پیدایش قبایل افغان (پشتون) در خراسان (افغانستان)
از شگفتی های تاریخی خراسان بزرگ، یکی هم ورود تدریجی قبیله های پشتون دراساس مناسبات تنگاتنگ عشیره ای وقبیلوی وره یافتن آنها به سلطه سیاسی درتاریخ معاصرآن درقرن هجدهم میلادی می باشد. آنسان که منابع تاریخی اذعان می دارند، حضوراجتماعی،...
از شگفتی های تاریخی خراسان بزرگ، یکی هم ورود تدریجی "قبیله" های پشتون دراساس مناسبات تنگاتنگ عشیره ای وقبیلوی وره یافتن آنها به سلطه سیاسی درتاریخ معاصرآن درقرن هجدهم میلادی می باشد. آنسان که منابع تاریخی اذعان می دارند، حضوراجتماعی، فرهنگی وتاریخی این قبایل درمیان ده ها قوم وقبیله دیگردرسرزمین خراسان بزرگ پیش از قرنهای چهاردهم و شانزدهم به قول ادرسی مورخ عرب کمرنگ جلوه می کند.
براساس رخداد های اجتماعی و تاریخی برای اولین بار حاکمیت آن ها درین جغرافیا درپی رقابت های منطقوی دولت های همسایه و پایان اقتدار نادر افشار خراسانی شکل گرفت. با توجه به ناهم خوانی های تاریخی در زمینه تکامل اجتماعی درموجودیت نظام قبیلوی مسلط در میان ایشان، با دستیابی به اقتدار دولتی در قندهار در سال1747 درپی حملات احمدشاه ابدالی موسس اقتدار دودمانی آن ها درپهنای هند و خراسان، دست به قبضه نمودن حاکمیت های سیاسی محلی واحمال قدرت برمسکونان و طوایف هم جوار که سال ها و سده قبل از آنها از مرحله مناسبات زنده گی قبیله ای گذشته اند؛ زدند و باقرار گرفتن در مسند قدرت و به کارگیری خصایل و سلیقه های قبیلوی بن بست ها و چالش های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بروی اقوام همزیست و همجوارشان مسبب گردیدند.
با این تشکیل کشوری بنام "افغانستان" با یک نوع حاکمیت ستیزه گرانه جنگ سالار قبیلوی و انارشیسم ناشی ازمجموعه تضاد های قبیلوی و دومانی سلاطین و سرداران( سدوزایی ها، بارکزایی ها ومحمد زایی ها) پا به صحنه قدرت وتاریخ گذاشته است. نه برپایه تکامل تاریخی ودست آوردهاو کارکردفرهنگی که غالباً دودمان های دیگر دولت ساز را به صحنه تاریخ آورده است.
پروفیسورمورگنسترن در مورد منشای قبایل افغان نوشته است: "پکتوکی"( اولین بارتوسط هرودوت بکاررفته) یکی از یازده قبیله آریایی بود که ازجنوب دشت های آسیای میانه حرکت کرده، سلسله هندوکش را عبور و در دامنه های کوه های سلیمان جایگزین شدند. طبق اسناد تاریخی که خود مورخین افغان(پشتون) ارایه کرده اند، افغان ها ابتدا در نواحی غورکنونی و غرب آن ساکن شده و بعداً به نواحی جنوب رفته اند، زیرا : "چون این طایفه از صدمه قتل و غارت بخت النصر بابلی کلدانی از ممالک شام و بیت المقدس جلای وطن گردیده وبه جبال غور([1]) رسیده و در جوار مردم غور که از نسل ضحاک تازی بوده اند، سکونت اختیار کرده اند... به مرور ایام فرقه غوری حلیفی و برادری افاغنه اختیار نموده نیکی وبدی ترویج ازدواج وغیره با افاغنه گشته معروف به افاغنه شدند..."([2])
مورخین اسراییلی عقیده دارند: حضرت موسی(ع)حین خروج از مصر با دوازده قبیله از بنی اسراییل خارج شده و در فلسطین مسکن گزین شدند که این دوازده قبیله بنی اسراییل بنام های (بنیامن، روبین، لاوی، یهودا، جاد، اشیر، زبولون، ساعر، یوسف، نفتالی، دان و شمعون) یاد می گردیدند، و از این جمله دو قبیله آنها (بنیامن و یهودا) در جنوب فلسطین جابجا شده که یهودیان امروزی از نسل آنها می باشند، ولی متباقی ده قبیله دیگر در شمال فلسطین جابجا گردیدند که بعداً از آنجابه مناطق دیگر مهاجر شدند و بنام قبایل گمشده یهودی مسمی گردیدند.([3])
باور دیگر آن است که"افغان" از لفظ "افاغنه" یا"افغنه" که از دودمان بنی اسراییل می باشد گرفته شده است. مونت استوارت الفنستون در زمینه مینویسد: "بر اساس این عقیده آنان از دودمان افغان، پسر ارمیاIrmia یا برکیاBerkia [برخیا] پسر سائولSaul پادشاه بنی اسراییل اند و همه تاریخ های این ملت از میثاق های یهود، از ابراهیم تا روزگار اسارت آغاز می گردد."([4]) در کتاب مقدس تورات از شاوول(سائول) منحیث اولین پادشاه یهودی در سرزمین فلسطین نام برده شده است.
