با گریه از دزد کیفم خواهش کردم دست از دزدی بردارد
داماد جوانم به من درس زندگی آموخت. صداقت و اعتقادش در رزق و روزی حلال فکر مراهم درگیر کرده بود. شبها موقع خواب با خودم عهد میکردم حلال و حرام را از رزق و روزیام جدا کنم اما راست میگویند اگر قبح گناه برای آدمیزاد بریزد حیا را کنار میگذارد.
به گزارش فانوس،من روز بعد یادم میرفت چه تعهدی به خودم دادهام و در مغازهام گاهی غل و غش وارد اجناسم میکردم ولی سرم محکم به سنگ زمانه خورد.
روزگار بهظاهر بر وفق مرادم بود که دختر کوچکم مریض شد. موضوع را زیاد جدی نگرفتیم. چند روزی گذشت. حال بچهام روزبهروز بدتر میشد. او را نزد دکتر متخصص بردیم. پس از معاینات پزشکی، اعلام کردند دچار بیماری خطرناکی شده است. برای درمان او دستبهکارشدیم. پاره تنم ذرهذره داشت آب میشد و من همسرم زجر میکشیدیم.
تقریبا از او قطع امید کرده بودیم. عذاب وجدان داشتم که نکند مال حرام این بلا را سر بچه نازنینم آورده است. پولی نذر کمک به چند خانواده مستضعف کردم. حلال و حرام کارم را هم جدا کردم. نمیدانم چه شد که حال بچهام رو به بهبودی رفت. من و همسرم از این بابت خیلی خوشحال بودیم. تازه فهمیدم که همهچیز زندگی پول و ثروت نیست و باید قدر سلامتی و امنیتمان را بدانیم و طلب عاقبتبخیری کنیم. من و خانوادهام برای مسافرت به مشهد آمدیم. در اینجا کیف دستیمان را دزدیدند. سارق دستگیر شده است، جوانی کمسنوسال که استادکار فنی است. با گریه از او خواهش کردم دست از دزدی بردارد چون پول حرام تا حالا به هیچکس خیر و وفا نکرده است. من در جایگاه و مرتبهای نیستم که دیگران را نصیحت کنم اما مدام به خودم تذکر میدهم که «حواست را جمع کن مرد! اگر مرد هستی، مردانه زندگی کن و غیرت داشته باش. حواست باشد که حقالناس به گردنت نداشته باشی.» به خدا روزها و بهخصوص شبهایی که بچهام روی تخت بیمارستان بود، من و همسرم آرزو میکردیم فقط سلامتیاش را بازیابد. خوشبختانه حال دخترم خوب شده است. این امتحان بزرگی بود که همانطور که گفتم، قدر زندگی سالم خود را بیشتر بدانیم.
روزگار بهظاهر بر وفق مرادم بود که دختر کوچکم مریض شد. موضوع را زیاد جدی نگرفتیم. چند روزی گذشت. حال بچهام روزبهروز بدتر میشد. او را نزد دکتر متخصص بردیم. پس از معاینات پزشکی، اعلام کردند دچار بیماری خطرناکی شده است. برای درمان او دستبهکارشدیم. پاره تنم ذرهذره داشت آب میشد و من همسرم زجر میکشیدیم.
تقریبا از او قطع امید کرده بودیم. عذاب وجدان داشتم که نکند مال حرام این بلا را سر بچه نازنینم آورده است. پولی نذر کمک به چند خانواده مستضعف کردم. حلال و حرام کارم را هم جدا کردم. نمیدانم چه شد که حال بچهام رو به بهبودی رفت. من و همسرم از این بابت خیلی خوشحال بودیم. تازه فهمیدم که همهچیز زندگی پول و ثروت نیست و باید قدر سلامتی و امنیتمان را بدانیم و طلب عاقبتبخیری کنیم. من و خانوادهام برای مسافرت به مشهد آمدیم. در اینجا کیف دستیمان را دزدیدند. سارق دستگیر شده است، جوانی کمسنوسال که استادکار فنی است. با گریه از او خواهش کردم دست از دزدی بردارد چون پول حرام تا حالا به هیچکس خیر و وفا نکرده است. من در جایگاه و مرتبهای نیستم که دیگران را نصیحت کنم اما مدام به خودم تذکر میدهم که «حواست را جمع کن مرد! اگر مرد هستی، مردانه زندگی کن و غیرت داشته باش. حواست باشد که حقالناس به گردنت نداشته باشی.» به خدا روزها و بهخصوص شبهایی که بچهام روی تخت بیمارستان بود، من و همسرم آرزو میکردیم فقط سلامتیاش را بازیابد. خوشبختانه حال دخترم خوب شده است. این امتحان بزرگی بود که همانطور که گفتم، قدر زندگی سالم خود را بیشتر بدانیم.