کودکآزارها را چگونه درمان کنیم؟
درمان کودکآزارها بهلحاظ بالینی کار پرچالشی است. ممکن است درمان را قبول نکنند، و اگر قبول هم بکنند، ممکن است در مقابل هر تلاشی برای ایجاد تغییر در وجودشان مقاومت کنند. آنها حس گناه ندارند و فکر نمیکنند رفتارشان مسالهآفرین است.
به گزارش فانوس، هرکسی که بتواند بچهای را بدزدد، به او مواد تزریق کند، مرتب به او تجاوز کند و با شقاوت تمام او را بکشد آدمی منحرف، خودخواه، جامعهستیز و سادیست است که هیچ حس همدلی یا حس گناهی ندارد. هیچ کلمهی دیگری را نمیتوان برای چنین شخصی به کار برد، کسی که فقط چون میخواهد و میتواند به کودکان تجاوز میکند و آنها را میکشد.
پدوفیلها را چگونه درمان کنیم؟ / کودک آزارها چگونه پشت نقابی از دو رویی مخفی میکنند و تقریبا قابل شناسایی نیستند / آنها در روند درمانی اخلال ایجاد میکنند/ حتی بعد از دوره درمان هم معلوم نیست دست از کارشان بردارند/محاکمه و اعدام سریع در جلوگیری از جرم تاثیر دارد
طبیعی نیست که آدمی بزرگسال از آزار و اذیت کودکان نابالغ برانگیخته شود و احساس رضایت جنسی کند. کودکان نه بهلحاظ بیولوژیکی رشد پیدا کردهاند و نه درکی از رفتارهای جنسی دارند. کل چیزی که کودک احساس میکند ترس و درد شدید است. دچارکردن هر موجود زندهای به چنین درد و وحشتی مخالف تمام چیزهایی است که ما را در جرگهی انسانها نگه میدارد.
جرایم جنسی علیه کودکان لایههای متعددی دارد. قضیه فقط رضایت جنسی نیست. کودک نمیتواند مانند آدمی بزرگسال مقاومت کند و راحتتر میشود او را کنترل کرد و پدوفیلها (کودکآزارها) از همین بیپناهی و ناتوانی کودکان برانگیخته میشوند. کودک معمولاً از طبیعت تجاوز سر در نمیآورد و کلماتی برای تشریح آن در اختیار ندارد. این وضعیت به فرد متجاوز حس کنترل و رضایت عمیقتری میدهد.
در بیشتر موارد، فرد متجاوز به جنایت خود از قبل فکر کرده و از نقشهکشیدن برای انجام این کار و دنبالکردن قربانی برانگیخته میشود. گاهی هم تجاوز به کودک عملی ناگهانی است. مجرم ناگهان فرصتی مییابد تا دست به جنایتش بزند. در این موارد معمولاً مجرم تحت تاثیر الکل یا مواد غیرقانونی است. گاهی تماشای پورن کودکان ماشهی چنین رفتارهایی را میکشد. متجاوز کسی است که از تخطی از مرزهای اجتماعی و قانونی برانگیخته میشود. او میخواهد خودش را به هر قیمتی که شده ارضا کند، و اگر برای رسیدن به هدفش لازم باشد کسی دیگر را دچار رنج و شکنجه کند، هیچ احساس پشیمانی نخواهد کرد.
حس رضایت وحشیانه
اینکه، در بیشتر موارد، فرد متجاوز قربانی را بهشکلی وحشیانه میکشد دو سطح دارد. یک دلیل واضحش این است که این کار خطر مشخصشدن هویت فرد متجاوز و دستگیریاش را کاهش میدهد. در سطحی عمیقتر، آخرین عمل خشونتباری که متجاوز بر سر قربانی بیپناه میآورد او را به اوج هیجان جنسی میرساند. متجاوز بهلحاظ روانی در وضعیتی است که نمیتواند، و در بیشتر مواقع نمیخواهد، متوقف شود. وحشیگری است که ارضایش میکند.
آدمهایی که به کودکان تجاوز میکنند، همچون بسیاری از دیگر منحرفان، بلدند که نیازهای جنسی خود را در پشت نقاب مخفی کنند، بههمینخاطر، شناسایی آنها در محیط اجتماعی کار ناممکنی است. علیرغم این نکته و با اینکه نمیتوان هیچ مشخصهای را به همهی متجاوزان تعمیم داد، این را میتوان گفت که بیشتر آنها حس همدلی یا پشیمانی ندارند و دارای رگههایی از بیرحمی هستند. باوجوداین، تقریباً غیرممکن است که بتوان با اطمینان پیشبینی کرد فردی با چنین ویژگیهایی سرانجامش به تجاوز به کودکان میانجامد. این کار غیرممکن است، یا در اینجا بهتر است بگوییم غیراخلاقی است، که نمایهی همهی کسانی را که ویژگیهای جامعهستیزانه دارند جمع کنیم و آنها را در دستهی افراد بالقوه متجاوز قرار دهیم، چون در بیشتر مواقع، آنها متجاوز نیستند.
