عکس های عاشقانه دونفره ناب 2018 همراه با شعرهای زیبای 2019
عکس های عاشقانه دونفره ناب 2018 همراه با شعرهای زیبای 2019 بهترین و زیباترین تصاویر عاشقانه خفن برای شما همراه با شعرهای زیبا و خواندنی عاشقانه در ادامه این پست که حتماً لذت میبرید. تک بیتی عاشقانه استاد شهریار ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می کنی خاری بخود می بندی و ما را ز سر وا می...
عکس های عاشقانه دونفره ناب 2018 همراه با شعرهای زیبای 2019
بهترین و زیباترین تصاویر عاشقانه خفن برای شما همراه با شعرهای زیبا و خواندنی عاشقانه در ادامه این پست که حتماً لذت میبرید.
تک بیتی عاشقانه استاد شهریار
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می کنی
خاری بخود می بندی و ما را ز سر وا می کنی
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز
در جوانی همه ی با یاد تو دلخوش بودم
پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز
شتاب مکن
که ابر بر خانهات ببارد
و عشق
در تکهای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی رابه خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می کند
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف میکند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق میشکند و میمیرد
اشعار مولانا درباره عشق
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
من و تو
من و تو یکی دهانیم
که با همه ی آوازش
به زیباتر سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم
در منظر خویش
تازهتر میسازد.
نفرتی
از هرآنچه بازمان دارد
از هرآنچه محصورمان کند
از هرآنچه واداردِمان
که به دنبال بنگریم،
دستی
که خطی گستاخ به باطل می کشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعلهیی برتر،
که هیچگاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق
رویینهتنیم.
و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمدشدنی شتابناک
خانه را
از خدایی گمشده
لبریز می کند.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
عکس و اشعار عاشقانه دونفره
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم ؟
شعر عاشقانه کوتاه
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادى؟
آری آغاز دوست داشتن است
اگرچه پایان راه ناپیداست
من به اتمام دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
اشعار رمانتیک کوتاه
من آنِ توام
مرا به من باز مده
عکس عاشقانه دختر و پسر با شعرهای ناب کوتاه عاشقانه
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود
یا چشم بپوش
از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
عاشقانه های شاملو از مجموعه آیدا،درخت، خنجر و خاطره
شبانه «دوستش میدارم…»
دوستش میدارم
چرا که میشناسمش،
به دوستی و یگانگی.
شهر
همه ی بیگانگی و عداوت است.
هنگامیکه دستان مهربانش رابه دست میگیرم
تنهایی غمانگیزش را درمییابم.
اندوهش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی.
همان گونه که شادیاش
طلوع همه ی آفتابهاست
و صبحانه
ونان گرم،
و پنجرهای
که صبح گاهان
به هوای پاک
گشوده می شود،
و طراوتِ شمعدانیها
در پاشویهی حوض.
چشمهای
پروانهای و گلی کوچک
از شادی
سرشارش میکند،
و یأسی معصومانه
از اندوهی
گرانبارش:
این که بامداد او دیریست
تا شعری نسروده است.
چندان که بگویم
«امشب شعری خواهم نوشت»
با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو میرود
چنان چون سنگی
که به دریاچهای
و بودا
که به نیروانا.
ودر این هنگام
دخترکی خردسال را ماند
که عروسک محبوبش را
تنگ در آغوش گرفته باشد.
اگر بگویم که سعادت
حادثهایست
بر اساس اشتباهی
اندوه
سراپایش را در بر می گیرد
چنان چون دریاچهای
که سنگی را
و نیروانا
که بودا را.
چرا که سعادت را
جز در قلمرو عشق بازنشناخته است
عشقی که
به جز تفاهمی آشکار
نیست.
بر چهرهی زندگانی من
که بر آن
هر شیار
از اندوهی جانکاه حکایتی می کند
آیدا
لبخند آمرزشیست.
نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامون من
همه ی چیزی
به هیأت او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست.
عکس نوشته های عاشقانه دونفره با اشعار زیبای دوست دارم عشقم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
شعرهای ناب و کوتاه
فاش میگویم و
از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و
از هردو جهان آزادم
حافظ
از هر چه می رود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در بین جمع و دلم جای دیگرست
زیر باران بیا قدم بزنیم
عمر شب را شبی رقم بزنیم
خستهایم از سکوت حنجرهها
زیر باران بیا که دم بزنیم
منوچهر سعادت نوری
نه به چاهی ، نه به دام هوسی افتاده
دلم انگار فقط یاد کسی افتاده
شعر عاشقانه زیبا
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
بر من گذشتی ، سر بر نکردی
از عشق گفتم ، باور نکردی
دل را فکندم ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
زیباترین شعرهای عاشقانه
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم؟
اشعار مولانا جلال الدین محمد بلخی
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
غزل عاشقانه از دیوان شمس تبریزی
چون نمایی آن رخ گلرنگ را
از طرب در چرخ آری سنگ را
بار دیگر سر برون کن از حجاب
از برای عاشقان دنگ را
تا که دانش گم کند مر راه را
تا که عاقل بشکند فرهنگ را
تا که آب از عکس تو گوهر شود
تا که آتش واهلد مر جنگ را
من نخواهم ماه رابا حسن تو
وان دو سه قندیلک آونگ را
من نگویم آینه با روی تو
آسمان کهنه پرزنگ را
دردمیدی و آفریدی باز تو
شکل دیگر این جهان تنگ را
در هوای چشم چون مریخ او
ساز ده ای زهره باز آن چنگ را
شعر عاشقانه همراه با عکس عاشقانه
تصاویر عاشقانه دیدنی ،تصاویر عاشقانه دونفره خفن
تصاویر عاشقانه زیبا ،بهترین عکس های عاشقانه دختر و پسر