در کتاب نژادنامه افغان نیز با کمی تفاوت می خوانیم: "وراقم مخزن افغانی این طایفه را از اولاد "افغنه" نام پسر ارمیا، پسر آرمیا سپه دار قشون حضرت سلیمان (ع) بر سبیل خود تراشی ثبت و مقام گزیدن شان را پس از استیلای بخت النصر بر بیت المقدس و انتشار بنی اسراییل از آنجا در کوه غور و فیروزکوه و جبال خراسان، مرتسم و از اولاد قیس ابن عیص که یکی از آنها است، ذکرک رده است.([5])
در کتاب "مخزن افغانی" که در قرن هفدهم تالیف گردیده است، آمده که "جد اعلی پشتون ها شخصی بنام "افغانه" بوده که در عهد داود نبی(ع) میزیست. افغانه در هنگام پراگندگی و نسل کشی یهودیان، بااولاده خود به جبال غور پناه برده، در آنجا اقامت گزید. پس از اعلام دین مبین اسلام، رییس این طایفه که "قیس" نام داشت، دین جدید را پذیرفت و در راه نشر و تبلیغ آن به جهاد پرداخت. قیس زمانی که به مدینه رفت توسط خالدبن ولید سردار معروف عرب که با او وابستگی قومی داشت، به حضور پیامبر بزرگ اسلام (ص) مشرف گردید. حضرت پیغمبر (ص) نام او را به "عبدالرشید" تبدیل نمود و به علت خدماتش در راه اسلام او را به "پتهان" که به موجب این روایت در معنی تیرچوب زیرین کشتی می باشد، ملقب ساخت."([6]) اما در این که "پختون" و"پتهان"همان "پشتون" است، تردیدی وجود ندارد. مجموع قبایل "پختون" و"پختانه" خود را از ریشه "پتهان" می دانند. کتب تاریخی چون "افغانستان در پنج قرن اخیر"و"تاریخ تحلیلی افغانستان" باین مساله اشاره دارند که "پتهان" یکی از برادران گمشده یکی از قبیله های یهودی بوده است. این نام در منابع اولیه اسلامی چون حدود العالم، آثار ابوریحان بیرونی، فردوسی، بیهقی، منهاج السراج جوزجانی، تاریخ نامه هرات و غیره به "افغان" و"اوغان" درآمده و در شناخت آن تفصیلاتی وجود دارد مبنی بر اینکه، افغان نام یکی از پسران سلمه (ساول) یهودی الاصل بوده است.([7])
البته بی نیاز از اثبات خواهد بود که منظور از کلمه "افغان" همین "پشتون" است که افغان شناسان هر دو نام را مترادف خوانده اند.
هانی شاکر پژوهشگر عرب در رساله" افغانستان" (بیروت1975) و محمود شاکر درمورد افغان فکر مشابه ای دارد، اما به عوض نام داود پیغمبر در هم پیوندی ریشه ای این قوم، نام یعقوب پیغمبر را به کار برده است: "منظور از کلمه "افغانستان" سرزمین مردم افغان است و واژه "افغان" مطابق آنچه که معروف شده و مردم نسل اندر نسل به نقل آن عادت کرده اند، منسوب به نام شخصی است که "افغانا" نام داشت. او که نواده بنیامن فرزند یعقوب علیه السلام بوده است، همراه با چهل تن از فرزندان خویش، در روزگاری که فشار و غم ها بر بنی اسراییل چیره شده بود به سمت شرق هجرت کرد و در منطقه شرقی سرزمین فارس متوطن شد و ساکنین فعلی این سرزمین ادعا دارند که نسل همان بنیامن هستند و افسانه ها و روایات و اساطیرشان نیز موید این گفته است."([8])
عتبی مورخ عرب در تاریخ یمنیی "افغانه" را معرب نام "اوغان" می شمارد، گفته می شود که افغانه یا اوغانه درجنگ های نسل کشی بخت النصر بابرادران خود از اسراییل فرار کرده در دامنه کوه های که بنام قبیله او "سلمه"، "سائول" و بعداً "سلیمان" معروف گردیده، زندگی بدوی و کوه نشینی را اختیار کرد.
