سفر کرده


(سفر در سفر رفته سید رئیسی) گره پشت گره انداخت بین هر دو ابرویش که دل تنگ...
(سفر در سفر رفته سید رئیسی) گره پشت گره انداخت بین هر دو ابرویش که دل تنگ است ؛دل تنگی برای دیدن رویش اگر صعب است این راه بلند کهکشانها گذار از هر تعلق میبرد راهی به آن سویش سفر کار غریبی نیست کمی...
(سفر در سفر رفته سید رئیسی)


گره پشت گره انداخت بین هر دو ابرویش
که دل تنگ است ؛دل تنگی برای دیدن رویش

اگر صعب است این راه بلند کهکشانها
گذار از هر تعلق میبرد راهی به آن سویش

سفر کار غریبی نیست کمی همت؛ کمی خدمت
عبور از هفت خوان تن؛ به شوق طّره مویش

دیار ما سفر خیز ست با کوچ پرستوهاش
همه دریک خط طولا در کوچند هم سویش

خط سرخی که از کربلا آغاز راهش بود
خط پایان ندارد تا قیامت روی در رویش

برآمد شعله ی ققنوس از خاکستر یاران
بسوزد دامن صهیون و هر فتنه در اردویش

رهاشد از قفس عزت مدار خطه ی اشراق
سلام ما رسان بر قامت شمس الشموس و مهرِ آهویش

معطر شد وطن با اشکهای مردم میهن
برای خادم ابن الجواد وخلق نیکویش

به لبخندی نجابت روی سیمایش نمایان بود
میان هردو ابرو اخم شیرین سخنگویش

رییسی با رجایی با بهشتی میهمان هستد
کنار با هنر باحاج قاسم راس مینویش

یقین دلدادگی آغاز و انجامش رییسی ست
ولی با هر شهیدی جانشینی هست رهپویش


طوبی لهم و حُسن مآب سوره رعد 29