تو می آیی


علی جعفری: علی جعفری عشقینله دوزوب من قالارام سن گله جکسن دونیانی آلیب من...
علی جعفری: علی جعفری عشقینله دوزوب من قالارام سن گله جکسن دونیانی آلیب من ساتارام سن گله جکسن یولداشیم اولوب منله رفیق سن اولاجاقسان مجنون لا شفیق اولسام اگر سن گله جکسن صبریمده قوتولماز...
علی جعفری:
علی جعفری
عشقینله دوزوب من قالارام سن گله جکسن
دونیانی آلیب من ساتارام سن گله جکسن
یولداشیم اولوب منله رفیق سن اولاجاقسان
مجنون لا شفیق اولسام اگر سن گله جکسن
صبریمده قوتولماز بیلیرسن عاشیقووام من
گر عاشیقیم اولسان آلارام سن گله جکسن
قارونی اوتور سنده بوراخ گنجیم اولوبسان
افسانن اولوب من یاتارام سن گله جکسن
قول لار آسیلیب بوینووا باخ زنجیر اولوبدی
قوینوندا یاتیب یر سالارام سن گله جکسن
پروانه اولوب شمعی یانیب سون نفسیم سن
بی خانه ده اولسام یازارام سن گله جکسن
یوللار کسیلیب باغلی قالیب منده اوزولدوم
قلبیمده یاتیبسان یاشارام سن گله جکسن
سازیمیده قورولدی چالارام عشقین هاواسین
دردیمله دوزوب من چالارام سن گله جکسن
سولموش گولوون عطرین آلیب جانووا قوربان
درمانین اوچون جان سانارام سن گله جکسن
شاعیر دمیرم جعفری جان مجنون اولوبسان
یازماق چتین اولسا یازارام سن گله جکسن
شاعیر :علی جعفری
تاریخ یازیسی: 4 خرداد 1403
شعرین آدی: سن گله جکسن

با عشق و محبت تو صبر خواهم کرد و زنده خواهم ماند ، تو یه روزی بر می گردی.
تمام‌ دنیا و هستی رو خرید و فروش میکنم به خاطر تو تا اینکه تو یه روزی بر میگردی.
دوباره دوست و رفیق و عزیز من خواهی شد .
من میدونم با مجنون هم رفیق و شفیق و مهربان باشم و مانند مجنون هم لیلی را دوست داشته باشم میدانم که تو یه روزی بر میگردی .من از قدیم هر چیزی را نوشته‌ام آن اتفاق افتاده است .بنویس تا اتفاق بیافتد.
صبر و استقامتم هرگز تمام نمیشود و خودت هم به خوبی میدانی که عاشقت من بودم و هستم .
اگر تو هم عاشق من باشی تو را خواهم گرفت و این رو میدونم که تو روزی بر میگردی .
گنج قارون را ول کن و بیا که تو خودت گنجینه و گنج من شده ای .
من هم به افسانه ای تبدیل میشوم و در کتاب‌ها و نوشته ها می‌مانم و میخوابم و منتظرت می‌مانم و میدانم تو روزی بر میگردی .دستان مرا نگاه کن که مانند زنجیری و گردنبندی به گردنت حلقه زده شده است .
سرم را روی سینه تو در عالم رویایم می‌گذارم و در آغوش گرم تو میخوابم و میدانم که تو روزی برمیگردی .
پروانه ای میشوم و میسوزم در روشنای شعله شمع تو و شمعی که در حال سوختن است تو هم دیگه نفس های آخرم هستی ببین دارم فدات میشوم پروانه ای هستم که در آتش شمع سوزان تو میسوزم .پس از سوختن و تمام شدن و خاکستر شدن من تو هم با سوختن خود پارافین های خودت را آب خواهی کرد و تا انتهای تمام شدن خاکستر مرا تماشا خواهی کرد تا اینکه تاریکی مرا فرا خواهد گرفت .نه پروانه ای دیده خواهد شد و نه شمعی روشن باقی خواهد ماند .چه دوستی غم انگیزی عاشق به معشوق فدا می‌شود و معشوق خود بی فروغ می‌گردد. و هر گز این دو بهم نمی‌رسند در میانشان آتشی سوزان میباشد که گواه بر عشق های پاک در روی زمین میباشند .که هرگز به هم نرسیده اند .
ولی این رو بدون من بیخانه و نابودم هم بشوم و هزاران بار هم بسوزم و نیست بشوم باز هم منتظرت خواهم ماند و دوباره خدا یه کاری مکینه که تو یه روزی بر میگردی .
تمام راه ها را به روی من بستی یادت باشه ولی اینو خبر نداری که راهی که خدا قراره بازش کنه، تو با هزاران تدبیر و قول و قسم و پیمان و تمام شرط و مرت هایت نمی‌توانی ببندی .یه کم از غرور خود پایین بیا و دلت را سبکبال بگردان که آنچه را من می‌بینم و برایم نشان داده اند تو هر گز ندیده ای و نخواهی دید و فقط بلدی من و اذیت کنی.
فقط این و برایت میگویم که تو در قلب من خوابیده ای و من هم دارم با تو در قلب خودم زندگی میکنم ولی این را میدانم که تو روزی بر میگردی .ولی باور کردنش برایت سخت است .
ساز و آواز من هم جفت و جور شدند و همواره هوای این پیام و سروده های عشق را هم خواهم نواخت .
با درد و فراق دوری تو هم صبر خواهم کرد و پیوسته مشغول دعا و راز ونیاز و آواز خواندن خواهم شد و پیوسته خواهم نواخت و این پیام را به دنیا ابلاغ خواهم کرد که تو یه روزی بر میگردی.
تو گلی هستی که پژمرده شده ای طبق گفته های خودت ولی من تمام گلبرگهای پژمرده تو را از دوباره جان تازه ای خواهم داد و خودم جان خودم را فدایت خواهم کرد ، تا که تو دوباره به زندگی پر شور گل دادن خودت بر خواهی گشت و عطر و بویت همه هستی و جان و دل مرا فرا خواهد گرفت .
و برای درمان تو از جانم مایه خواهم گذاشت که من بمیرم و تو زنده بمانی و به یقین خواهم رسید که تو دوباره یه روزی بر میگردی .

شاعر نمیگم برایت ای جعفری جان و فقط میدانم که تو شاعر نیستی تو فقط میدانم که مجنون و عاشق دیوانه وار من هستی و خودم هم برایت اسمی گذاشته ام .که امید وارم بپسندی . مجنونی دیوانه پیشه و معلوم الحالی که مانند تو کسی را ندیدم و جایگاهت مانند مجنون لیلی در دشت و بیابان هاست و تو هم مجنون من شده ای .
اگر نوشتن هم سختت باشه در این حال دیوانگی و مجنونی تو جعفری جان اشکال نداره خودم به جای تو مینویسم ، روزی من بر میگردم و فقط دیوانه همیشگی چندین ساله من صبر کن .اگر خواست خدا بر این باشد منم بر خواهم‌گشت .
شاعر و ترجمه : علی جعفری .
تاریخ سروده شده : 4 خرداد 1403
نام شعر : تو می آیی .