سریال بازی تاج و تخت، این محبوبترین سریال تلویزیونی دنیا چگونه شکل گرفت؟ (1)
سریال بازی تاج و تخت پروژهای بسیار بزرگ بوده که همزمان در چند کشور در حال ساخت است و بودجۀ هر فصل 10 قسمتی آن معادل بودجۀ 5 فیلم سینمایی پرخرج است. هزینۀ هر قسمت از این سریال مجذوبکننده حدود 10 میلیون دلار است! ولی این ارقام برای کسی مهم نیست؛ طرفداران این سریال فقط یک سؤال میپرسند: در پایان داستان چه کسی بر دیگران فائق میشود؟ اگر این...
سریال بازی تاج و تخت پروژهای بسیار بزرگ بوده که همزمان در چند کشور در حال ساخت است و بودجۀ هر فصل ۱۰ قسمتی آن معادل بودجۀ ۵ فیلم سینمایی پرخرج است. هزینۀ هر قسمت از این سریال مجذوبکننده حدود ۱۰ میلیون دلار است! ولی این ارقام برای کسی مهم نیست؛ طرفداران این سریال فقط یک سؤال میپرسند: در پایان داستان چه کسی بر دیگران فائق میشود؟ اگر این سریال چیزی به ما یاد داده باشد، آن این است که دوران فرمانروایی هر کسی بالاخره روزی پایان میپذیرد.
۱. داستان
همه این داستانها از یک کتاب شروع شد. در سال ۱۹۹۶، جرج آر آر مارتین اولین کتاب مجموعه داستانی بازی تاج و تخت را با عنوان «نغمۀ آتش و یخ» منتشر کرد. در آن زمان او داستانی سهگانه در ذهن داشت، ولی تا امروز پنج جلد از این کتاب منتشر شده است و قرار است دو جلد دیگر هم در آینده منتشر شود. مارتین که در دهۀ ۱۹۸۰ بهعنوان نویسنده در تولید سریالهایی مثل دیو و دلبر با شبکۀ CBS کار میکرد از محدودیتهای فنی و تولیدی تلویزیون به تنگ آمده بود و تصمیم گرفت کار تلویزیونی را رها کند و بهسراغ نوشتن داستان خودش برود: «داستانی به بزرگی تخیلاتش». مارتین میگوید: «در آن زمان به خودم گفتم هر شخصیتی که بخواهم، قلعههای بزرگ، اژدها و گرگها و صدها سال تاریخ و داستانی پیچیده خلق میکنم. مشکلی هم نیست، چون قرار است همه اینها در کتاب باشد و کسی نمیتواند آنها را در فیلم نمایش دهد!»
این کتاب غوغا به پا کرد؛ بهویژه پس از انتشار کتاب نبرد پادشاهان در سال ۱۹۹۹ و طوفان شمشیرها در سال ۲۰۰۰ جرج مارتین بهعنوان نویسندهای خوشذوق و داستانگو در همهجای دنیا معروف شد. پس از پرفروششدن این کتابها، جرج مارتین را با جی تالکین، نویسندۀ معروف و محبوب داستان ارباب حلقهها، مقایسه میکردند. «وستروس» داستان مارتین، همانند «دنیای میانی» داستان ارباب حلقهها، دنیایی با قوانین خاص خودش بود. اول، در چنان دنیایی جادو واقعیت است. دوم، زمستان در راه است (winter is coming: این عبارت دو معنا دارد: «زمستان در راه است»؛ و یک معنای ضمنی و کناییتر: «اوضاع بدتر میشود»). در چنین دنیایی فصلها میتوانند سالیان سال به طول بینجامند، ولی شروع داستان با پایانیافتن تابستانی بلند مقارن است. سوم، جان کسی در امان نیست. مذاهب جدید رودرروی مذاهب قدیمی قرار گرفتهاند، خاندان رقیب هرکدام خیال نشستن بر «تخت آهنین» پادشاهی را در سر میپرورانند و لشکری از مردگان از پشت «دیوار» به سمت شهرهای وستروس در حرکت است.
خاندان ثروتمند و مرموز لنیستر و بهویژه دوقلوهای سرسی و جیمی نقشههایی برای این تخت در سر دارند. سرسی ملکۀ سرزمین و همسر پادشاه و شمشیر جیمی محافظ جان پادشاه است. تایرون، برادر کوچکشان، شاید زیرکترین فرد در دنیای خیالی مارتین است. بعد، استارکها به سرکردگی ند. فرزندانش راب، سانسا، آریا، برن و ریکون و حرامزادهاش جان اسنو، در آیندهای نزدیک در قلمرو هفت اقلیم پراکنده خواهند شد. دنریس از خاندان تارگریان است. خاندانی سرنگونشده که آنها هم ادعای تاج و تخت دارند.
پس از سهگانه بینظیر پیتر جکسون، کارگردان ارباب حلقهها، در ابتدای هزاره جدید، تولیدکنندگان تلویزیونی زیادی مارتین را به ساختن داستان فیلم و تولید اثر دیگری مثل ارباب حلقهها ترغیب کردند. ولی داستان بازی تاج و تخت خیلی بزرگ بود، در واقع زیادی بزرگ بود. درنتیجه تولیدکنندگان به مارتین پیشنهاد دادند فیلم یا سریال بازی تاج و تخت فقط حول شخصیت و داستان دنریس تارگرین یا جان اسنو بچرخد. البته، مارتین هیچکدام از این پیشنهادها را نپذیرفت. نکته اصلی داستان مارتین همین پرخرجبودنش بود.