در مورد منشای قومی پشتون ها نظریه دیگری هم وجود دارد که زیاد به میان گذاشته نشده است. "در حالیکه تبار شناسان پشتون ها را حاصل آمیزش چندین گروه قومی از نژادهای هندو- اروپایی در طول تاریخ می دانند، آنان نسب شان را به قیس، یکی از اصحاب حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام می رسانند و بدین ترتیب خود را از نژاد سامی تلقی می کنند..."([9]) به گواهی اسناد تاریخی حضرت پیامبر اسلام (ص) نام قیس را به عبدالرشید برگرداند و از آن پس به قیس عبدالرشید مشهور گردید. تاجاییکه معلوم است کلمه افغان بار اول در سده ششم میلادی توسط منجم هندی "ورهه مهیره" در کتاب بهارت "سیمتها" ذکر شده است."([10])
در دوره اسلامی کتاب "حدودالعالم من المشرق الی المغرب" از قومی بنام افغان نام برده و محل زندگی آنان را در ضمن برشمردن شهرهای هندوستان در شهر "سول" که برگرفته از همان "سائول" است، معین نموده است. منورسکی در تثبیت محل "سول" در حدودالعالم، نخست به حواله بیرونی در قانون مسعودی آورده است که در جاده گردیز تا ملتان، پس از گردیز فرمل یا پرمل واقع است؛ این ناحیه بنام مردم تاجیک که در آن زندگی می کنند، شهرت یافته است و در کنارجاده ای که از غزنین به بنو یعنی منطقه سند می رود، واقع شده است. فرمل نگهر (به تحریربابر"نغر") بنوو سرزمین افغانان در جنوب کابل واقع اند.([11]) نظر به تعریفی که حدودالعالم از خراسان شرقی دارد، پشاور و توابع آن در این حدود شامل است: "ناحیتی است که شرق وی هندوستان است و جنوب وی بیابان سند و بیابان کرمان و شمال وی حدود غرجستان و گوزگان و تخارستان"([12]) تاریخ یمینی هم ضمن محاربات سلطان محمود از افغانان و محل سکونت آنان در اطراف کوه های سلیمان در هند نام برده است. ابوریحان درکتاب "تحقیق ماللهند" نوشته است: "قبایل افغان در کوه های غرب هندوستان به سرمی بردند و تا به حدود رودخانه سند میرسند."([13])
کوه های سلیمان در محل "سول" به دوشاخه شرقی و غربی تقسیم می شود، سول شاخه غربی آن است که در زمان حاضر قبیله وزیر در آنجا سکونت دارند. مولف تاریخ نامه هرات سیفی هروی (قرن هشتم هجری) سرزمین میان سرحد قندهار فعلی تا رود سند را افغانستان خوانده است.([14]) اما بیشترین محقیقین نخستین کانون ظهور و شناسایی پشتون ها را کوه های سلیمان در شمال غربی پاکستان کنونی در مرکزیت "شهرمستنگ" ارایه نموده اند. مناطق شمال کوه سلیمان شامل نواحی اطراف پشاور در این نام گذاری (افغانستان) شامل نیست. چنانکه منابع خبر می دهند افغانان در اواسط قرن پانزدهم به این مناطق دست یافته اند. در یادداشت های منابع فوق نام گذاری افغانستان رسمی نبوده و در اسناد تاریخی و جغرافیایی عصر مغول های کورگانی هند چون "آئین اکبری" که توضیحاتی پیرامون قلمرو سیاسی آنها وجود دارد، چنین اسمی به ملاحظه نمی رسد؛ در تاریخ فرشته نام افغانستان را از زبان مردم کابل و خلج به جای کوهستان، که همانا محل زیست افغانان در کوه های سلیمان باشد به کار گرفته است.([15]) به قول تاریخ سلطانی افغان ها برای اولین بار به اجازه شاهرخ میرزا (از امرای تیموری) در اطراف قندهار ساکن شدند.([16])
برخی ازمنابع وشخصیت ها چون سید جمال الدین عقیده برآن دارند که "افغان" یک کلمه فارسی است که معنی "ناله وزاری" رامی رساند. مردمان فارس آن هاراافغان نامیده اند، وعلتش رااین میدانند که دراثنای اسیرشدن بدست بخت النصرناله وفریاد می نمودند، ناله وفریادرادرفارسی (افغان)گویند...گوینده گان عوام زبان فارسی آن هارا(اوغان) خطاب می نمایند...مردم هندوستان آن هارا(پتهان)می نامند. بخشی ازقبایل افغانی که درقندهارزیست می کنند، خودرا(پشتون)و(پشتان)مینامند."([17])
کلمات "پشتو"و"پشتون" که افغان ها برزبان وقوم خود اطلاق می نمایند تاسده هفدهم تنها درمحاوره زبانی بین مردم معمول بودودرآثارکتبی به نظرنرسیده است.. همچنان کلمه "پتهان" که غالباًشکل هندی کلمه پشتانه جمع پشتون می باشدودرنیم قاره هند مروج است، نیزدرآثارمکتوب گذشته دیده نشده وبه جای آن همان کلمه "افغان" به کاررفته است. هرچند بعضی ازمورخین کلمه افغان را عنوان پشتون های غربی دانسته اند، که درحدود هرات وقندهارسکونت دارند، وکلمه پشتون رادرمورد قبایل مناطق کوهستانی سرحدمیان افغانستان وپاکستان به کاربرده اند، که به نظرآگاهان چنین تقسیم بندی بنیاد علمی ندارد. زیرااززمان وارد شدن زبان پشتو به مرحله کتابت وخط کلمه افغان وپشتون درآثارنویسنده گان وشاعران این قوم درترادف هم به کاررفته اند. که فارسی زبانان تاهنوز کلمه افغان رادرمورد ایشان استفاده می کنند.
