چرا امام با توجه به اینکه اعتقاد داشت روحانیون نباید عهدهدار مسائل اجرایی شوند بعد از مدتی تغییر عقیده دادند؟
به اتفاق آقایان مرحوم آیت الله مهدویکنی و آقای ریشهری با امام در جلسهای بودیم. امام فرمود: در پاریس گفتم بر میگردیم به ایران و در تهران چند نفر افراد مومن را پیدا کرده و دولت را به آنان سپرده، و ما به قم رفته مشغول درس و بحث خود میشویم. چند نفر را مسئول کرده و به قم رفتم بعد دیدم آقایان میخواهند دوباره ایران را در حلقوم آمریکا بگذارند. لذا به این نتیجه رسیدیم که خودمان اداره دولت را به دست بگیریم.
این سخن معنیاش این است که امام اول قصدشان فقط مبارزه با رژیم شاهنشاهی و نجات کشور بوده و در پی حکومت داری نبود دنبال این نبود که کاری را برعهده بگیرد.
امام نیت نداشتند عدهای را سپر کند و حکومت را در دست بگیرد وقتی دیدند که شرایط اینطور است خودشان سکان را در دست گرفتند. اتفاقاً اگر یادتان باشد
امام اول مصرانه مخالف بود که کاندیدای ریاست جمهوری روحانی باشد.
امام قصد براندازی حکومت شاه را داشت و میخواست ایران بدون وابستگی به آمریکا و کشورهای استعماری مستقلانه اداره شود.
حجت الاسلام سید صادق موسوی نخستیار و همراه حضرت امام در نجف و نوفل لوشاتو در گفتوگو با فارس۲۰بهمن
***
حضور روحانیون در نظم سیاسی و مدیریت کشور از مسائلی است که حتی پیش از پیروزی انقلاب و شکل گیری نظام اسلامی همزمان با مبارزات با رژیم دست نشانده پهلوی و حرکت در جهت برپایی حکومت اسلامی مورد توجه و پرسش بوده است . این بحث اگر چه فراز و فرودی در سه دهه گذشته داشته اما موضوعی فرسوده و از یاد رفته نیست . زمینه ها و انگیزه های مختلفی برای توجه به این موضوع در لایه های مختلف اجتماعی و محافل دینی سیاسی وجود داشته است . تفسیری که از جایگاه ویژه و رسالت اولیه و اصلی روحانیت و حوزه ها می شود تغییر و تحولات در پست های کلیدی نظام بروز مشکلات مقطعی و وجود نارسایی ها و کاستی هایی که در دستگاه ها و عملکردها مشهود است اظهارنظرهایی که در داخل یا خارج توسط برخی شخصیت های شناخته شده می شود و یا شیطنت هایی که از سوی برخی محافل خبری وابسته صورت می گیرد و حتی موضوع گیری پاره ای سران سیاسی در دنیا از جمله عوامل توجه به این موضوع می باشد. چنان که انتخابات بویژه گزینش نمایندگان مجلس که در صورت برگزاری آن در چارچوب تعریف شده برآیند نگاه جامعه به مسائل است نیز یکی از مقاطعی است که موضوع حضور روحانیون در مدیریت کشور و مسئوولیت ها و ارزیابی آن مورد توجه و داوری و تحلیل و مقایسه قرار می گیرد.
ارزیابی اصل این موضوع و بایسته های آن فارغ از وضع حال و گذشته ارزیابی و تحلیل جامع و مستند فراز و فرود و نقاط قوت و ضعف آن و عوامل مختلفی که در این امر دخالت داشته و آسیب شناسی آن پیداست نیاز به بررسی جامع و گسترده و واقع بینانه و نیز شجاعانه توسط کارشناسان و بلکه گروه های کارشناسی همراه با بررسی های میدانی دارد و قهرا انتظار نمی رود در یک مقاله کوتاه به جواب گوناگون آن رسیدگی شود.