با اینکه آدمهای تجاوزکننده به کودکان هیچ احساس گناه ندارند، اما افکار و فانتزیها و رفتارهایشان را از اطرافیان خود مخفی میکنند، چون میفهمند که این رفتار بهلحاظ اجتماعی پذیرفتنی نیست و ممکن است آنها را دچار عواقبی قانونی کند. هیچ نمایهی خاصی برای متجاوزان وجود ندارد؛ فرد متجاوز میتواند آدمی تنها باشد و میتواند هم شخصی اجتماعی باشد.
درمان ذهنهای منحرف
درمان کودکآزارها بهلحاظ بالینی کار پرچالشی است. ممکن است درمان را قبول نکنند، و اگر قبول هم بکنند، ممکن است در مقابل هر تلاشی برای ایجاد تغییر در وجودشان مقاومت کنند. آنها حس گناه ندارند و فکر نمیکنند رفتارشان مسالهآفرین است. تغییر را لازم نمیبینند چون خودخواه هستند؛ آنها در ذهنشان میتوانند رفتارهای خودارضاگرشان را توجیه کنند بدون اینکه هیچ حس همدلیای نسبت به درد و رنج کودک داشته باشند.
کودکآزارهایی که کسی یا چیزی، مثلاً یکی از اعضای خانواده یا قانون، مجبورشان کرده پیش متخصص سلامت روانی بروند معمولاً در درمان همکاری نمیکنند. آنها دریچهی دل خود را برای مشاوره باز نمیکنند و پذیرای چیزهایی که به آنها گفته میشود نیستند.
درصد کمی از کودکآزارهایی که بهدنبال درمان میروند از طریق رواندرمانی درمان شدهاند. رواندرمانی شامل مشاورههای طولانیمدت، و در بعضی موارد، دارودرمانی بوده است. تجویز دارو برای مشکلاتی مثل کنترل ضعیف تکانهها و اختلالات فکری بوده است.
حتی بعد از درمان هم نمیتوان اطمینان حاصل کرد که فرد رفتار خود را تکرار نمیکند. رسیدیویسم یا خصیصهی تکرار جنایت (ویژگیای که فرد را به تکرار جنایتی هدایت میکند که بهخاطرش تحت درمان قرار گرفته یا مجازات شده) ممکن است در فرد قوی باشد، بهخصوص وقتی سرنخی از بهبود بینش متجاوز در دست نیست (یعنی که فرد درکی از درست و غلط در کارها و اندیشههایش ندارد) و تواناییاش در تشخیص درد و آسیبی که به دیگران وارد میآورد و قبول مسئولیت آن افزایش پیدا نکرده است.
بعضی از مجرمان به درمان پاسخ میدهند، اما من بهعنوان متخصص سلامت روان، فکر نمیکنم که تصمیم به اینکه پدوفیلها بدون نظارت به جامعه بازگردند کار آسانی باشد. باور به اینکه آنها درمان شدهاند ریسک بزرگی است. هیچکس نمیتواند مسئولیت رفتار آنها را، حتی بعد از طیکردن دورهی کامل درمان، بهطور کامل قبول کند.
قوانین قدرتمندی برای مقابله وجود دارد، اما این قوانین را باید با قوت بیشتری اجرا کرد تا ترس از مجازات مرگ یا زندان بتواند جلوی تجاوز به کودکان را بگیرد. محاکمهی سریع و اشد مجازات، حداقل، تجاوزهای برنامهریزیشده را کم میکند.
جامعه هم نقشی بر عهده دارد. نباید هیچ گونه تجاوزی تحمل شود، چه فیزیکی باشد و چه جنسی و چه هر دو. شاید این کار نتواند این جرم را کاملاً از میان بردارد، اما ترس از عواقب آن شاید بتواند تعداد زیادی از کودکآزاران بالقوه را کنترل کند. در سطح فردی، پدرومادرها و خانوادهها باید برای کودکان خود تفاوت «تماس خوب» و «تماس بد» را توضیح بدهند و آنها را تشویق کنند که هروقت از رفتار بزرگسالی احساس ناراحتی کردند بهدنبال کمک بگردند. جامعه باید خودکاوی کند، هرکدام از ما هم باید این کار را بکنیم. وقتی به اطراف نگاه میکنیم، خشونت زبانی و فیزیکی را در شکلهای مختلف و در تمام سطوح میبینیم، هم از لحاظ اجتماعی، و هم قانونی و هم اخلاقی. وقتی ما از کنار جرمی بیتفاوت میگذریم و نسبت به آن واکنشی نشان نمیدهیم، پیغامی که ارسال میکنیم این است که همه چیز سر جای خودش است. از این رفتار چنین برداشتی میشود که نظام عدالت کشور غیرپاسخگو است، جامعهای که در آن زندگی میکنیم نمیتواند بر سر حق بایستد، انزجار بهندرت با عمل همراه میشود. ما باید در مقابل جرم و خشونت کاملاً بیتحمل باشیم تا بتوانیم محیطی امن برای کودکانمان فراهم آوریم، نه فقط امنیت فیزیکی که سلامت روانی.
منبع: فردا