شعر غزال تیزپا | مجموعه اشعار عاشقانه با واژه غزال تیزپا

شعر غزال تیزپا

غزال تیز پای خاطراتت، به صحرای جنونم می کشاند
به دوش ابر در بیراهه ی باد، به بخت بی نشانم می نشاند

کویر دل در این صحرای سوزان، دو چشم انتظارش می زند موج
دو دست خواهشش پشت ترک ها، به امید نمی خشکیده در اوج

دو پلک ابر بر چشم تو افتاد، هراسان بر نگاهم سایه انداخت
دوباره قاصدک چرخید در باد، پیامش شور شیرین در دلم ساخت

چنان برق نگاهت شعله افکند، که ابر تیره را بشکافت، بشکافت
سرشک از آسمان دیده بارید، و تار و پود دل با خون به هم بافت

نگاهم برد تا آن سوی پرچین، تو می خواندی سرود “باز باران”
میان سبزه زاران می دویدی، خرامان و خرامان و خرامان

نگاهت با نگاهم چون درآویخت، “گره بند قبای غنچه وا شد”
هزاران ناله ی مستانه سر داد، دل بی دل به عشقت مبتلا شد

غزال تیز پا ! بر گرد برگرد، دگر فرهاد و مجنون رفته از یاد
نه لیلی دلستانی می پسندد، نه شیرین می رود در خواب فرهاد

کجا شد عشق بی رنگ و ریامان؟ دگر بی رنگی از هر عشق، عاری است !
چو کوه بیستون از رونق افتاد، دو صد رنگ و ریا بر عشق، جاری است

شعر غزالِ تیزپایِ مَن

آهویِ نیمه جانِ مَن چِرا توسَرد وخَسته ای!؟
مَگرگناهِ توچه بود چِنین توزَخم خورده ای

نگاه کُن به چِشمِ مَن ، دِل از هَمِه بُریده ای
تا به کجا نَفَس نَفَس تو بی رَمَق دَویده ای

دو چشمِ بی گناه را چه بیصدا تو بَسته ای
دراین دیارِلَعنَتی به کَس تو دِل نبسته ای

ازغَم ودرد روزگارتواین چنین خَمیده ای
به روحِ تَب دارِ دِلَم توشعله ها دَمیده ای

بگوغزالِ تیزپایِ مَن ازمَن و ما رَمیده ای
ازاین قوم غریب کُش چه فتنه ها ندیده ای

شاعر شوکا صبور

شعر در وصف غزال تیزپا

سیب سرخ لحظه ها
چیده شد زباغ من
میوه ای دگر نداد
باغ انتظارمن
عاقبت کسی نچید
بوسه از لبان من
آن غزال تیزپا
رفت و زنده شد بگور
در سکوت قصه ها
حبس شد صدای من
غصه توقصه بود
قصه ام چو غصه ها
غصه ها وقصه ها
درد لحظه های من
گفته ای که صیدتو
یک غزال وحشی است
رام گشت وپرشکیب
صیدتومثال من
لحظه ها به انتظار
انتظار وانتظار
باحضور تو شود
ختم انتظار من

شاعر مارال رجایی

شعر با غزال تیزپا

زِبَس که گریه کرده ام، تحلیل رفته نایِ من
مگر تورا چِه می شودکه بشنوی صدای من
نهان رُخت نموده ای زچشم مست عاشقم
کجا روم کجا شوم غزال تیز پای من
بگو تورا چه می شودکه دَر گُریزاز منی
چه می شودکُند دلِ توهَم کمی هوای من
به چشم های آهویت دلم هِزاره می رود
به خانه ات نمی رسم که لَنگ هر دو پای من
نگفته ام تمام عمر فقط نظاره کن مرا
برای لحظه ای بس است دلت شود برای من

شاعر سارا رحیمی

شعر درباره غزال تیزپا

در سکوتی ژرف، ما ماندیم و یک دنیا غزل

همنشین لحظه های سبز ما، تنها، غزل

در هُبوط انعکاس باور آیینه ها

نقش می بندد ز روی یار مه سیما غزل

پیش چشمان غزل آلوده ی ساحل نشین

موج می زد در نگاه آبی دریا غزل

صحبت از مِی بود و مستی، دوش در بزم حضور

چشمهای مست تو ساقی شد و مینا غزل

زورق احساسمان در موج خیز خاطره

می سپارد دل به دریای محبّت با غزل

می شود دل همسفر در سبزدشت آرزو

با غزال تیزپای چشمهایت تا غزل

الفتی دیرینه دارد قلبهای خسته مان

با شب یلدای گیسوی تو ای زیبا غزل

ای شکفته در نگاهت، مریم و مینا و یاس

باز خواهد گشت روزی، با تو یک دنیا غزل

در بهار انتظارت، ای شقایق! سالهاست

می تراود از نگاه سبز باورها غزل

واله و دلداده ی دلدار زیبا منظریم

فاش می گوید دلا! شیدایی ما را غزل

«کوثر» غم می چکد از چشم میخانه، بیا

تا دهد از نرگس مستانه ات صهبا غزل

شاعر حسین عرشی «کوثر»

غزل عاشقانه شهریار در وصف غزال

گزیده احساسی ترین اشعار درباره غزال

شعر با غزل | اشعار رمانتیک و احساسی در وصف غزل

غمگین ترین شعر اخوان ثالث