یک پرسش اساسی که بارها از سوی برخی دلسوزان و گاه با نگرانی مطرح می شود این است که چرا این حضور و عمدتا در بخشی که به گزینش عمومی جامعه برمی گردد روندی نزولی داشته است آیا این واقعیت روندی و پدیده ای طبیعی است ; به این معنا که برخلاف اقتضای فضای سال های نخست پیروزی باید نسبت مشارکت و حضور روحانیون به سطحی متناسب با نسبت موجود میان تخصص ها و نیازها و قشرهای مختلف برسد آیا بازتاب عملکردهایی است که خواسته و ناخواسته به پای روحانیت گذاشته می شود آیا تبلیغات منفی و ظالمانه مخالفان و دشمنان مایه این روند است آیا نتیجه سیاست گذاری های کلی نظام و مسئولان و به اصطلاح مهندسی از پیش تعریف شده در توزیع قدرت و گزینش عمومی است آیا برخاسته از وازدگی و عقب نشینی خود روحانیون از مسئولیت ها و عدم اقبال به آن به انگیزه های مختلف است آیا نتیجه تلاش ها و دسیسه های عناصر فرصت طلب و ریاست مدار و از راه رسیده و یا وابسته ای که چه بسا فرصت حضور پیدا کرده و عرصه را بر عناصر صالح بویژه دو قشر روحانیت تنگ کرده و می کنند یا مجموعه ای از نکات یاد شده عامل این سیر نزولی است
اینها از جمله پرسش هایی است که در یک تحلیل جامع مورد توجه می باشد. ولی این مقاله تنها نگاهی کوتاه به برخی نکته ها دارد و می تواند درآمدی بر یک بررسی جامع و مستند به شمار آید; نکته هایی که برخی تکراری است اما با این امید مطرح می شود که در عطف توجه به موضوع سودمند افتد ان شا الله .
۱ ـ رسالت نخست
مهم ترین رسالت عالمان دین و نهاد روحانیت و حوزه های علمیه شناخت و تبیین اسلام و شرع مقدس و ارشاد و هدایت بندگان خداست . این مسئولیت خطیری است که « مجموع هیچ امری نمی تواند و نباید جایگزین آن شود همان رسالت نخست پیامبران الهی علیهم السلام که اینان در جایگاه آنان نشسته اند. جایگاهی که از یک سو « یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث » و از سوی دیگر و به مقتضای ادامه آیه شریفه « یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم » (۱ ) آنان را در پیشانی مسئولیت پذیری و برداشت بار دشواری ها از دوش مردم و رها ساختن آنان از بردگی و اسارت و نجات از سلطه طاغوت قرار می دهد. و نیک می دانیم آن همه خدمات دینی علمی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که در دوازده قرن دوران غیبت توسط عالمان دین حوزه های علوم اسلامی و روحانیت صورت گرفته مایه حیات اسلام و بقای شریعت و نشر اندیشه اسلامی و ارزش های دینی بوده است .
۲ ـ حضور مسولانه
تبیین درست نسبت میان انقلاب اسلامی و روحانیت و حوزه های علوم اسلامی و توجه به نقش واقعی و بی بدیلی که عالمان دینی و نه البته همه آنان ـ در آن داشته اند هر چند منطقا می تواند نسبت میان روحانیت و نظام اسلامی و ساختار قدرت و مدیریت سیاسی کشور را نیز مشخص کند و ناروا نخواهد بود اگر میان این دو نسبت رابطه مستقیم برقرار شود و روحانیون به نسبت نقشی که در هدایت و پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری ساختار و نظام سیاسی کشور داشته اند برای حضور مستقیم در ساختار قدرت سیاسی احساس مسئولیت کنند و مشارکت داشته باشند اما پیداست حضور مسولانه و هدفمند روحانیت در صحنه سیاسی و مدیریت کشور را نباید تا مرز قدرت طلبی و نزاع برسر تقسیم قدرت و سهمیه بندی سیاسی تنزل داد چرا که منطق اصلی آن در این بیان صریح متفکر شهید آیت الله مرتضی مطهری نمود دارد :
« انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد یک قرن که هیچ یک نسل که بگذرد اسلام به کلی مسخ می شود زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند . » (۲ )
اینکه عملکرد بیرونی و دست کم آنچه به پای روحانیت تمام می شود چه داوری را پیش روی می گذارد و دیده انصاف چه می بیند و اینکه منطق اصلی حضور روحانیون در واقع چیست دو پرسشی است که می تواند یک پاسخ نداشته باشد ولی گفته یاد شده از پشتوانه و منطقی کاملا روشن و استوار برخوردار است .
۳ ـ بازنماندن از رسالت اصلی
با این حال اگر در ماه های نخست پیروزی انقلاب و به رغم پیشگامی روحانیت در مبارزه و رهبری آن و به رغم تاکیدهایی که برخی شخصیت ها و محافل حوزوی و دانشگاهی برای حضور مستقیم روحانیون در مدیریت کشور از جمله بخش اجرایی داشتند شاهد بودیم حضرت امام خمینی و جمعی دیگر از عالمان برجسته و انقلابی کشور با حضور چشمگیر روحانیون در سطح مدیریت ها و مناصب رسمی مخالفت می کردند یک وجه مهم آن همین بود که آنان از مسئولیت اصلی خود باز نمانند و در کنار نظام اسلامی بتوانند به رسالت ارشادی و نظارتی خود به خوبی عمل کنند و حتی حضرت امام خمینی خود به رغم مسئولیت رهبری راهی قم شدند که البته واقعیت های بعدی که شروع آن بیماری قلبی حاد ایشان بود آن بزرگوار را دوباره به مرکز کشاند.
