به گزارش پایگاه خبری ورزش بانوان ؛ روند حضور دختران «مردانهپوش» ایرانی در ورزشگاهها به شکل فزایندهای ادامه دارد. پیراهن و شلوار گشاد، ریش و سبیل مصنوعی، یک کلاه بزرگ، مقدار زیادی جسارت و کمی خوششانسی؛ این همه آن چیزی است که دخترها برای عملی کردن رویای محالشان نیاز دارند.
حالا دیگر غیرممکن است یک بازی بزرگ برگزار شود و پس از پایان آن تعداد زیادی از دختران فوتبالدوست تصاویر مربوط به موفقیتشان در عبور از گیتها و حضور روی سکوها را به اشتراک نگذارند. آنها شبیه کوهنوردانی شدهاند که بعد از فتح هر قله، پرچمشان را بر فراز آن میکوبند و لذتش را میبرند.
جالب اینکه به محض افشای هویت هر کدام از این دخترها، رسمیترین رسانههای کشور مصاحبههای باشکوه و ستایشآمیز از آنها میگیرند تا روشن شود استادیوم رفتن این جماعت از نظر عرف حاکم بر جامعه هیچ اشکالی ندارد.
بدترین اتفاق دنیا همین است که عامه مردم یک امر غیرقانونی را زشت ندانند؛ این یعنی آن قانون اشکال اساسی دارد و وقتی در جهت اصلاح آن تلاش نمیشود، به تدریج قبح قانونشکنی در همه زمینهها از بین میرود و دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
بعد از بازی اخیر پرسپولیس و سپیدرود که تصویری از پنج دختر مردانهپوش در کنار هم منتشر شد، بسیاری از رسانههای معتبر خارجی به این موضوع پرداختند و با لحنی شگفتزده و طعنهآمیز موضوع جنسیتی بودن حضور در ورزشگاههای ایران را بازتاب دادند. بیگمان این یک آبروریزی بینالمللی برای ماست که از بیبیسی و دیلیمیل تا سایتها و تلویزیونهای استرالیایی به این سوژه بپردازند و باورهای نادرست و افراطی در مورد جامعه ایرانی را تقویت کنند.
نکته دردناک اما اینجاست که درست ۱۱سال پیش، یعنی خیلی قبل از آن که ورود زنان به ورزشگاهها با لباس مردانه مد شود، جعفر پناهی در فیلم سینمایی «آفساید» به این موضوع پرداخت و از قضا اثری دشوار و خوشساخت خلق کرد، اما مسوولان کشور به جای جدی گرفتن هشدار این هنرمند ترجیح دادند صورت مساله را پاک کنند؛ در نتیجه آفساید توقیف شد و به دلیل عدم نمایش عمومی در ایران فرصت حضور در اسکار را هم از دست داد.
داستان آن فیلم مربوط به دخترانی بود که تلاش کردند با لباس پسرانه برای تماشای بازی ایران و بحرین در مقدماتی جامجهانی ۲۰۰۶ آلمان وارد ورزشگاه آزادی شوند، اما پلیس آنها را بازداشت کرد.
هنرمند باهوش کسی است که چند گام از جامعهاش جلوتر باشد و جعفر پناهی هم در ماجرای علاقه زنان برای حضور در ورزشگاهها، همین ذکاوت و تیزبینی را داشت. توقیف آفساید اگرچه باعث شد این اثر سینمایی دیده نشود و اگرچه کارگردانش را دلشکستهتر و مهجورتر از قبل کرد، اما موجب تغییر واقعیت نشد.
امروز میبینیم موجی که امثال پناهی در موردش هشدار میدادند خیلی از سدها را شکسته و رسانههای جهانی را تسخیر کرده، در حالی که اگر یک دهه قبل به فکر فرو میرفتیم و مشکل را به طور اصولی حل میکردیم، اکنون با این شرایط عجیب مواجه نمیشدیم.
آن روز یک فیلم سینمایی را توی سطل آشغال انداختید، اما آیا امروز هم میتوانید بیبیسی و دیل میل و اینستاگرام و موبایل هوشمند دختران فاتح سکوها را توقیف کنید؟ واقعیت بالاخره راه خودش را میرود؛ مقاومت در برابر آن فقط زحمت و هزینه تغییر را بیشتر میکند.