اینگه بورگ باخمن یکی از معروفترین شاعران و نویسندگان آلمانی زبان معاصر است، او را نخستین زن شاعر آلمانی زبان پس از جنگ میدانند که از سنتهای بزرگ مدرنیسم ادبیات استفاده میکرد.
همه چیز نابود شده است، نخستینشان شعر،
سپس خواب، و بعد هم روز،
و بعد هرچه بهجا مانده از روز،
و آنها که متعلقاند به شب.
آنگاه که دیگر
چیزی برای نابود شدن نماند،
چیزهای بیشتری نابود شدند، و باز هم بیشتر
تا آنجا که از هیچ هم کمتر برجای ماند، حتی خود من.
و آنگاه، تنها، تهی محض بود.
اکنون باید به ژرفنای درون پناه ببریم،
با تمام لحظههای نیامده و جاهای رفته در پیشِ روی؛
ژرفتر، در آن بدویتی که دیگر نه زمین وجود دارد و نه سرافکندگی.
تا آن جا که هنوز کرانه های بکر گستردهاند،
وسعتهایی بیکران، روشن و خاموش، در زیر چنگال کبوتران
مهیا برای ورود او، که دچار خاموشی عظیم گشته است.
برای او که وادار به سکوت شده است،
انزوا، آنقدر با تارهای عریانش
به آرامی دیوانگی را میتند
تا سرانجام از جهان پیرامونش، تنها نقش مهمانخانهای ماند شیشهای.
اینگه بورگ باخمن
ترجمه از فاطمه پورجعفری و یوهانس نیهوف