دلنوشته برای شهدا از زبان کودکان


دلنوشته های دانش آموزان جهت همدردی با شهدا - دلنوشته برای شهدا از زبان...
دلنوشته های دانش آموزان جهت همدردی با شهدا - دلنوشته برای شهدا از زبان کودکان - دل نوشته دانش آموزان به شهدا

دلنوشته های دانش آموزان دبیرستان عرفان برای شهدا

شهید گمنام....

آرام آرام قاصدکهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .
هر قاصدک بر گلبن لاله ای می نشیند تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو کند .
فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدکها می کنند.
اما!
کمی آنطرف تر، دل خستگانی که به پهنای دل آسمان گریسته اند تابوتهایی خالی را بر دوش خود حمل می کنند
با اینکه تابوت خالیست اما سنگینی عجیبی را بر پشتشان احساس می کنند
صاحبان آن تابوتها همان قاصدکها هستند که سبکبار! به سمت مقصد خویش پرواز کرده اند
اما چرا آنطرفتر صدای گریه می آید؟!
آن همه غم و سوختگی سینه برای چیست؟
انگار هر کسی نجوایی در گوش تابوتی دارد و روی آن چیزی می نویسد
شعر می نویسند؟
آرزوها و امیدها را می نویسند؟
از دل تنگی ها و قصه هجران می سرایند؟
از سختی هایی که کشیده اند؟
از نامردی ها و ناجوانمردی ها؟
از کسانی که حرمت نان و سفره را نگه نمی دارند؟
از بی درد ها ی بی غم و غصه که برای خوش گذرانی دو روزه دنیا کبوتر ها را در قفس زندانی کردند و به پرواز بی سرانجام آنان می خندند؟!
از لگدهایی که روی خونهای پاک کوبیده شده!؟
اما نه!
از رد پای خون گریزی نیست!
این خونها پاک شدنی نیستند
مگر می شود فراموش کرد آن همه پاکی
آن همه صفا و صمیمیت
رشادت
شجاعت
جوانمردی
و آن همه عشق خدایی را!!!
و او همچنان می نویسد.............
اما پهنه تابوت به وسعت همه درد دلهایش نیست
چرا که تابوت نیز دلتنگ پیکریست که از دیار غربت به دیار غربت!
سفر می کند...........

تو فرزند کدام نسل پاکی؟
تو از کدامین دشت روییده ای قاصدک!؟
چه کسی سینه دریاییت را پاره پاره کرده؟
کدام دست ناپاک خون پاک تو را ریخته؟
به کجا سفر می کنی؟
دور از خانه و شهر خویش؟!
دور از دستهای پینه بسته پدر و قلب شکسته مادر!؟
سبز و آباد باد! آن خاکی که سینه اش را آرامگاه پیکر پاک تو کرده
و خوش بر آن آسمانی که سایه بان آن خاک شده!

و ما باز هم شرمنده ایم . از مینا.......................................................................

دلنوشته برتر دانش آموزی استان خراسان جنوبی، شهید کاردیده

دلنوشته دانش آموزان برای شهدا

کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟ آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ، شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده. رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم . امیرالمومنین علی (ع) - نهج البلاغه - کلام 120 از کیمیا........................................................

دلنوشته های دانش آموزان دخترِ اهوازی به رزمندگان مدافع حرم

دلنوشته دانش آموزان برای شهدا

بارها که بر قبور آسمانی شهدا قدم می گذارم ، زمزمه ای شیرین با بی نشانی تو از زبان من جاری می شود. نمی دانم که در نجوای صادقانه خود با خاک چه زمزمه کردی که این چنین آغوش محبتش را برایت گشود و اکنون با گذشت سالها میل بر پس دادن تو ندارد !نمی دانم که دل پاک و آسمانی ات چگونه به عرش اعلی پیوند خورد که چنین تجلی نور حق تعالی حتی جسم تو را از نشانه ها به دور ساخت .نمی دانم چه بر جان چشاندی که چنین مست شراب الهی گشتی که حتی برای پیکر پاکت مأوایی بهتر از گمنامی و بی نشانی نیافتی . نمی دانم که در دامان نیایش شب هایت چه ذکری سر دادی که حتی عشق عالم امکان ، عاشقت گشت و تو را با تمام وجود از آن خود ساخت . شاید با دردِ ماندن سوخته بودی که چنین پاداشی نصیب رفتنت شد ، تصورم این است تو آنقدر با درد ماندن ساخته بودی که تمام افلاکیان برای پرواز عروج آسمانیت شرافت خود را نزد پروردگار عالمیان به ضمانت نهادند و این را خودم از زبان مأوایت که خاک کربلای ایران بود شنیدم. دو کوهه با من سخن گفت : از غربت شهدا ء ، از اشک شوقشان ، از طاعت مستانه شان ، از ناله های سوزناکشان . گفت و شنیدم ، گفت و باریدم . از عرفانه.........................................

separator line

دلنوشته دانش آموزان برای شهدا

نمیدانست وقتی دارد پشت سرت آب میریزد آخرین بار است .نمیدانست وقتی برگشتی و نگاهش کردی آخرین بار بود. اگر میدانست آنقدر به تماشایت مینشست که او را هم با خود بیری مادر نمی دانست سفارشاتت به ما برای چیست مادر نمی دانست نگاه نگرانت از گوشه چشمانت به ما برای چیست مادر نمیدانست چرا در حال رفتن برگشتی و نگاهش کردی مادر نمی دانست خداحافظی بی برگشت چیست مادر نمی دانست... اما حال خوب می داند. خوب میداند تنهایی چیست خوب میداند دلتنگی چیست خوب می داند استخوان ندیده چیست خوب می داند تشیع بی جنازه چیست حال خوب از بر است پدر بودن را آن روزها فقط شنیده بوداما حال با تمام وجودش لمسش کرده . کاش مادر می دانست. از فاطمه ...................

separator line

دلنوشته دانش آموزان برای شهدا

برادرعزیز : شهید حریم ولایت ، عکس استوارت و صلابتت در حرکت به قربانگاه را دیدم و یاد مدافع حرم ارباب بی کفن ، حضرت زینب سلام ا... علیها افتادم ، یک موضوع برایم خیلی عجیب بود ، شمشیر به دستهمراهت که خیلی شبیه شمر بود ، ناخود آگاه یاد لحظهء شهادت سرور و سالار شهیدان افتادم و اشکم جاری شد که جان دادنت چقدر سخت و جانکاه خواهد بود. روحت شاد، یادت گرامی و راهت پر رهرو. از نرگس

separator line

حتماً بخوانید:
دل نوشته های من برای پدرم بابای نازنینم آسمانی شدنت مبارک

دل نوشته های من برای پدرم بابای نازنینم آسمانی شدنت مبارک

روز پدر بر تمام پدران مبارک باد؛ چه پدرانی که با زحمات بسیار زندگی را اداره می کنند و ذره ذره آب می شوند و چه پدران عزیزی که اسیر خاک شده اند. روز…

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته