حسین زنده به عشق است و عشق زنده به اوست


اصفهان – محمد خادم شاعر آئینی شعری را در وصف امام حسین (ع) و نقش ایشان در...
اصفهان – محمد خادم شاعر آئینی شعری را در وصف امام حسین (ع) و نقش ایشان در زندگی پدرش سروده است.

به گزارش خبرنگار مهر، محمد خادم شاعر شعر آئینی شعری را در وصف حادثه تاسوعا و عاشورا سروده و ظهر یکشنبه آن را در پنجمین مراسم عزاداری اداره کل تبلیغات اسلامی استان اصفهان قرائت کرده است.

«حرارتی‌ست درون دلم به نام حسین

که شعله می‌کشد از آتش خیال حسین

حسین زنده به عشق است و عشق زنده به اوست

چنین که ثبت به عالم شده دوام حسین

چنان زمین و زمان کربلا و عاشوراست

که گم شده‌است جهانی در ازدحام حسین

هم نشسته آخر هر شاه راهی کربلا

هم گدایی می‌کند هر پادشاهی کربلا

من در این دل مردگی‌ها زندگی هم می‌کنم

می‌روم گاهی خراسان گاه گاهی کربلا

عشق هم راه است هم همراه، من هم پا به پاش

کاش باشد آخر این سر به راهی کربلا

آب دادم دست بابا، دست بالا برد و گفت

قسمت هر روزت ای فرزند، الهی کربلا

من چمی‌دانم چه طعمی دارد اما گفته‌اند

آی می‌چسبد نسیم صبح‌گاهی کربلا

حال من را خوب می‌فهمند اهل خانه‌ام

بس که عمری گفته‌ام بعد از هر آهی کربلا

هفت دریا هشت وادی نه فلک ده کهکشان

کل یومن کل عرضن تا بخواهی کربلا

با صدایی بلند گفت حسین تا همه بشوند گفت حسین

دهنش بغض بغض ساکت بود، بدنش بند بند گفت حسین

پدرم جای ارث عشق گذاشت پدرم جای پند گفت حسین

گریه می‌کرد در سراسر عمر هرچه گفتم بخند گفت حسین

آه، بعد از شهادتینش هم با صدایی بلند گفت حسین»


به گزارش خبرنگار مهر، محمد خادم شاعر شعر آئینی شعری را در وصف حادثه تاسوعا و عاشورا سروده و ظهر یکشنبه آن را در پنجمین مراسم عزاداری اداره کل تبلیغات اسلامی استان اصفهان قرائت کرده است.

«حرارتی‌ست درون دلم به نام حسین

که شعله می‌کشد از آتش خیال حسین

حسین زنده به عشق است و عشق زنده به اوست

چنین که ثبت به عالم شده دوام حسین

چنان زمین و زمان کربلا و عاشوراست

که گم شده‌است جهانی در ازدحام حسین

هم نشسته آخر هر شاه راهی کربلا

هم گدایی می‌کند هر پادشاهی کربلا

من در این دل مردگی‌ها زندگی هم می‌کنم

می‌روم گاهی خراسان گاه گاهی کربلا

عشق هم راه است هم همراه، من هم پا به پاش

کاش باشد آخر این سر به راهی کربلا

آب دادم دست بابا، دست بالا برد و گفت

قسمت هر روزت ای فرزند، الهی کربلا

من چمی‌دانم چه طعمی دارد اما گفته‌اند

آی می‌چسبد نسیم صبح‌گاهی کربلا

حال من را خوب می‌فهمند اهل خانه‌ام

بس که عمری گفته‌ام بعد از هر آهی کربلا

هفت دریا هشت وادی نه فلک ده کهکشان

کل یومن کل عرضن تا بخواهی کربلا

با صدایی بلند گفت حسین تا همه بشوند گفت حسین

دهنش بغض بغض ساکت بود، بدنش بند بند گفت حسین

پدرم جای ارث عشق گذاشت پدرم جای پند گفت حسین

گریه می‌کرد در سراسر عمر هرچه گفتم بخند گفت حسین

آه، بعد از شهادتینش هم با صدایی بلند گفت حسین»

کد خبر 5281900

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته