بهترین و بدترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما (2)
در نوشتار پیشین با آنتونی بیوُر و نظر او راجع به فیلمهای جنگی تاریخ سینما اندکی آشنا شدیم. این مطلب همچنان ادامه دارد، پس با روزچین همراه باشید تا بدانیم که نظر این مورخ نظامی و رماننویس و تاریخنگار اهل بریتانیا در مورد بهترین و بدترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما چیست. نظر آنتونی بیوُر در مورد...
در نوشتار پیشین با آنتونی بیوُر و نظر او راجع به فیلمهای جنگی تاریخ سینما اندکی آشنا شدیم. این مطلب همچنان ادامه دارد، پس با روزچین همراه باشید تا بدانیم که نظر این مورخ نظامی و رماننویس و تاریخنگار اهل بریتانیا در مورد بهترین و بدترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما چیست.
نظر آنتونی بیوُر در مورد فیلمهای جنگی تاریخ سینما
اسپیلبرگ در آن زمان گفت که از نظرش جنگ جهانی دوم نقطۀ عطف تاریخ است. همچنین گمان میرود که او میخواست فیلمش نقطۀ عطفی در فیلمهای جنگی به حساب بیاید. اگر چنین باشد که این صرفاً نسخهای آمریکایی از تاریخ است، بدونِآنکه نقش انگلیس یا شوروی را در نظر گرفته باشد.
هشت تکاور آمریکاییِ تحت فرماندهی یک کاپیتان که از حمام خون عملیات نپتون نجات یافتند مأمور شدند سرباز رایان را پیدا کنند و نجات دهند. کارهای خلاقانه در هالیوود اغلب شکلی از پرستش کارهای قبلی را به خود میگیرد، اما در این مورد تصاویر و افکتها بازنمایی شدند. اسپیلبرگ شاید حتی آگاهانه این کار را نکرده باشد، اما هنگام رسیدن سربازها به ساحل، آن خونِ در آب یادآور فیلم آروارهها، فیلمی دیگر از اسپیلبرگ، است و تانکهای تایگر آلمانی درحقیقت شبیه به هیولاهای پیشاتاریخی هستند. اما وقتی صدای حرکتکردن آنها هم شبیه به صدای تیرانوساروسهای پارک ژوراسیک است، دیگر میتوان از این بازنمایی با اطمینان سخن گفت.
بعد از شروعی فوقالعاده که احتمالاً واقعیترین سکانس نبردیست که تاکنون ساخته شده است، همه چیز تغییر میکند و تکراری میشود. در نقطه اوج، یعنی جایی که چند مرد مسلح از پل اصلی در برابر حمله لشکر زرهی اِساِس دفاع میکنند همه کلیشههای داستان به هم آمیخته میشوند. نیروی هوایی آمریکا درست مثل سوارهنظام فیلمهای گاوچرانی دهه ۱۹۵۰ به موقع سر میرسد و برای جمعکردن داستان، در فریمهای آخر سرباز رایان پیر را میبینیم که در قبرستان نظامی ایستاده و همچنان که اشک از چشمانش جاریست به رفیقانش سلامی نظامی میدهد.
خب چه شد؟ اسپیلبرگ جز درآوردن اشکمان چه هدف دیگری داشت؟ همانطور که برخی منتقدان مدعیاند، آیا رویکرد انقلابیاش در واقعگرایی صرفاً تلاشی برای پنهانکردن پیامی عمیقاً محافظهکارانه بود؟
به این سادگیها هم نبود. در بحبوحه وحشت جنگ، ظاهراً اسپیلبرگ در پی بیگناهی آمریکا بود. اسپیلبرگ مانند دیگر کارگردانان آن زمان هالیوود از نسلی بود که از تنگنای اخلاقی جنگ ویتنام آسیب دیده بودند. او بعد از هرجومرج جنگ سرد متوجه نیاز ملی شد؛ نیاز به بازگشت به آن زمان در تاریخ که جنگ به وضوح کار درستی به نظر میرسید و اطمینان حاصلکردن از آنکه چاره دیگری وجود نداشت. سرباز درحالیکه در قبرستان گریه میکرد به همسرش میگفت: «به من بگو که زندگی خوبی داشتم، به من بگو که مرد خوبی هستم.»
او پاسخ داد «تو مرد خوبی هستی» و موسیقی همراه با ضربههای درام و ترومپت شروع به نواختن کرد. این سخن از زبان مادر نمادین آمریکایی به ملت آمریکا قوت قلب میدهد. ظاهراً او با ملتی صحبت میکند که با نقش خود در دنیای بینظم نتوانسته کنار بیاید. ملتی که چون شدیداً نیازمند تصویری خوب از خودش است، در عرصه بینالملل نمیتواند سرش را بالا بگیرد.
حتی فیلمهایی که ظاهراً نشاندهنده فساد و جنایت سیآیاِی هستند با یادداشتی ملیگرایانه از پنتاگون به پایان میرسند. همچنین نمیتوان فیلم میهنپرست با بازی درخشان مل گیبسون را از یاد برد که نماد شجاعت در فیلمهای ضد بریتانیایی از جمله فیلم گالیپولی یا شجاعدل است.
