بیماری


درد ، دردِ زندگی در بین یارانِ غریب درد ، دردِ آرزو دردِ جنگ ، دنیایی...
درد ، دردِ زندگی در بین یارانِ غریب درد ، دردِ آرزو دردِ جنگ ، دنیایی فریب جنگ‌ناموزون است جنگ با خویشِ خود این نبردیست نابرابر لبخند بر ریش خود ترس هجرت از ده و از کاشیانه از دیار پرهراس از...
درد ، دردِ زندگی در بین یارانِ غریب
درد ، دردِ آرزو دردِ جنگ ، دنیایی فریب
جنگ‌ناموزون است جنگ با خویشِ خود
این نبردیست نابرابر لبخند بر ریش خود
ترس هجرت از ده و از کاشیانه از دیار
پرهراس از خواب جَستن ، خالی جای یار
آتش و گرمیش ، سرد چون برفِ سپید
در هوای باد چه رقصی می‌کند این پیر بید
روزگاری پیر عشق ، پیر محبت بود پیر راز
من نیاز خالص و او بود غرقِ شوق ، غرق ناز
من به هر جمعیتی همدم شدم با ناب می
در هوای بی کسی امید من امیدِ وی
حال اکنون قصه‌های من پر ز ناکامی شدست
قصه خوابِ ره وصل است و بیماری شدست

مفتون