خوک و چند توصیه غیرفینتکی
یادداشت رسول قربانی | مانی حقیقی از آن دسته کارگردانهای رشکبرانگیز سینمای ایران است که اگر کسی بخواهد به او حسادت کند، احتمالا چیزهای زیادی وجود دارد که میتوان به آنها مشغول شد. همین که شما نوه ابراهیم گلستان بزرگ باشی و در آمریکا فلسفه خوانده باشی و یک دوجین فیلم در دو سر طیف ساخته باشی و با بینالمللیترین کارگردانهای ایران نشست و برخاست داشته باشی، همه اینها میتواند رشکبرانگیز باشد. با این حال مانی حقیقی در آخرین فیلمش یعنی «خوک» موضوع داستانش را یک کارگردانی قرار داده که نه میتواند فیلم بسازد و نه قاتلی که کارگردانهای شهر را میکشد به سراغ او میآید. اینجا قصه فیلم را لو نمیدهم و صرفا چیزهایی که میشود از این فیلم آموخت که به درد استارتآپهای ایرانی میخورد را بیان میکنم. طبیعی است که اینها فراتر از دنیای استارتآپهای فینتک است و احتمالا به درد همه بخورد.
حرف کسانی که مدام بذر ناامیدی پخش میکنند و میگویند تعطیل کنید را جدی نگیرید. متاسفانه هر کاری در ایران با فشارها و مقاومتهای زیادی مواجه میشود و قطعا هیچ کسی هم نمیتواند بهانه بیاورد که چون دیگران مدام انتقاد کردند، نتوانسته موفق شود. برای انجام هر کاری باید این آمادگی را داشته باشیم که تعداد بسیار زیادی انواع چالشها را ایجاد میکنند.
با احساس خیانت عالم و آدم به خودمان نمیتوانیم قدم از قدم برداریم. کارآفرینی این خاصیت را دارد که انسان در طوفان آشوبهایی که بر سر او خراب میشود، خودش را ببازد و تصور کند که حتی نزدیکترینهایش هم او را کنار گذاشتهاند. شاید این موضوع را باید بیشتر جدی بگیریم و مواردی مانند افسردگی کارآفرینی را دستکم نگیریم. کارآفرینها بیشتر از هر فرد دیگری در معرض آسیبهای روانی هستند و در صورتی که ساختارهای موجود فکری به حال این آسیبها نکند، مطمئنا این چالشها بزرگتر و بزرگتر هم میشوند.
دست برداریم از روشنفکری کپکزده. سالها پیش حمید هامون در یکی از دیالوگهایش در فیلم هامون گفته بود کجا بیاویزم این قبای ژنده را و امروز با زبانی طنز شاهد بیان دوباره این مفهوم از درون خوک هستیم. روشنفکری مختص سینما و ادبیات نیست وبرخی در دنیای کسبوکارها هم به مظاهر روشنفکرانه کسبوکارها میپردازند و یادشان میرود که کسبوکار عرصه کار است نه شوآف.
عصبانیت خودمان از دست زمین و زمان را کنترل کنیم. این مورد بیارتباط با مورد دوم نیست منتها اندکی با آن تفاوت دارد. عصبانیت گاهی وقتها میتواند باعث تحرک شود منتها وقتی که مهارگسیخته شود فرد را با خودش میبرد. استارتآپ و کارآفرینی بهشدت آبستن این است که فرد در محیط پراسترس به عصبانیتهای کنترل نشده دچار شود و نتواند درست تصمیم بگیرد.
گاهی پیش میآید که حرفی از ما نشود. در دنیای هنر البته ممکن است این شروع یک فاجعه برای یک هنرمند باشد، اما در دنیای کسبوکارها قبول کنیم که گاهی پیش میآید که درباره ما حرف نزنند. برخی برندینگ و بازاریابی را با این موضوع اشتباه میگیرند که آدمها پیوسته درباره آنها حرف بزنند.
هیچ وقت زمان مناسبی برای پنجرشدن نیست؛ خصوصا وقتی که با کسی قرار ملاقات داشته باشید که پیش او راحت نباشید. کار در فضای استارتآپی یک کار تمام وقت است و نمیتوان مدت زمان محدود و مشخصی برای آن در نظر گرفت. همیشه باید آماده باشید.
کابوسهای کارآفرینی پایانناپذیر است. اگر نمیتوانید دردهای مختلف در بخشهای مختلف بدنتان را تحمل کنید، بدانید که خود کارآفرینی هم کابوسی میشود به علاوه تمام کابوسهای دیگری که دور و بر شما را پر کردهاند.
مراقب نیش شبکههای اجتماعی باشید. شبکههای اجتماعی به مرور در حال نشاندادن آن تکه کریه و مسخرهشان هستند. شبکههای اجتماعی زمینه رشد استارتآپها را فراهم کردند اما همین شبکههای اجتماعی میتوانند زمینه شکست کسبوکارها را هم فراهم کنند. حواستان باشد که شبکههای اجتماعی قرار است به شما کمک کنند نه اینکه شما بنده آنها شوید. در صورتی که افسار شما به دست شبکههای اجتماعی بیفتد، احتمالا به اولین چیزی که در کنار جسد دوستتان فکر میکنید، مانند «حسن» گرفتن عکس برای اینستاگرام باشد.