انگار دقیقا همین‌طور است که می‌گویند؛ همه چیز به دلار ربط دارد. دولتی و غیر‌دولتی هم دارد اما به هرحال همه چیز به دلار ربط دارد؛ حتی چیزهایی که قرار بود کنترل شوند و نفع مردم در آن لحاظ شود، افسار پاره کرده‌اند و با یک شیب تند صعودی سر به فلک کشیده‌اند.

علاءالدین هم تسلیم دلار شد

تعداد فریادکش‌های جلوی پاساژ علاءالدین خیلی بیشتر بود. همیشه که از آنجا رد می‌شدی، چند ده نفری با فاصله اندک از هم ایستاده بودند و آهسته یا بلند می‌گفتند گوشی می‌خریم و می‌فروشیم. برایشان فرقی هم نداشت چه مدلی باشد؛ همه چیز خرید و فروش می‌کردند. اما چند وقتی است تعدادشان کم شده و به قول یکی‌شان بازارشان به‌هم ریخته است. التهابات چهارراه استانبول و صرافی‌های فردوسی قبل از هر جایی حتی فضای مجازی به اینها می‌رسد، آن هم به خاطر قرابت مکانی که دارند و همین امر باعث می‌شود زندگی‌شان با تابلو‌های صرافی‌ها گره بخورد.

بی‌توجه به افرادی که جلوی علاءالدین ایستاده‌اند، وارد پاساژ ناایمن شهر تهران شدم. تب خرید وفروش موبایل و تمام مشتقاتش در تهران و حتی کشور همین جا تنظیم می‌‌شود. طبقات بالایی و پایینی این پاساژ تعیین می‌کنند که وضعیت این وسیله ارتباطی و وسایل جانبی آن به چه صورت است. اما همین مرکز جریان‌ساز این روزها وضعیت مساعدی ندارد.

کسانی که حتی یک‌بار به علاءالدین آمده‌اند می‌دانند کمتر پیش می‌آید فروشنده‌ای در این پاساژ سرش خلوت باشد و در حال سروکله زدن با مشتری‌ها نباشد؛ اما حالا وضعیت این‌گونه است. آنقدر این موضوع مشهود است که به سرعت می‌شود یکی از مغازه‌ها را انتخاب کرد و با فروشنده خسته سیگار به دست ایستاده جلوی در گفت‌و‌گو کرد.

حواسش نبود؛ دود اول را مستقیم روی صورت من فوت کرد، اما بعد از عذرخواهی و اطمینان از خبرنگار بودن قرار شد چند دقیقه‌ای حرف بزنیم.

علیرضا از قدیمی‌های علاءالدین بود. به قول خودش سرد و گرم بازار موبایل را چشیده و این وضعیتی که حالا در آن است، برایش غیر‌قابل تحمل است. سیگارش رو داخل ته مونده لیوان چایی‌اش خاموش کرد و شروع کرد به حرف زدن و گفت: «یک دعای معروفی هست که تو هیات‌ها همیشه آقای روحانی آخر جلسه می‌کنه و میگه خدایا مارو آنی و کمتر از آنی به خودمون وامگذار. همیشه می‌گفتم این آنی و کمتر از آنی یعنی چقدر؟ میشه مگه آنقدر زمان کم برای تغییر وجود داشته باشه؛ در این روزها به هم ثابت شد که میشه. هیچ چیز ثبات نداره و من هر لحظه می‌تونم به مشتری قیمت بدم و بگم که همه چیز تغییر کرده. این البته نقل امروز و دیروز نیست، چند سالی‌ست که اوضاع این‌طوره و هر روز هم داره بدتر میشه.»

