ساحل عشق


عشقی که شیدایش تویی، رازی که پیدایش تویی... من می پرستم خواب را،خوابی که...
عشقی که شیدایش تویی، رازی که پیدایش تویی... من می پرستم خواب را،خوابی که رویایش تویی... هرکس مرا دیوانه خواند،هرکس طریقی دل شکست.. آری منم مجنون شهر،شهری که لیلایش تویی.. در خلوت پیری دلم، یاد...
عشقی که شیدایش تویی، رازی که پیدایش تویی...
من می پرستم خواب را،خوابی که رویایش تویی...
هرکس مرا دیوانه خواند،هرکس طریقی دل شکست.. آری منم مجنون شهر،شهری که لیلایش تویی..
در خلوت پیری دلم، یاد جوانی می کند...
این جسم پیر خسته را،سرما و گرمایش تویی...
قلبم شبیه ساحل و دنیا پر از امواج غم....
آغوش میگیرم ولی، موجی که دریایش تویی...
هر شب مرا تصویر غم، فکر تباهی می دهد...
عمریست فکر هرشبم،شاید که فردایش تویی..
دنیا برایم سال هاست، مرگ است و فرداهای زشت...
اما تحمل می کنم، زشتی که زیبایش تویی...
گاهی دوبیتی یا غزل، گاهی هوای قطعه شد..
شعر مرا در هر نفس، مفهوم و معنایش تویی....