رکنا: روزهای پایانی بهار ۷۹ در پلیس آگاهی در حال بررسی چند پرونده بودم که با صدای ضربههایی که به در اتاقم زده شد، به خود آمدم. مردی پرونده به دست سلام کردذو داخل آمد. زمانی که پرونده را بررسی کردم، دریافتم همسر و دو فرزندش ناپدید شدهاند.
همسرش همراه دو دختر خود برای گرفتن کارنامه بچهها به مدرسه رفته و پس از آن ناپدید شده بود. این مرد وقتی متوجه غیبت طولانی آنها شد، به مدرسه رفت که مسئولان آنجا اعلام کرده بودند همسرش پس از گرفتن کارنامه مدرسه را ترک کرده است.
پس از ثبت اظهارات این مرد، عکس همسر و دو دخترش را گرفتم و از شاکی خواستم به خانه برود و منتظر تماس پلیس باشد.
پدرزن شاکی را در ادامه به پلیس آگاهی احضار کردم که او اظهار کرد: دامادم ابتدا با دختر بزرگم ازدواج کرد و حاصل ازدواج آنها دو فرزند پسر بود. دخترم بر اثر بیماری فوت شد و دامادم سپس با دختر کوچکم ازدواج کرد. ثمره این ازدواج هم دو فرزند دختر بود. رابطه دختر و دامادم خوب است و نمیدانم چه بلایی بر سر دختر و نوههایم آمده است.
پس از صحبت با این مرد، احساسی به من میگفت باید با توجه به غیبت مرموز این زن و دو فرزندش حادثه ای برایشان رخ داده باشد. بعد از جمع بندی اطلاعات درباره این خانواده، سراغ مسئولان مدرسه رفتم و ماجرا را از آنها جویا شدم. آنها میگفتندکه زن جوان و دو فرزندش برای دریافت کارنامه درسی نیامدهاند. همین سرنخ کافی بود که بیشتر به ماجرا مشکوک شوم.
بنابراین به شوهر این زن مشکوک شدم اما مدرکی نداشتیم که نشان دهیم او در ماجرای ناپدید شدن همسر و دو فرزندش نقش داشته است. از همکارانم خواستم رفت و آمدهای او ر ا بهطور نامحسوس زیر نظر بگیرند.
چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که شاکی به پلیس آگاهی آمد و اعلام کرد برای این که ردی از اعضای خانواده گمشده اش پیدا کند، نزد رمالی رفته که به وی گفته همسر و فرزندانش قهر کرده و به یکی از شهرها رفتهاند و بهزودی باز میگردند و دیگر نیازی نیست از پلیس کمک بگیرد و اکنون آمده تا پرونده را مختومه کند.
همین حرفهایش شک مرا بیشتر کرد. دیگر مطمئن شدم او بلایی بر سر آنها آورده است. پس از هماهنگی قضایی این مرد دوباره به پلیس آگاهی فراخوانده شد. همچنین متوجه شدیم او خودروی پیکان چراغ بنزی دارد که این خودرو هم توقیف و به پارکینگ پلیس منتقل شد. از همکارانم خواستم همه جای خودرو را بررسی کنند و با یافتن کوچکترین سرنخی ماجرا را به من اطلاع دهند. خودم نیز به تحقیق از او پرداختم.
این مرد همچنان مدعی بود که خانوادهاش گمشدهاند ونمی داند چه بلایی برسرشان آمده و اشتباهی دستگیر شده است. ماموران سرنخی از داخل خودرو به دست نیاوردند. مشخصات افراد گمشده را به مراکز پلیس شهرهای اطراف شهر زنجان ارسال کرده و خواستیم اگر اطلاعاتی در این زمینه به دست آوردند، خبر دهند.
همچنان این مرد در مظان اتهام بود. در ادامه باخبر شدیم ماموران آگاهی شهرستان تاکستان زیر پلی در این شهر اجساد سوخته یک زن و دو دختر خردسال را کشف کردهاند. با توجه به این که احتمال میدادیم اجساد متعلق به همین سه عضو خانواده گمشده باشد راهی آنجا شدیم. در ادامه بررسیها متوجه شدیم مشخصات آنها با افراد گمشده مطابقت دارد. اجساد به پزشکی قانونی منتقل شد و با هماهنگی قضایی شوهر این زن را بازداشت کردیم. او همچنان دروغپردازی میکرد و مدام میگفت اشتباه میکنید این اجساد سوخته متعلق به خانوادهام نیست. طبق گفته مرد رمال آنها به شهر دیگری رفتهاند و بهزودی باز خواهند گشت. در ادامه خانواده مقتول با حضور در پزشکی قانونی جسد فرزند و دو نوهشان را شناسایی کردند. در تحقیقاتمان از این مرد، او سرانجام پس از چند روز سکوت خود را شکست و راز این جنایت هولناک را فاش کرد. متهم میگفت: مدتی بود که من با همسرم دچار اختلافهایی شده بودیم اما کسی از این ماجرا بهدرستی خبر نداشت.
شب جنایت من و همسرم با هم به شدت دعوایمان شد. پسران همسر اولم در خانه نبودند. دختران خردسالم نیز دراتاق دیگری خوابیده بودند. پس از بالا گرفتن درگیریمان بطری شیشهای را برداشتم و به سمت وی رفتم. محکم با بطری ضربهای به سر همسرم زدم که کف آشپزخانه افتاد. هر کاری کردم بهوش نیامد. دقایقی بعد متوجه شدم او نفس نمیکشد و فوت شده است. خیلی ترسیده بودم، نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم. به سرعت و پیش از اینکه بچهها از خواب بیدار شوند، جسد همسرم را بغل کردم و به سمت حیاط خانه رفتم. جسد را در صندوق عقب انداختم. صبح که شد و بچهها بیدار شدند، سراغ مادرشان را گرفتندکه وانمود کردم او بیمار شده و وی را به بیمارستان بردهام.
بچهها گریه کنان بهانه مادرشان را میگرفتند.نمیدانستم باید چه کنم. از طرفی اگر جسد داخل خودرویم در خانه میماند، میتوانست برایم دردسرساز شود. بنابراین دختران ۷ و ۹ سالهام را سوار خودرو کرده و به راه افتادیم.
بعد از طی مسافتی و خارج شدن از شهر کنار پلی در شهر تاکستان استان قزوین توقف کردم. همانجا دخترانم را از خودرو پایین آوردم و آنها را یکی پس از دیگری خفه کرده و به التماسهایشان نیز توجهی نکردم. اجساد آن دو را کنار هم گذاشتم. بعد جسد همسرم را از صندوق عقب خودرو بیرون آورده و کنار اجساد بچهها انداختم. بعد روی اجساد بنزین ریختم و آتش زدم. سپس با شکایت دروغین وانمود کردم که آنها گمشدهاند. حتی به دروغ گفتم رمالی گفته که آنها به شهر دیگری رفتهاند و دوباره بازمیگردند. به هردری زدم تا کسی به من شک نکند اما خون همسر و دو دختر بیگناهم دامن مرا گرفت و ماجرای این جنایت با کشف اجساد سوخته لو رفت.
منبع: رکنا
مجله اینترنتی آسمانیها۹۰