درتاریخ هرات "افغان ها" آخرین دسته مهاجرین کتلوی قومی به خراسان هستند. متون فارسی دوره اول اسلامی حضورآنان رادرحواشی شرقی افغانستان کنونی معلومات داده اند. بقول تاریخ نامه هرات تاآغاز دهه سوم قرن هشتم(723هـ ق)افغان ها ازساحه افغانستان تاریخی به جانب خراسان یعنی افغانستان کنونی گسترش نیافته بودند.([18])
سیفی هروی شهرها، محلات وقلاع ذیل رادرمحدوده افغانستان برشمرده است: مستنگ(پایتخت افغانستان)کهیرا، دوکی، ساجی، تیری، یاتیرا، خاسک، جاول[درابن]محل اقامت قومی "سورنا"[سروانی یاستریانی]کنکان ونهران(درهفتاد فرسخی جنوب دوکی [قاضی گهار- واقع درغرب کوه های سلیمان مهتریاکوه سیاه تشکیل کننده دیوارغربی رودسند]([19])
منابع عربی پشتون هارا"سلیمانی" می خوانند که وجه تسمیه آن مسلماًً ازمحل سکونت اول این قوم درکوه های سلیمان منشاء می گیرد. نظریه سلیمانی بودن افغان ها که درقدیم ترین تواریخ مانند "تاریخ خان جهان" یا "مخزن افغانی" تالیف خواجه نعمت الله هروی بن خواجه حبیب الله(سال تالیف1018 هـ.ق.)درج است ودربین اقوام افغان طرفداران زیادی دارد. هم احمدشاه وهم زمان شاه خودراسلیمانی خوانده اندو زمان شاه درنامه ای به سلطان ترکیه پس ازنام خود کلمه "سلیمانی" راآورده وازامیرشیرعلی خان تاامرای بعدی باین عقیده پای بند بوده اند. "ازوقایع تاریخی چیزی که جالب توجه سرداراحمد شاه خان وزیردربارافغانستان درحجازگردیده بود، یکی عمارت "حاجی خانه افغان" بود، یعنی کتیبه ای که درحاجی خانه قدیم معروف به(رباط سلیمانی)واقع درمکه معظمه بوده است وآن یادی ازکارنامه های شان دارپادشاه معروف افغانستان احمدشاه درانی می دهد."([20]) این رباط به امرشاهنشاه درانی دربلده مقدسه معلی اعمارگردیده ودرآن چه درانی وغیردرانی هرافغانی که وارد گردد، بدون کرایه حتی یوم الحشرساکن شده میتواند. ودرآن دوتن درانی نورزایی به نام های حاجی محراب دیندارخان درانی نورزایی وحاجی عبدالکریم خان درانی بارکزایی به خدمت توظیف شده اند.
جریان ازبین رفتن نظام کمون اولیه افغان ها وتشکل طبقات هم ستیز جامعه فیودالی از قرون(13-14)م. بدین سو بگونه آشکار تبارزکرده، که نابرابری جدی ناشی از این انکشافات نزد قبایل جداگانه پشتون از ویژگی های روند مذکور است.
گسترش وجابجایی افغان ها درشرق افغانستان کنونی باحوادث دوره مغول وامیرتیمور پیوند می یابند، با این که مغول هابه تسخیرهندوستان نپرداخته اند، اما تاجناح راست رودسند وپنجاب غربی پیش رفتند وبه جنگ باهندوها پرداختند. این مناطق درطول قرون سیزدهم وابتدای قرن چهاردهم به میدان نبردهای طولانی میان فرمان روایان مغول وسلاطین دهلی مبدل گشته بود.([21]) به اثررخداهای استیلاگرانه فوق به منطقه بنیاد تمدن زراعتی دچارضعف وناتوانی گردید ودیگرنه توانست آبادی شهرها، رونق اقتصاد وتجارت رابه شیوه گذشته متوفرسازد. زمین های لامزروع به تصرف قبایل خانه بدوش ومالداروکوچی پشتون درآمد، آنها بااجازه یابی اجازه مالکان اصلی این زمین ها که اساساًتاجیکان بودند دست به تصرف بردند.
ایگورمیخائیلویچ ریسنرمی نویسد: "زمین های هموارتخلیه شده درقرون13-17 که اهالی بومی یعنی تاجیکان آنرادردامنه های شمال غربی کوه های سلیمان واقوام مختلف هندی درقسمت جنوب شرقی همین جبال کاملاً یاقسماً ترک نمودند به تدریج توسط افاغنه اشغال شدند.([22])
بررسی های حوادث خراسان می رسانند که مهاجرت های گسترده ترپشتون ها ازدامنه های کوه سلیمان مقارن به هجوم مغولان ولشکرکشی های امیرتیموربه جانب خراسان بیشترگردیده است. این واقعیت حکایت ازآن داردکه دراثرغارت گری وکشتارسپاه مغول اکثردهقانان وزمین داران خراسان به مثابه ستون فقرات جامعه ومشتغلین امورکشاورزی ازبین رفته اند ومناطق مسکونی وجایدادهای زراعتی ایشان بروی سکنه جدید خالی گردیده است. پشتون ها ازین زمین های خشکیده وبایرشده درابتداء بحیث چراگاه وبعدتربه شکل زمین های زراعتی ومسکونی خود استفاده کرده ودرآن ها متوطن شده اند.
