کینت‌سوگی


شبی که رفت، نشستی و با خودت گفتی که سفره دار سکوتت بمان و ناله نکن برای...
شبی که رفت، نشستی و با خودت گفتی که سفره دار سکوتت بمان و ناله نکن برای شرح پلاسیدگی احساست غرور کاغذ بی چاره را مچاله نکن . نترس چون به قرنطینگی نیازی نیست غم وبا زده‌ ات را کسی نمی‌بیند که عشق...
شبی که رفت، نشستی و با خودت گفتی
که سفره دار سکوتت بمان و ناله نکن
برای شرح پلاسیدگی احساست
غرور کاغذ بی چاره را مچاله نکن
.
نترس چون به قرنطینگی نیازی نیست
غم وبا زده‌ ات را کسی نمی‌بیند
که عشق یک طرفه گرچه نقره داغت کرد
دل خدا زده‌ ات را کسی نمی‌بیند
.
ولی...مچاله شدی در هجوم افکارت
و گوش بالش ات از دست ضجه‌ها کر شد
تمام حرف مگوی ات بدون چاپ شدن
کتاب درد دل پر فروش کشور شد
.
چرا که لحظه‌ی تقسیم منصفانه‌ی عشق
به هر کسی نرسیده زبان ابرازش
همان زبان مقدس که می‌خورد سوگند
به میل پر کشش ِ خانمان براندازش
.
تو قهرمان شکستی، سرت سلامت باد
قمارباز بزرگی که غرق باختن است
شبیه ماهی آزاد ماجراجویی
که در خلاف جهت، در هوای تاختن است
.
تو برگزیده ترینی برای رنجیدن
برای طعنه شنیدن ولی نترسیدن
حلول محض مصیبت تو را مهیا کرد
برای دست کشیدن، برای بخشیدن
.
به احترام طلوعی دوباره از خورشید
از این جراحت جای برش جوانه بزن
جهان به تو عطشی تازه‌تر بدهکار است
نمیر و از دل خاکستر ات زبانه بزن
.
گمان فلسفه بافان برای معنی عمر
عبور پر تنش از دردهای طولانی‌ست
بلوغ سقف نپاشیده از تب توفان
نصیب خستگی اش درزهای نورانی‌ست
.
تمام قصه‌ی هستی تنیده در رنج است
بیان دائمی اش را کسی نمی‌بیند
به یک نگاه سنابر همیشه سر سبز است
خزان دائمی اش را کسی نمی‌بیند
.
خیال دانه‌ی مدفون گره نخورده به خواب
که این سکوت سرآغاز پر هیاهویی‌ست
میان جنگل اندوهناک بی مرگی
صدای باد مسیحانه در خوشا گویی‌ست
.
خوشا به حال تبر خوردگان بی مهری
چرا که در رسش سبز زندگی هستند
خوشا به حال ترک خوردگان تنهایی
که در مسیر شفا از شکستگی هستند
.
به قلب عهد شکن ها نمی‌رسد برکت
که بوی زهم خیانت نمی‌رود از یاد
گناه‌کار پشیمان به چشم خواهد دید
گلوی مزرعه‌ی خون چه می‌کند فریاد...