آمده بود. ذرهذره تیم را بالا کشید. جوانترها را به میدان فرستاده، انگارههای ذهنی آبیها را عوض کرد و در اواخر نیمفصل اول، اولین بارقههای امید را نشان داد. پیروزی 3 بر صفر برابر سپاهان در تهران، بازتابندهی آغاز موفقیتهای شفر بود.
پیرمرد آلمانی در نیمفصل دوم اوج گرفت. بازیکنانش را طوری در زمین میچید که راهی جز پیروزی نداشته باشند. وریا غفوری را احیا کرد و از سیدحسین حسینی دروازهبانی ساخت که رکورد کلینشیت تاریخ فوتبال ایران را به نام خود ثبت کند. با یک خرید تازه، خط آتش استقلال را متحول کرد. «مامه بابا تیام» عصای دست او شد. به خصوص در گروه مرگ لیگ قهرمانان آسیا. نمایش امیدوارکننده مقابل الریان در قطر، و بازی خیرهکننده مقابل الهلال و العین همه را مطمئن کرد که شفر، ژوزه نمیشود و پا جای برانکو گذاشته. وینفرد و پسرانش به عنوان سرگروه از گروه D لیگ قهرمانان آسیا صعود کردند، دربی برگشت را با یک نمایش باشکوه از پرسپولیس بردند و لیگ را با جایگاه سوم به پایان رساندند. سیدمهدی حالا با شوق و هیجان به خرمشهر مینگریست. به پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397. به دو سال پس از آن شب تلخ. شفر حالا بعد از 5 سال، استقلال را به مرز خوشبختی رسانده بود، به آستانهی جام.
باشکوه مثل استقلال
بارها و بارها این صحنه را خواهیم دید و از تماشایش لذت خواهیم برد: سیدمهدی رحمتی، دروازهبان سختجان و بیباک استقلال، ایستاده روی سکو، در میانهی کاغذرنگیهای آبی و فریاد شادی بازیکنان، جام زیبای حذفی را بالای سر میبرد. رحمتی حالا دیگر دروازهبان و کاپیتان استقلال نیست. او نماد یک نسل است. یک نسل از ستارگان وفادار استقلال که ماندند و بالیدند و به قله رسیدند. او، امید ابراهیمی، خسرو حیدری و پژمان منتظری در کنار وریا غفوری، روزبه چشمی، داریوش شجاعیان، فرشید اسماعیلی،سرور چپارف و سیدحسین حسینی؛ ترکیبی غرورآمیز برای استقلال ساختند. ترکیبی که از فصلی با آغاز فاجعهبار، یک جشن شیرین و به یاد ماندنی برای هواداران استقلال ساختند. آبیها دوباره پرواز کردهاند. با بالهای یک سرمربی کارکشتهی آلمانی. مردی که البته هنوز یک کار مهم در پیش دارد تا کارنامه امسالش را درخشانتر کند. او، 18 و 25 اردیبهشت باید ژنرال قدیمی استقلال را در قلعه تازهاش شکست دهد تا تیم فروپاشیده تابستان 96 را به بهترین تیم بهار97 تبدیل کند. ماموریت شفر در این فصل، هنوز تمام نشده اما مستقل از نتیجه دو دیدار حساس برابر ذوبآهن، او حالا وارد تالار افتخارات پرافتخارترین تیم ایران شده و این اصلا چیز کمی نیست.