اشعاری در وصف وقایع هشتمین روز عاشورا


وقایع عاشورا و پرداختن به آنچه در میدان رزم و خیمه‌گاه گذشته،  برای هر...
وقایع عاشورا و پرداختن به آنچه در میدان رزم و خیمه‌گاه گذشته، برای هر شاعر با هر طبع و سبک شعری، اشعار عاشورایی و حماسی به دنبال دارد که خواندنش آن هم در ماه محرم پیام عاشورا را یادآوری می‌کند.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، مجتبی نظری‌پور به عنوان یکی از شاعران جوان معاصر در خصوص هشتمین شب ماه محرم اشعاری را گردآوری کرده که بخشی از آن را می‌خوانید:

وقت بعثت آمده جبرائیل از عرش اعلا بر تهیت آمده
کربلا غار حراست آیه‌های وحی در باب شهادت آمده
در نمازی که به پاست صف به صف فوج ملک در حال قامت آمده
در غدیر کربلا شخص ختمی مرتبت هم بهر بیعت آمده
گنج پنهان در نقاب سوی میدان آمده یعنی به قیمت آمده
بوده از بس وقت زیغ آمده زهرا سر قول و قرار خود دقیق
بوسه زد وقتی پدر در نقاب صورتت در نجف می‌شد عقیق
دشت اکبر خیز شد ریخته گل بوته‌هایت در میان خوار و تیغ
اتحاد دست‌هاست ای امان از دست نیزه‌ای امان دست تیغ
خیمه‌ها را غم گرفت شد سکینه بی‌برادر شد رقیه بی‌رفیق
می‌رسد از آن طرف وقت افتادن صدای هلهله کف سوت جیغ
بغض از نام تو را نیزه خالی می‌کند بر پیکرت از این طریق
بغضشان می‌شد غلیظ هر چه در رگ‌های تو خون علی می‌شد رقیق
آه بر روی عبا زخم‌های سطحیت ای وای می‌گردد عمیق
اربا اربا می‌شوی راز سر بسته میان دشت افشا می‌شوی
ای رسول کربلا هم شبیه حیدر و هم مثل زهرا می‌شوی
تن به تن تنها شدی در تمام دشت افتادی و تنها می‌شوی
در عبای من علی تن به تن جمعی و جمع تنها می‌شوی
خیمه اینجا بود علی زیر سم‌ها پس چرا اینجا و انجا می‌شوی
اکبر بالا بلند آنقدر اصغر شدی که در عبا جا می‌شوی

همچنین در مجموعه اشعاری که نظری‌پور گردآوری کرده شعری از سازگار به چشم می‌خورد که بدین شرح است:

اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم
به قاتلان تو نفرین، به تو دعا کردم
محاسنم به کف دست و اشک در چشمم
به همره تو دویدم، خدا خدا کردم
هزار مرتبه جانم ز تن جدا گردید
دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم
اذان صبح، اذان گفتنت دلم را برد
صلاة ظهر تو را هدیه بر خدا کردم
تو آب خواستی و من ز خجلت آب شدم
به اشک دیده خود حاجتت روا کردم
زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت
چو شمع سوختم و گریه بی‌صدا کردم
به زخم‌های تنت بوسه می‌زنم پسرم
خوشم که این همه گل هدیه بر خدا کردم
از آن شبی که گشودی دو چشم خود به جهان
همه وجود تو را وقف کربلا کردم
از آن به دیدن داغ تو گشته‌ام راضی
که با شهادت تو دوست را رضا کردم
گلوی تشنه فرستادمت به قربانگاه
چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم
عزیز فاطمه من «میثمم» قبولم کن
که سوز سینه خود، هدیه بر شما کردم

نظری‌پور در وصف حضرت علی‌اکبر (ع) شعری را ارائه کرده که می‌خوانید:

والا علی‌اکبر زیبا علی غوغا علی رعنا علی‌اکبر
باد موافق را با گیسویش انداخته از پا علی‌اکبر
اصلاً به جای زلف پیچیده دور زلف شب احیا علی‌اکبر
با تیغ آبرویش جمع عدو را می‌کند منها علی‌اکبر
یا مظهر الوالی یا مصطفی یا مرتضی و یا علی‌اکبر
پس خلقا خلقا پیغمبری گویاست پس گو یا علی‌اکبر
الدهر و یوما نصر امروز علی اغر و فردا علی‌اکبر
بابا ز دنیا و می‌برد هر لحظه دل از بابا علی‌اکبر
بعد از تو بابا گفت ای خاک عالم بر سر دنیا علی‌اکبر
این اخر روضست مثل علی‌اصغر شده حالا علی‌اکبر
بین عبا مانده جسمی که حتماً آه زیر دست و پا مانده
مقتل چه خواهر گفت از یک جوان اربا اربای رها مانده
از آن جوانی که صوت اذانش در کربلا مانده
وای از دل ارباب ذبح عظیمش بعد ذبح در بلا مانده
فرقش اگر پاشید این ارث بر پیشانی‌اش از مرتضی مانده
بابا نگفت اما در حنجرش انگار یک ذره صدا مانده
ای وای انگشتر از دست و دست از شانه‌های او جدا مانده
تنها نه که انگشت از هم تمام عضو‌های تن سوا مانده
بر جسم صد چاکش این سهم شمشیر است سهم نیزه‌ها مانده
حیران شده مقتل حتی دهان زخم هایش نیز وا مانده
این جسم کامل نیست از پاره‌های پیکر او چند تا مانده
یک تکه روی خاک یک تکه‌ام بر نیزه و شمشیر جا مانده
برخیز خوش غیرت زینب میان یک سپاه بی‌حیا مانده

همچنین در شعری آمده است:
لب را به هم بزن نفسی بزن که هیچ چیز
شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود
سخت است دیدن تو در این زخم‌ها ولی
این سخت‌تر ز دیدن لیلا نمی‌شود
تازه جوان من به زمینم زدی ببین
عمه رسیده و پدرت پا نمی‌شود
خشکم زده کنارت و خنده‌های خصم
خواهم بلند گردم از اینجا نمی‌شود
هر جا که تیغ خورده ز هم باز شد به جز
چشمان تو که بر رخ من وا نمی‌شود
تیغی نمانده هر چه که بود از تنت گذشت
گیرم که مانده بر بدنت جا نمی‌شود
خیمه زدست پای سرت مادرم ببین
اشکم حریف گریه زهرا نمی‌شود

انتهای پیام/4072/4031/