پس از نوشته های سیفی هروی در"تاریخ نامه هرات" نام پشتون ها بیشتر درآثارمورخان بعدی دیده شده، مخصوصاً زمانی که این طایفه ازکوه های سلیمان ونواحی آن کوچ های دسته جمعی رابه طرف هند وخراسان آغازکرده اند، ودرقسمت های جنوب خراسان وشمال شرق بلوچستان جابجا شده اند.
سلطان محمد بارکزایی در"تاریخ سلطانی" جابه جاشدن ابدالی هارادرمنازل هموارقندهار مربوط به قرن پانزدهم میلادی دانسته ونوشته است: "ابدالی ها پس ازگرفتن این ولایت برسرتقسیم زمین(ویش)جنجال ودعواکردند، تااین که عمرنام رابه پیشوایی خودانتخاب نمودند واختیارتوزیع زمین به خانواده هارابه اوتفویض نمودند. درجنگ های که بین صفویان ایران وکورگانیان هند برسرتصرف قندهارجریان یافت، ملک سدوخان پوپلزایی کلانتر شهر قندهار(1622)جانب هندوها راگرفت وباتسلط دوباره صفوی ها (1649) بر قندهار ملک سدو خان وقومش به هندپناه بردند وازسوی اورنگزیب درملتان برای شان جایگیر(زمین)داده شد. پنجاه سال بعد دولت خان ابدالی ازاخلاف ملک سدوخان به دست گرگین والی صفوی قندهارکشته شد وبخش اعظم ابدالیان رابه صحرای کرمان درایران تبعید نمود. درجنگ های خسروخان برادرزاده گرگین، عبدالله خان سدوزایی که نیزازنواسه های ملک سدوبود- ازملتان بازگشت ودرفراه به قوای ایرانی پیوست تابرضد میرویس خان بجنگد، اماباشکست ارتش ایران به هرات فرارکرد ورهبری ابدالی هاراعهده دارگردید.
پس از آزادی قندهارتوسط قوای میرویس خان، هرات بدست ابدالی ها افتاد وهواخواهان ایران راازهرات اخراج نموده وافغان های بادیه نشین وکوچی اطراف سبزوار(شیندند) راصاحب ملک وماوای آنان ساختند. به قول بابرتاقرن شانزدهم طوایف افغان درمناطق جنوب شرق مستولی نبوده اند، چون سرزمین آنان بطورمجزاازنواحی تاجیک نشین، فرملی نشین وترک نشین معرفی شده است. راورتی ننگرهاررا بحیث یکی ازشش ناحیه یاسرزمینی که تاجیک ها درشمال سفید کوه(سپین غر)زیست دارند توصیف نموده وگفته است که درنه دره ننگرهار15 هزارخانواده تاجیک زنده گی دارند وشغل شان زمین داری است. درآنجاها تاجیک ها وجمعیت قلیلی ازافغان ها بودوباش دارند.([23])
فیض محمد کاتب هزاره درمعرفی فرقه ترکلانی ازطوایف افغان درباجورنوشته است:"...وپنج هزارنفرقوم صافی وسی وهفت هزاروپنج صد ازقوم تاجیک وپنج هزارازقوم شینوار ومجموع چهل وهفت هزاروپنج صد نفردرهردوکنارنهرباجاورمقام ومقردارند ودراطاعت انگلیس روز افتراق قومی بسرمی برند."([24]) به همین ترتیب فرقه بنوچی یابانوزایی راکه ازافاغنه گرانی هستند وشامل چندقبیله(پک، غرض زایی، منداخیل، وهسیبک)بوده که بافرقه های مروت، عیسی خیل، تاجیک، وزیری جمعاً295372 نفرنفوس رادردوکناررودتوچی تشکیل میدهند، نام می برد. حال پس ازگذشت چهارصدسال ازین نوشته بابر ترکیب قبیلوی درولایات ماورای سرحد افغانستان کنونی تغیرنیافته، امابه نفوذ اجتماعی یکی ازکلان ترین اقوام این ساحه یعنی تاجیک ها بحیث قوم عمده متوطن درین سرزمین ها(درماورای سرحد) پایان داده شده است.