رجیستری و ورود قانونی موبایل با ارز دولتی

درددل‌هایش را که شنیدم سوالم را مطرح کردم. سوال برآمده از توئیت دوشب پیش مدیر بلاگفا، علیرضا شیرازی بود که از وزیر ارتباطات در فضای توئیتر سوال کرده بود: «مگر تمامی موبایل‌ها به صورت قانونی وارد کشور و رجیستر نمی‌شوند؟! اگر به صورت قانونی وارد می‌شوند، با دلار ۴۲۰۰ تومان وارد شده‌اند پس چرا قیمت موبایل‌ها در بازار با دلار بیش از ۶۵۰۰ تومان است؟! وزارت ارتباطات چه می‌کند؟ تعزیرات چه می‌کند؟» سوالی که خیلی زود واکنش وزیر ارتباطات را به دنبال داشت و آذری‌جهرمی بعد از پذیرش این انتقاد گفت: «هفته گذشته پیگیری‌هایی در این باره داشتم؛ اکنون امکان شفاف‌سازی و گزارش اختصاص ارز در مدت اخیر برای همه گوشی‌های وارد شده در کشور وجود دارد و در همین هفته عملیاتی خواهد شد.» تا این ماجرا را برایش توضیح دادم و همین سوال را از او پرسیدم، گفت: «دمش گرم، عجب سوال خوبی کرده، آره راست میگه. رجیستری قرار بود که بعد از قانونی کردن واردات گوشی‌ها موبایل، قیمت‌ها رو هم کنترل کنه، اما حالا شما یک نگاه به لیست قیمت‌های منو بنداز، اینا با چه دلاری وارد شدن؟ گوشی ۵۰۰ هزار تومنی شده یک میلیون و خرده‌ای، گوشی ۶ میلیونی شده ۱۰ میلیون، اینا هیچ‌کدومش دلار دولتی نیست؛ یا مسافر آورده و بار مسافری بوده که اینجا کلی از رفقای خودم همین‌طوری گوشی وارد می‌کنن، یا اینکه خودشون هم با ارز آزاد خریدن که البته تعدادشون کمه.»

افت شدید مشتری‌ها

حدود نیم ساعت از حرف زدن‌مان می‌گذشت؛ اما هیچ مشتری‌ای وارد مغازه نشد. طبقه ابتدایی علاءالدین و این حجم از بی‌مشتری بودن برای من جالب بود و البته عجیب. برای همین سوال کردم که «مردم موبایل نمی‌خرن؟ چرا هیچ‌کس نمیاد تو؟» گفت: «اصلا مگه کسی هست که بخواد بیاد تو مغازه. اینایی هم که میان تو می‌چرخن یا دلال هستن یا اومدن هواخوری، یا مثل شما خبرنگار (با خنده). ببین آقا، فروش ما فقط گوشی نیست، منبع درآمد و سود اصلی ما هم فقط گوشی نیست، شاید بهتره بگم اصلا نیست. ما با لوازم جانبی، قاب و گلس و کابل و این چیزا درآمد داریم. اما اینها هم آنقدر گرون شده که کسی دست به خرید نمی‌زنه. تو حوزه موبایل و وسایل جانبی تقریبا همه‌چیز وارداتی است؛ از بهترین اجناس تا بدترین‌ها وارداتیه و کوچک‌ترین تغییر دلار روشون تاثیر می‌ذاره.»

پیشنهاد داد تا همراهش سراغ دوست و همکار دیگرش که در طبقه دوم بود، برویم؛ سپهر که کارش تعمیرات بود. وقتی به مغازه سپهر رسیدیم شروع کرد به کنایه زدن به او و گفت: «همین آقا سپهر، دیگه گوشی تعمیر نمی‌کنه؛ می‌کنه‌ها ولی اگر قطعه تعویضی داشته باشه خیلی مارو اذیت می‌کنه و مشتری‌هامونو می‌پرونه.»

مگر دیوانه‌ام؟

اینها را که گفت سپهر حرفش را قطع کرد و درحالی که فکر می‌کرد من دوست نزدیک علیرضا هستم، گفت: «آقا شما جای من بودید جنسی که امروز ۳۵۰ هزارتومنه و فردا میشه ۴۵۰ هزارتومن به این سادگیا استفاده می‌کردی؟ من این رو امروز بندازم خودم باید فردا بیشترشو بدم تهیه کنم. خب مگه دیونه‌ام؟»

راست می‌گفت، دیوانه نبود؛ اما گیج‌شده بود از نوسانات لحظه‌ای بازار، از التهاب مشتریانی که جرات خرید و فروش نداشتند و دلال‌هایی که اجناس‌شان را می‌خریدند و فردایش با قیمت بالاتر به خودشان می‌فروختند، هزینه اجاره مغازه‌هایی که انتهای ماه با اعصاب‌شان بازی می‌کرد و درآمدی که نبود تا جای چک‌های کشیده‌شان را پر کند.

رجیستری برای ورود قانونی صورت گرفت و ورود قانونی یعنی استفاده از ارز دولتی. حالا که این معادله ساده موجود است و قابل دفاع، توجیه گرانی‌های بازار موبایل چیست؟ واردکنندگان اصلی تلفن‌های همراه به فکر کسب سود بالاترند یا فروشندگان تخلف می‌کنند؟ اینها سوالاتی است که پاسخ‌شان در توئیت و ری توئیت و پست و کپشن‌های مجازی موجود نیست و پاساژها و مغازه‌های بسیاری هستند که منتظرند سیاستگذاران فکری به حال آشفته بازار تلفن همراه کنند.