اما در آزمون عملی روشن شد این نگاه و اعتماد اولیه ای که در واگذاری مسئولیت های کلیدی به دیگران صورت گرفت انقلاب و کشور خواسته و ناخواسته به سویی کشانده می شد که به بیان حضرت امام خمینی مملکت را یا به طرف شوروی و کمونیسم می کشاند و یا به طرف آمریکا و سرمایه داری :
« چنانچه همه متصدیان روحانی که هستند الآن از باب اینکه می بینند که نمی تواند و نخواهد توانست کسان دیگر اداره این کشور را آن طوری که اسلام می خواهد اداره بکند و ما تجربه کردیم که نشد این آقایان با اینکه شغلشان این نیست و حالا من عرض می کنم که بنای روحانیون بر این نیست که حکومت را بگیرند. حکومت چیست اما بنای روحانیون بر این نیست که اسلام را حفظ کنند !
ما گمان می کردیم که در بین روشنفکران ما ـ به اصطلاح ـ خوب اشخاصی پیدا می شوند که متعهدند و حفظ می کنند این را. اگر حالا هم پیدا شد یک همچو اشخاصی یک همچو جمعیت هایی آقایان پست های مهم تر دارند می روند سراغ کارشان ; آقای هاشمی هم می روند. آقای خامنه ای هم می روند و همه کسانی که متصدی هستند.
اما ما چه بکنیم امروز وضع ما وضع ایران وضع گرفتاری های داخلی و خارجی جوری است که بدون اینها نمی شود اداره کرد
این مملکت را یا می کشانندش به طرف آمریکا و یا کمونیسم ; یا می کشانندش به طرف امریکا و سرمایه داری کنیم یا می کشانندش طرف کمونیسم و آن بساط . » (۳ )
این سخنان را حضرت امام در شهریور ۱۳۶۱ فرمودند در آذر ماه سال بعد نیز خطاب به اعضای شورای نگهبان با تاکید بر اینکه مسئولان نظام هر جا اشتباه کردند باید صریحا اقرار کنند و حرف خود را پس بگیرند به عنوان نمونه ابراز داشتند :
« پیش از انقلاب من خیال می کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند لذا بارها گفتم روحانیون می روند کارهای خودشان را انجام می دهند.
امام خمینی:اشتباه کردم
بعد دیدم خیر اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده ام درست نبوده است
آمدم صریحا اعلام کردم من اشتباه کرده ام …. امروز می گویم
مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این یک شانی برای علما نیست که ریاست جمهوری و یا پست دیگری را داشته باشند چون وظیفه است به این کارها می پردازند » (۴ )
۴ ـ مقتضای ساختار سیاسی
تجربه یاد شده را باید به این واقعیت افزود که در نگاه ما و حتی به اعتراف بسیاری از منتقدان وضع موجود با عنایت به ضرورت حفظ وجهه « اسلامیت » نظام و مدیریت کشور ساختار سیاسی کشور و نظام که مهمترین وجامع ترین معرف آن قانون اساسی است علی رغم نگاه های متفاوتی که در این باره وجود دارد ظرفیت بسیار بالایی را برای مشارکت سیاسی مردم و حضور قشرهای مختلف در بدنه و بخش اعظم مدیریت های کلان کشور داراست . همین ساختار و ظرفیت است که زمینه بخش اصلی و عمده حضور سیاسی روحانیون در مدیریت کشور و مسئولیت ها را به وجود می آورد. علی رغم نقدهایی که بحق در چگونگی بهره جستن از این ظرفیت و زمینه وجود دارد و به رغم برخی تنگ نظری ها که مشاهده می شود اگر عملی ساختن وجهه « جمهوریت » نظام حضور بخش محدودی از روحانیون را با اختیاراتی مشخص در مناصب و مسئولیت ها باعث شود و یا صبغه « اسلامیت » نظام و اصل زیربنایی ولایت فقیه در قانون اساسی و شرط فقاهت و آشنایی با مبانی اسلام و شریعت که در چند مسئولیت دیگر پیش بینی شده راهی جز گزینش عالمانی چند را باقی نگذارد طبعا نباید با عناوینی چون قدرت طلبی و صنف گرایی به ارزیابی آنها پرداخت و پیداست که روحانیت نیز نباید با چنین حربه هایی از میدان مسئولیت شانه خالی کند.