جنگ های درازمدت تیموریان هندباصفویان ایران خودیکی دیگرازعوامل گسترش طوایف افغان درقلمرو خراسان شرقی وتملک قندهاربود. تیموریان ازافرادجنگ جوی اجیرافغان درجنگهای شان استفاده می کردند، وتعدادی ازخانواده قبایل ابدالی بااستفاده ازین موقعیت دراطراف شهرقندهارجابجا شدند، باینکه قندهارازمرکز سلطنت دهلی فاصله زیادی داشت، ازین سبب قندهاربیشتردرحوزه اقتدار صفویان ایران قرارگرفت، وصفویان درتقویت حالت وموقعیت اجتماعی واقتصادی افغان ها کمک بسزایی کرده اند. میرزابابردرسده شانزدهم زبان افغانی(پشتو)راازجمله زبان های می شماردکه درولایت کابل رواج داشت. همان طوری که ادریسی وعتبی ازمورخین عرب ورود پشتون هارابه هرات درقرن شانزدهم وبه کابل درقرن چهاردهم تائید نموده است.([25])
نخستین حرکت های اجتماعی وسیاسی که پس از روستانشینی وجابجایی قبایل پشتون درجنوب خراسان صورت گرفت، توسط شخص روحانی بنام بایزد موسوم به "پیرروشان" بود. پیرروشان که مادرش ازشهرجالندهرپنجاب بود، درآنجا تولدیافت واین خانواده بایورش های کورگانیان بخصوص شخص بابربه هند به کانگرم مهاجرت کردند، اما بایزد مجدداً به هندبازگشت وخودمشکلات فراوان زندگی راتجربه کرد. بایزددراصل خودش ازلحاظ قومی پشتون نبود، وبه قوم اورمری(برکی) تعلق داشت که ازسکنه محلی خراسان بودند، ودرکنارتاجیک ها وپشتون های مسکون عمدتاً درجنوب کشوربسرمی بردند وزبان مستقل گویشی خودراداشتند. این قوم تدریجاً زبان محلی خودراز دست داده وبیشتردرمیان جمعیت تاجیکان منحل گردیدند.
درجنبش روشانیان، زبان وادب پشتودرکنارادبیات پربارفارسی تحت شرایط معینی به تشکل ورشدخود آغازکرد،که نمونه آنرامی توان درتالیفات بایزد روشان وملادرویزه جلال آبادی مطالعه نمود. دردنباله این روند مکتب نظمی خوشحال خان ختک، حمید مومند، رحمن بابا، عبدالقادرخان ختک، کاظم خان شیدابه شعروادب پشتوواردشدند. گویند بایزد روشان ازنخستین کسانی بود که برای نگارش خط درزبان پشتو دست به ساختارالفبازد. کتاب "خیرالبیان" که عمدتاً به زبان پشتو نگاشته شده ازنخستین کتب درین زبان دانسته شده است، که پیرروشان درآن اهداف خودرابرشمرده است. آثاردیگربایزد روشان کتاب های چون "صراط المستقیم" به زبان فارسی وعربی، "مقصودالمومنین" به زبان عربی، "فخرالطالبین" به زبان فارسی دری وعربی و"حالنامه" به زبان فارسی دری می باشد.([26]) ازین روشایسته است که بایزد روشان راموسیس کتابت وادبیات درزبان پشتو خواند.
پیرروشان باورود به هند باخانواده مغولان هند وحکومت های محلی آنها به مخالفت برخاست، هرچند حرکت انقلابی پیرروشان منجربه کوتاه ساختن دست مغولان ازخراسان نگردید، اما ازاو بحیث یکی ازمبارزین جنبش های خراسان نام برده می شود. ادامه جنبش سیاسی بایزدروشان درمبارزه علیه مغولان هند، به عناصرتازه دم پشتون به رهبری حاجی میرویس خان هوتکی غلجایی انجامید، که منجربه استقلال قندهاروتصرف اصفهان وبرخی ازمناطق ایران(فارس) توسط سلسله هوتکیان افغان شد.
تاریخ "حافظ رحمت خانی" ملتانی که ازرهبران روهیله(لقبی که مردمان شمال هند به پتهان ها داده اند) ملتان بود، توسط پیرمعظم شاه تالیف گردیده وازنسخه قدیمی بنام "تواریخ افغانیه" که به زبان های فارسی وپشتو درآمیخته ودر سال 1766تکمیل گردیده، نوشته است: "یوسف زایی هادراول به نشکی، وغوریابه خیلها خصوصاً عشیره خلیل درترنگ و...سکونت داشتند، پس ازآنکه میرزاالغ بیک درکابل 700 نفرازملکان آنهارادرخیانت به قتل رسانید، آنها بسوی پشاوروکوهات کوچیدند...یوسف زایی هامناطق مذکورراازدهقان ها(دهگان ها- تاجیک ها) گرفتند و رئیس دهقان ها نزد کفارپناه برد."([27])
درگزارش مونت استوارت الفنستون آمده است که "دربین یوسف زایی هاتعدادفقیران یاهمسایه گان، نسبت به تعدادپشتون هابیشتراست. اینان مرکب اندازسواتی ها که پیش ازآمدن پشتون هادرآنجاسکونت داشتند. دهگانان، هندکی ها، کشمیری ها، هندوهاوحتی اعضای قبایل پشتون."([28])
