چرا امید را از خودمان میگیریم؟
روز سهشنبه و چهارشنبه هفته پیش، بورس تهران رکوردهای خودش را شکست؛ برای اولینبار صف خریدارها حدود ۳۰ برابر صف فروشندهها بود. همین موضوع باعث شد که بورس همه رکوردهایش را جابهجا کند. همین خبر خوب باعث شد در توییتر پیامی منتشر کنم و بپرسم که چرا در شبکههای اجتماعی از این خبرهای خوب منتشر نمیکنیم؟ چرا همهاش خبرهای بد و منفی را درباره ایران بازنشر میکنیم؟ چرا به صورت لحظهای خبرهای منفی درباره دلار و سکه را بازنشر میکنیم اما ترجیح میدهیم از بورس و این موفقیت نگوییم؟ عصر پنجشنبه هیچ بازاری باز نیست که قیمت دلار در آن محک بخورد؛ منتها این روزها عصر پنجشنبه هم قیمت دلار در شبکههای اجتماعی منتشر میشود! ولی خبر صعود شاخص بورس را نادیده میگیریم. صعود شاخص بورس به علت انتشار برخی خبرهای مثبت درباره چالش ایران و آمریکا بوده است.
پیام را منتشر کردم و شاید باور نکنید که چه شد؟ انواع تهمتها و اتهامها روانه من شد که کارشناس اقتصادی نیستم و از بورس چیزی نمیفهمم و همه صفتهایی که این روزها به آسانی در شبکههای اجتماعی به این و آن نسبت میدهیم. برخی هم به فعالیت رسانهای من در حوزه بانکداری اشاره کردند و این حرف من را به دلیل دستداشتن در «تجارت رسانه» دانستند. ضمن تشکر از همه عزیزانی که بنده را نوازش داده بودند، هنوز هم تصور میکنم موفقیت بورس یک موفقیت ارزشمند است که نشان میدهد اگر اوضاع و جو رسانهای و افکار عمومی مثبت شود، اتفاقهای خیلی خوب و مثبتی در ایران رخ میدهد. قبول دارم که اوضاع بد است و معتقدم که نسبت به کشورهای اطرافمان کمتر توانستهایم پیش برویم اما ایمان دارم که بسیاری از ما و البته بسیاری که ماموریت دارند اوضاع را بدتر از آن چیزی که هست نشان دهند، داریم تیشه به ریشه خودمان میزنیم. وقتی که در شبکههای اجتماعی پا میگذاریم با انبوه خبرهای منفی و ناامیدکننده مواجه میشویم و این خبرها مانند سم در وجود ما نفوذ کرده و ما را فلج میکنند. همه آن چیزی که باعث میشود فردی بتواند ادامه دهد، امید است.
اگر فردی بداند که در پیچ بعدی از بین میرود، قطعا نمیتواند ادامه دهد. فردی را تصور کنید که قرار است با پای خودش به سوی چوبه دار برود. بدن به صورت طبیعی قفل میشود. باور کنیم که ما با این پیامهای ناامیدکنندهای که بیوقفه منتشر میکنیم، در مسیر خودمان چوبههای دار قرار میدهیم. معلوم است که کسی که مسیرش پر است از این چوبههای دار نمیتواند به صورت طبیعی ادامه دهد.
قطعا نظر و منظور من این نیست که سرمان را چون کبک در برف کنیم و بیتوجه به اطراف جلو برویم؛ قطعا چنین حرفی نمیزنم. حرفم به صورت روشن این است که وقتی بر خبرهای منفی تاکید میکنیم، طبیعی است که باید انتظار روزهای بد و بدتر را هم داشته باشیم. از قدیم گفتهاند که از هر چه بترسی، سرت میآید. ویلیام ایزاک تامس، جامعهشناسی بود که سالها پیش به چنین سوالهایی فکر میکرد.
قضیه تامِس میگوید «اگر فردی وضعیتی را واقعی فرض کند، پیامدهای آن وضعیت بدل به واقعیت میشوند.» به بیان دیگر، کنشهای فرد تحتتاثیر تصورات ذهنیاش قرار میگیرد. طبق این قانون، تفسیری که فرد از امور در خیالش میبافد، نتایجش از مرز خیال گذر خواهد کرد و بدل به واقعیت میشود. اوضاع بد نیست ولی تکرار مکرر ما بر بد بودن اوضاع از طریق رسانههای اجتماعی، در نهایت به یک وضعیت بد منجر خواهد شد. کاش قدر لحظههای خوب را بدانیم.