خبرگزاری مهر، گروه استانها: رمان «وقت معلوم» به نویسندگی مهدی کفاش به همت انتشارات شهرستان کتاب در قطع رقعی حاوی صفحه به چاپ سوم نیز رسیده است و این نشان از استقبال خوب مخاطبان از کتاب دارد. پس از خوانش این کتاب گویا حسی به انسان میگوید که چند سوال بیپاسخ در ذهنم باقیمانده است!
کفاش نویسنده این کتاب، قبل از «وقت معلوم»، رمان «یکی بود سه تا نبود» را با نشر افراز منتشر کرده بود که این دومین رمان وی محسوب میشود که البته بارمان اول او فاصلهای زیاد دارد. «وقت معلوم» نامزد جایزه آل احمد نیز در سال ۹۷ شد.
«وقت معلوم» در حقیقت رمانی مشابه زندگینامه است که سیری در تاریخ ایران معاصر دارد. روایت از دستگیری جوانی به نام فؤاد در مکانی نامعلوم و در اتاقی روشن و سفید شروع میشود و این شخصیت حتی نمیداند که باید به چه چیزی اعتراف کند و چه جرمی انجام داده است.
صفحات اول کتاب موسوم به هشت روز اول آفرینش به هشت روز گرفتاری فؤاد در زندانی سفید، پرنور و دارای یک دوربین مداربسته حتی در مقابل توالت فرنگی اشاره دارد که با زبان سوم شخص یا همان دانای کل نقلشده و این پرسش را برای مخاطب پیش میآورد که شاید همه اینها خوابهای فؤاد باشد که در ذهن دنبال آنها میچرخد.
داستان اما به جوانی فؤاد بازمیگردد زمانی که طلبه بود و میخواست قضاوت بخواند از طریق عمویش آیتالله خراسانی به پرونده سه نفر شامل علی پهلوی برادرزاده شاه، یحیی عدل و حجت کاشانی دست رسی پیدا میکند که سرنوشتی مرموز دارند و بااینکه بعد از انقلاب یکی از آنها اعدامشده اما گمان بیگناهی او میرود.
داستان به سمت این روایت پیش میرود که این سه فرد چه رابطهای باهم داشته و البته چه رابطهای با آیتالله خراسانی و فؤاد دارند! این رابطه چندوجهی البته به داستان یک قتل نیز اشاره میکند که سوژه را برای مخاطبان جذابتر میسازد.
روایت داستان بهنوعی خطی است و تغییر زبان از اولشخص به سوم شخص و بالعکس بهخوبی نمایان میشود بخش عمدهای از رمان اعترافات فؤاد است که بر روی برگههای کاغذ آ چهار مینویسد و زبانشان اولشخص مفرد است.
مابقی روایتها و خرده روایتها یا بهنوعی موتیف ها و لیموتیف ها از زبان دانای کل روایت میشوند که گویی همان فؤاد در سن جوانی است.
نویسنده سعی کرده بار تمام ایجازها، توصیفها و شاعرانگیها را بر دوش راوی دانای کل بگذارد که به روانتر شدن رمان کمک کرده است. به نظر نقطهضعف رمان اما عدم توانمندی در توصیف شرایط دشوار زندان است اما بعد از خوانش یکسوم اول رمان بهیکباره نوشتار حالتی منسجم و گیرا به خود میگیرد.
در بخشی از این کتاب میخوانی: نمیتوانم این را که نمیدانم به چه جرمی باید اسیر این اتاق سفید باشم نمیتوانم تمرکز کنم، نمیتوانم رابطه بهمن و کاترین عدل را حلاجی کنم. مطالبی که برایتان مینویسم را در هیچ منبعی نمیتوانید بیابید شاید برای شما بیاهمیت باشد اما در قضاوت تأثیرگذار است...
یا در بخش دیگری میخوانیم: همهچیز از آن شب از ماجرای پروندههای عمو جان شروع شد بااینکه بیشتر از ۱۴ سال بود که طلبه بودم هنوز هم وقتی عمو جان را نگاه میکردم دوست داشتم مثل اوباشم. بعد از ازدواج با نیلوفر و تولد بچههایم مطمئن شدم میخواهم چکاره شوم. رفتم و برای قضاوت نام نویسی کردم ممکن است همه اینها از نظر شما بی ربط باشد اما مربوط است.... به عموجان که گفتم حتی سرش را هم بالا نیاورد بلند شد و رفت و از توی اتاقش یک کارتن آورد و گفت عمو جان قضاوت تنها کاری است که فقط سواد برایش کافی نیست توی این جعبه سه پرونده است که من هرچه کردم نتوانستم قضاوتشان کنم بخوان و نظرت را بگو و بی حرف رفت …