اندرو مار میهنپرست را فیلمی نفرتانگیز میداند، زیرا آمریکاییهای سیاهپوست که درحقیقت بهدلیل وقوع جنگ برده باقی میماندند در ارتش بریتانیا نامنویسی کردند. درحالیکه در فیلم آنها همراه با برادران سفیدپوست شورشی خود شانهبهشانه میجنگند. در این فیلم بریتانیاییها را انسانهایی سادیستی و منحط و مجرمان جنگی نشان دادند؛ درست همانند فیلمی دیگر. حمایت زیاد خاندان بوربون فرانسوی که به پیروزی در جنگ کمک کردند در فیلم کمرنگ شد و این حقیقت که بیشتر استعمارگران در کنار پادشاه جورج ایستادند کاملاً فراموش شده است.
میهنپرستی به فیلمهای جنگی بریتانیایی دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ نیز نفوذ کرده است؛ از جمله فیلمهای سدشکنان، رسیدن به آسمان، دریای بیرحم، قهرمانان تلمارک، نبرد رود پلاته و قهرمانان کُکِلشِل. میهنپرستی در سرزنش خویشتن پنهان میشود، اما موسیقی مارش در پایان همواره در جهت توجیه درستی کارمان عمل میکند. همیشه به کلیشههای موجود در فیلمهای جنگی میخندیدیم، چون باورمان نمیشد که کسی به آن شکل صحبت کند. اما وقتی داشتم برای کتاب جدیدم آرنهم: نبردی برای پلها تحقیق میکردم، متوجه شدم که مأموران پلیس به چتربازان بریتانیاییِ بهاسارتگرفتهشده گفتند: «جنگ برای شما به پایان رسیده است».
یکی از قسمتهای موردعلاقهی من واکنش کُلُنِل مارابل، رئیس بیمارستانی صحرایی در هلند، به تصاحب ساختمان توسط لشکر زرهی اِساِس است. همانطور که بهآرامی در پیپش میدمد به دستیارش میگوید: «نمایش خوبیه مرد! توجه آلمانیها را به خودت جلب نکن. طوری به کارت ادامه بده که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده.» من همیشه به مفهوم شخصیت ملی تردید داشتم، اما در طول جنگ و کمی بعد از آن قطعاً خودانگارهای ملی وجود داشته است. شاید یکی از دلایلی که من از تماشای فیلمهای آن زمان خشمگین نمیشوم همین باشد. آنها هیچوقت هم از ادعای دروغین عبارت «بر اساس داستان واقعی» استفاده نمیکنند.
تولیدات اخیر مسئلهای متفاوت هستند. سال گذشته فیلم دانکرک و تاریکترین لحظات از کاندیداهای قدرتمند اسکار بودند. هنگام تماشای دانکرک فکر میکنید که CGI هنوز اختراع نشده است. همه آن ۴۰۰هزار نفر و تجهیزات مطرودشان در سواحل بکر و دستنخورده کجا بودند؟ همچنین فیلم این تصور را ایجاد میکند که جنگ در ارتفاع کمی از دریا صورت گرفته، درحالیکه درحقیقت نبردهای هوایی در خشکی و ارتفاع زیاد رخ داده بود. اشتباه دیگر آن بود که طوری القا میکنند که گویی بیشتر سربازان با کشتیهای کوچک نجات پیدا کردند و نه به کمک ناوهای جنگی رویال.
تاریکترین لحظات اشتباهات تاریخی بیشتری دارد. گَری اُلدمن با بازی هوشمندانهاش در نقش چرچیل کاملاً شایسته اسکار بهترین بازیگریست، اما کسانی که فیلمنامه را نوشتند نمره صفر میگیرند. هر فردی که مسئولیت مشاوره تاریخی فیلمی را میپذیرد باید بداند که پای آبرویش در میان است. صحنه مضحک چرچیل در متروی زیرزمینی (جایی که هرگز به آن قدم نگذاشت) فقط اشتباهی خندهدار نبود.
چرچیل بعد از نخستوزیرشدن در سال ۱۹۴۰ همچنان دریاسالار باقی ماند و سخاوتمندانه به چمبرلین اجازه داد تا در کاخ خیابان داونینگ (محل اقامت نخستوزیر) باقی بماند. رفتار محترمانه او با رهبر پیشینش اهمیت دارد، زیرا وقتی رابطهاش با لُرد هالیفکس هنگام تحقیق از ایتالیاییها برای باخبرشدن از شرایط صلح هیتلر بههم خورد، چمبرلین از چرچیل حمایت کرد و همانطور که در فیلم هم اشاره شد علیه او کودتا نکرد.
ضمناً چرا بیشتر صحنهها در پناهگاههای زیرزمینی فیلمبرداری شدهاند، درحالیکه نیروی هوایی آلمان نازی هنوز لندن را بمباران نکرده بود؟ من از تماشای این فیلم حسابی عصبانی شدم. متأسفانه باز باید نوبت دندانپزشکی بگیرم.
منبع