درکتاب "تاریخ مرصع" تالیف افضل خان ختک ازمهاجرت قبایل ازکوه سلیمان به قندهاردرعصرشاهرخ والغ بیک وازآنجا به کابل وپشاوروجانشین شدن شان درینجاها بحث نموده ومی نگارد که مومندها وافریدی هابعدترازیوسف زایی ها(درعصربابر)درشمال پشاور جا به جا شدند. ازقرن پانزدهم به بعد قبایل پشتون دراطراف قندهارجاگزین شدند، ازآن جمله غلجائیان درشمال شهردرقسمت غزنی وعشایرابدالی درجنوب وغرب شهرسکونت اختیار نمودند؛ درحالی که هردوبه وادی حاصل خیزارغنداب نظردوخته بودند.([29])
به هرحال، قیام میرویس خان هوتکی در سال1709 در قندهار که به حمایت جناحی در حکومت صفوی در اصفهان، وحصول فتوای جهاد برضد گرگین خان حاکم آذری صفوی ایران درقندهار در هنگام سفر حج میرویس خان از سوی علمای حجاز، وهمکاری متنفذین اقوام( پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک وبلوچ)([30]) بر علیه مظالم گرگین صورت گرفت، وحکومت محلی قندهارازگرگین خان حاکم صفوی سلب گردید. هرچنددر راس این حکومت در دوام سی وشش سال درچارچوب یک امارت محلی منزوی که با کشمکش ها وسوقیات نظامی حکام ایران وکورگانی های مغول تبارهندی درگیر بودند، به تعداد پنج تن از سران قبایل پشتون(میرویس خان1121-1130، میرعبدالله1130-1131، شاه محمود1131-1137، شاه اشرف1137-1142 وشاه حسین1142-1151)هجری قمری، به عنوان رئیس قبیله خود حکومت کردند، اما به دلیل اختلافات شدیدبا قبایل ابدالی(غلزایی ودرانی) وقرار گرفتن سران آنها درخدمت حکام صفوی ایران وکورگانی هند، نتوانست ساحه نفوذ خودرا گسترش دهد وعنوان "دولت قندهار" را کمایی کند، ودر دوام همچو حالتی باحمله سنگین نادر افشار درسال1738 ساقط گردید.
درسال1735/1148 نادر افشارخراسانی فرزند امام قلی سلطنت ایران رادر خراسان(مشهد) احراز نمود، وبساط اقتدار هوتکیان افغان را از ایران برچید، وحکمرانی ابدالیان بر هرات رابرانداخت. نادرشاه شهر "نادر آباد" درجنوب قندهاررا بناء نهاد وشهر قدیم قندهار راتصرف ومنهدم نمود. موصوف در سال1737/1150 مناطق شمالی خراسان راتاجنوب دریای آمو از بدخشان تابلخ ومیمنه به تصرف خود در آورد.([31] )
اینکه جریده مشعل دموکراسی نوشته یکی ازاعضای رهبری افغان ملت رابه چاپ رسانید که درآن ادعا شده بود: که گویا "زبان دری رانادرافشار به زوربه مردم افغانستان تحمیل کرد."([32]) ازکم اطلاعی نویسنده مقاله گواهی میدهد. برعکس، برطبق شواهد تاریخی اززمان نادرافشاربود که شهر قندهاربه منطقه پشتون نشین مبدل گردید، وآن به ترتیبی بود که اهالی فارسی زبان قندهار(اعم ازهزاره، قزلباش وتاجیک) علی رغم تجانس های زبانی ومذهبی که بانادرافشار داشتند، دربرابرش مقاومت کردند. نادرپس ازاستیلابرقندهار، آنان راکوچ داد وپشتون هاراجانشین آنان ساخت...بخشی ازپشتون ها(قبیله الکوزایی به رهبری عبدالغنی خان خال یا (ماما) احمد شاه ابدالی)بانادرعلیه حاکمیت هوتکی همکاری کرد، نادردرازای خدمت عبدالغنی خان زمین های بسیاری رابه اوداد. علاوتاً نادر او را نایب الحکومه قندهار مقرر نمود.
نادرشاه پس ازاشغال قندهارزمین های واحه قندهاررا-که تاجیکان درآن ساکن بودند- ملک دولت اعلان نمودوبین جنگ جویان افغانی (منظورابدالیان)که درسپاه اوخدمت میکردند، به عنوان تیول تقسیم نمود. تعدادزمینی که درسال 1738م. در قندهار از کشاورزان تاجیک ساکن آن دیارگرفته شدوبه جنگ جویان افغان واگذارگردید شش هزارقلبه بود.([33]) پس ازنادر، طبق اعتراف آقای انورالحق احدی، احمد شاه ابدالی اراضی قندهار رابین عشایر درانی تقسیم نمود ومالیات اراضی خشکابه رادرقندهار ونواحی مجاور آن برای درانی ها تخفیف داد، درحالیکه مالیات مذکوربرای دهقانان غیرپشتون افزودگردید ووظیفه جمع آوری آن را به خانان درانی سپرد و"شاه(نادر)افغان ها رامی فرستاد تادرهمه جا مبالغ شاه گفته راازمردم بگیرند. نادر آنان رابه هوس غنایم جنگی علیه مردم خودشان به کارمی گرفت، وآنان رابدین وسیله به شرکت درمبارزه به نفع خویش وامیداشت.
این امربه خانان موقع داد تا به تدریج املاک دهقانان غیرافغان راتملک کنند. این اشراف قبایل- باغارت مردم شمال غربی هندوستان وافغانستان وآسیای میانه- ثروتمند شدند.([34]) ودرامراداره مملکت نیزبه قبایل افغانی توجه گشت، بدین معنی که نادرشاه افشار، اشراف نظامی قبایل افغان رابه مقام حکومت ایالات نیزمنصوب میکرد؛([35]) ملک های که به قلمرو دولت درانی ها شامل می گردیدند عمدتاً به سه دسته تقسیم می گردیدند:
- به دسته اول ولایاتی شامل می شدند که مستقیماً ازطرف شاه به واسطه حاکمان اداره می شدند وشاه درین ولایات مطلق العنان بود وساکنان آن ازمردمان غیرافغان بودند وشامل ولایات ذیل بودند: قندهار، هرات، فراه، غزنی، کابل، بامیان، غوربند، بلخ، میمنه، جلال آباد، پشاور، دیره غازی خان، دیره اسماعیل خان، شکارپور، کشمیر، ملتان، لاهوروسرهند.
- دسته دوم شامل: خراسان، سیستان، بلوچستان، سند، بهاولپور وغیره که والیان ایشان احمدشاه را به صفت حاکم اعلی اعتراف می کردند واز طرف نایب الحکومه ها مستقلانه اداره می شدند. آنها یک مقدار انداز (مالیه) می دادند ودرهنگام لشکر کشی های شاه یک قطعه عسکر سوار راعزام می کردند.
- دسته سوم به ایالات قبایل افغان تعلق می گرفت که ازجانب خان های آنهااداره می گردیدند وقانون آنها عرف قبیلوی بود وبه حکومت مرکزی تبعیت شفاهی(زبانی) داشتند، اماکاملاً خودمختاربودند وازامورقبایل غیرافغان نیزسرپرستی می نمودند.([36]) عزیزالدین وکیلی فوفلزایی این صلاحیت سران قبایل افغان راتائید نموده و معافیت مالیه راشامل حال تمام افغان ها (پشتون ها) می داند.([37])
به عقیده مورخان، نادر افشار دارای سیاست منحصربه خویش بود "همیشه ضابطه ودستوراو چنین بود که درمیان هرایل وطایفه ای که همیشه بزرگ وصاحب اسم واعتبارمی بوده اند، درنظرهای بی وقع وبی قرب ومنزلت داشته، مردم بی پا وسر وبی نام ونشان رابه میان کار آورده شاخص ومعتبرسازد که همیشه بزرگی خودرا ازدولت او دانسته سرازربقه خدمت وفرمان برداری نه پیچد.([38])
با حق بساز و سر ز کمند قضا مپیچ تدبیرکی موافق تقدیر آمده
درتاریخ سلطانی می خوانیم: "نادرشاه، خانی ایل ابدالی را به عبدالغنی خان الکوزی که مرد هوشیار واخلاص کیش بود، داد...واکثرروسای ابدالی رابروی بخشیده وسان دیده، به سرکرده گی اوملازم خودکرد، وعبدالغنی خان مذکور شش سال کامل درخدمت نادرشاه درکمال اخلاص شعاری بسر برد ودراکثرمحاربات جان فشانی هاکرده فتح به نام اوختم شد...چنانچه درداغستان قیام ضد نادرشاه افشاررا، همین ابدالیان بسرکردگی عبدالغنی خان خواباندند. و"خزینه ودفینه" سرخای خان لکزی داغستانی درسال1346 هـ ق به دست عبدالغنی خان افتاد وجمله رابغیر تعرض به خدمت نادرشاه رسانیده به تشریفات مناسب باجمعی ازاقربای خود سرفرازگردید.([39]) درادامه همین جانفشانی سرداران افغان به شاهنشاه ایران بود که ابدالیان سپاه "عثمانلو" راشکست داده وقیام برضد نادرشاه رادربغداد فرونشاندند. براثرهمین خدمات بود که ابدالیان قول وقرار نادررا درحمایت ازخویش دراستیلای قندهاربدست آوردند.
با این حال، پیدایش اولین حکومت فیودالی قبیلوی افغان ها با شکل گیری حکومت "ختک ها" درقرن شانزدهم به وقوع پیوسته است، که قلمرو اندکی داشت و نتوانست به مرکزیت سیاسی قبایل افغان مبدل شود. به قول ریسنردولت عمده فیودالی افغان ها(درانی ها)دوقرن بعدتر از "ختک ها" ویک دهه پس از "هوتکی ها"، در اواسط قرن هجدهم توسط احمد شاه درانی یکتن ازفرماندهان لشکرنادرشاه افشارخراسانی در1747 پدید آمد، وقلمرو حکومت خودرا نه تنهابه مناطق مسکونی افغان ها، بلکه به سرزمین های اقوام همسایه نیز گسترش داد.([40])
درمنابع تاریخی هرجا که نام "افغان" به ملاحظه میرسد، مراد پشتون ها است، هنوز در میان اقوام کشور، کلمه افغان به قوم پشتون افغانستان اطلاق می گردد، نه همه باشندگان کشور. این موضوع راسده هاقبل پیش ازنام گذاری افغانستان، خوشحال خان ختک باصراحت بیان نموده است:
دافغان په ننگ می وتلله توره
ننگیالی دزمانی خوشحال ختک یم
داکتر صاحبنظر مرادی