تا اینکه در سال ۲۰۰۶ دو نویسنده نه چندان معروف به اسم دیوید بنیوف و دیبی ویس توانستند نظر مارتین را جلب کنند و «آن نهار معروف که به شام تبدیل شد» را با مارتین صرف کنند، چون بحث آنها از زمان نهار تا شام طول کشید. این دو نویسنده معتقد بودند که داستان کتاب مارتین را تنها میتوان بهصورت یک سریال تلویزیونی تولید کرد و با همین نگاه و طرحی که برای آن سالها زیادی جاهطلبانه بود راهی دفتر شبکۀ HBO شدند. کارولین اشتراوس، مدیر بخش سرگرمی HBO در آن زمان، میگوید: «آنها از مجموعه کتابهایی حرف میزدند که حتی اسمش را هم نشنیده بودم. من کسی بودم که در زمان پخش فیلم ارباب حلقهها در سینما از دیدن چهرههای مفتون بینندههای فیلم تعجب میکردم، خب من خیلی اهل این داستانها و فیلمها نبودم. ولی داستانی که آن دو جوان برایم تعریف کردند جالب به نظر میرسید. به خودم گفتم: کسی چه میداند؟ شاید سریال موفقی شد!»
HBO این ایده را خرید و اختیار فیلم را به دست بنیوف و ویس سپرد؛ آنها که تا پیشازاین، تجربۀ ساخت هیچ برنامۀ تلویزیونی را نداشتند، مأمور تولید یکی از بزرگترین سریالهای تاریخ شدند. تا آن زمان معروفیت بنیوف به خاطر رمان ساعت بیست و پنجم بود که بعدها فیلمی از روی این رمان با بازی اسپایک لی ساخته شد. ویس هم فیلمنامههایی را تا آن زمان نوشته بود و در بین اهل سینما تا حدودی شناختهشده بود. این دو همدیگر را در سال ۱۹۹۵ در یک دوره آموزشی ادبیات در دوبلین دیده و پس از آن ارتباطشان را در آمریکا حفظ کرده بودند. بنیوف در مصاحبه با مجلۀ ونیتی فیر در سال ۲۰۱۴ میگوید: «تصمیم به نوشتن یک فیلمنامه گرفتم. تا پیشازآن چنین کاری نکرده بودم و اصلاً نمیدانستم باید از کجا شروع کنم؛ درنتیجه از ویس خواستم در این راه کمکم کند، زیرا او تجربه نوشتن چندین فیلمنامه را داشت».
ساخت سریال در سال ۲۰۰۹ با مشکلات بسیاری همراه بود. بنیوف و ویس بهخوبی از مشکلات موجود بر سر راه تبدیلکردن دنیای خیالی مارتین به یک سریال تلویزیونی آگاه نبودند. آنها برای نشاندادن یک وایتواکر در همان قسمت اول فصل اول سریال صرفاً بازیگری را جلوی پرده آبی گذاشتند و از او فیلم گرفتند به این امید که بعداً به کمک جلوههای ویژه او را به یک وایتواکر تبدیل کنند. ویس میگوید: «ولی پیش از آغاز فیلمبرداری باید میدانستیم که یک وایتواکر اصلاً چه شکلی است، ولی واقعیت این بود که نمیدانستیم». بنیوف میگوید: «دوستان فیلمنامهنویس باهوش ما اصلاً نمیدانستند که سرسی و جیمی خواهر و برادرند. اینگونه بود که قسمت اول سریال دوباره از نو فیلمبرداری شد».
حالا و پس از گذشت سالها، وقتی بنیوف و ویس به فصل اول سریال نگاه میکنند مشکلات ریز و درشت زیادی در آن میبینند. برای مثال، پایبندی این دو تولیدکننده به متن کتاب مارتین سبب شد که رنگ موهای تایرون مثل اِمینِم (خواننده آمریکایی) بلوند باشد، ولی در فصلهای بعد موهای او را کمی تیرهتر کردند. ولی عاملی که این سریال را به این موفقیت بینظیر رساند همچنان در دل داستان آن قرار داشت و در آمریکا بیش از سه میلیون نفر قسمت آخر فصل اول را نگاه کردند. جذابیت این داستان در میل افراطی به کشتن بیرحمانه ستارههایش بود. ند استارک، شخصیت اخلاقی مرکزی فصل یک با بازی شان بین -که سابقۀ بازی در ارباب حلقهها را هم داشت- پیش از پایان فصل اول به طرز حیرتآوری گردن زده میشود. در قسمت «عروسی خونین» در فصل سوم، جنون داستان به حدی رسید که تن پوستکلفتترین بینندگان فیلمهای خشن را هم به لرزه درآورد.
شما اگر حتی بیننده این سریال نباشید باز هم نمیتوانید از حواشی آن دور بمانید. مرگ جان اسنو در سریال به موضوعی جنجالی در تابستان ۲۰۱۵ تبدیل شد و شبکههای مجازی و برنامههای تلویزیونی مملو از داستانها و شایعات در این باره شد. در انتخابات اخیر ریاستجمهوری در کرهجنوبی برای توصیف رقابت نامزدها از عبارت «نبرد برای نشستن بر تخت آهنین» استفاده شد.
ادامه دارد…
منبع