سردی چرا


سردی چرا
ای بشر در زندگانی، راه نامردی چرا؟ در میانِ دردمندان حسِّ بی دردی چرا آشیان را بر فرازِ برجِ نامردی مساز ای عقاب آفرینش، آشیان گردی چرا سبزه و گل در گلستان، رقص شادی می‌کنند در بهارانِ شکوفا، صحبت...
ای بشر در زندگانی، راه نامردی چرا؟
در میانِ دردمندان حسِّ بی دردی چرا

آشیان را بر فرازِ برجِ نامردی مساز
ای عقاب آفرینش، آشیان گردی چرا

سبزه و گل در گلستان، رقص شادی می‌کنند
در بهارانِ شکوفا، صحبت از زردی چرا

در تعجب بُرده جمعی، منطق اعمال تو
حلقه های سست باور، سست تر کردی چرا

کَر شده گوش فلک، از ناله ی افکار تو
روی رفتارت نشسته لایه ی گردی چرا

قاف را سی مرغ نه، سیمرغ تسخیرش کند
بر مدار اجتماعی، چرخش فردی چرا

منطقِ رفتار زیبا، گم شده در های و هوی
کرده های بی دلیل و من در آوردی چرا

لحظه های زندگی را، عشق گرما میدهد
عاشقان منطق آرا، منطقِ سردی چرا

ای مسافر چاره کن، عمر سفر پایان شود
زود بانگی گویَدَت، چیزی نیاوردی چرا