۵ ـ شرط حضور سالم
روحانیون و عالمان دین بویژه آنانی که در مسند قدرت حضور دارند به فراخور حوزه قدرت و نفوذ سیاسی و اجرایی و مدیریتی خود همزمان با احساس مسئولیتی که باید برای روشنگری و دفاع منطقی و مدبرانه از دین و ارزش های اسلام و انقلاب داشته باشند لازم است در عمل به این مسئولیت با سعه صدر و تدبیر لازم از روش هایی که چه بسا اصل سخن و حس مسئولیت خواهی و خدمت گذاری آنان را کم رنگ می کند به شدت پرهیز کنند و برخورد آنان بویژه در مسائلی که شائبه دفاع شخصی و حتی صنفی دارد به مقتضای آیه کریمه « واذا مروا باللغو مروا کراما و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما » (۵ ) و نیز آیه « ان الله یدافع عن الذین آمنوا » (۶ ) برخوردی همراه با کرامت و بزرگ منشی باشد. این خصیصه پیامبران و سجیه هدایت گران الهی است که « مکارم اخلاقی » را سرلوحه هدایت و ارشاد و مدیریت خود قرار داده اند; نه نفوذ حکم و دایره حکمرانی و ترس محکمه و حبس .
اگر روحانیون حاضر در حکومت به اقتدارگرایی و قدرت طلبی متهم می شوند باید پیش از دفاع گفتاری و یا بهره جستن از اختیارات قانونی در عمل و از جمله دربرخورد با همین اتهامات نشان دهنده صبغه غالب در سلوک سیاسی و اجتماعی روحانیون در عین صلابت و شجاعت برای حفظ دین و ارزش های حاکم بر جامعه اسلامی عبارت از فروتنی وقار عقلانیت و پرهیز از عصبانیت و انتقام گیری و تنگ نظری و تلاش بیشتر برای خدمت به نظام اسلامی و مردم شریف مسلمان ونیز غیر مسلمان است . ما روحانیون همچنان در پیش روی خود این آموزه ماندگار امام خمینی را داریم و باید در بیان و عمل خود بر آن پای بفشاریم که :
« امروز که بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد کشور اسلامی مان احساس می کنند که می توانند اندیشه های خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند با روی گشاده و آغوش باز حرف های آنان را بشنوید و اگر بی راهه می روند با بیانی آکنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنها دهید و باید به این نکته توجه کنید که نمی شود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فورا انگ التقاط و انحراف برنوشته هاشان زد و همه را یکباره به وادی تردید و شک انداخت . اینها که امروز اینگونه مسایل را عنوان می کنند مسلما دلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان می طپد و الا داعی ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیاندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونه ای است که خود فکر می کنند. به جای پرخاش و کنار زدن آنها با پدری و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند مایوس نشوید. در غیر این صورت خدای ناکرده به دام لیبرالها و ملی گراها و یا چپ و منافقین می افتند و گناه این کمتر از التقاط نیست . وقتی ما می توانیم به آینده کشور و آینده سازان امیدوار باشیم که به آنان در مسائل گوناگون بها دهیم و از اشتباهات و خطاهای کوچک آنان بگذریم و به همه شیوه ها و اصولی که منتهی به تعلیم و تربیت صحیح آنان می شود احاطه داشته باشیم . » (۷ )
۶ ـ نقد پذیری و پاسخگویی
لازمه طبیعی حضور فعال و مستقیم و مباشر روحانیون در صحنه سیاسی کشور و مدیریت های نظام نقدهایی است که متوجه عملکرد شخصیت و حتی صنف آنان می شود. و به مسئولیت پذیری آنان نیز اختصاص ندارد. نه جامعه و آحاد مردم می توانند توقع عملکرد بی عیب و اشکال از آنان داشته باشند و نه روحانیون و عالمان در هر سطح و با هر گرایشی که باشند از نقد و اعتراض دیگران می توانند به دور و به تعبیری آسوده خاطر باشند.
هیچ قشری از جمله روحانیت و هیچ جریانی نمی تواند و نباید فقط به حضور و مشارکت خود در نظام اسلامی و مدیریت های گسترده کشور بیندیشد بدون آنکه به همان نسبت خود را پاسخگو بداند و به همان نسبت از نقد منتقدان دلسوز استقبال کند و تحمل خرده گیری ها و حتی بهانه جویی ها و حتی عقده گشایی های کسانی را که از آغاز میانه ای با انقلاب اسلامی نداشته اند و یا در ادامه منافع نامشروع آنان به خطر افتاده یا تامین نشده داشته باشد.
« خود نقادی » و استقبال از نقدهای دیگران حتی اگر بجا نبوده و از چارچوب انصاف هم به دور باشد روحانیت حاضر در صحنه مدیریت را از حالت انفعالی بیرون خواهد آورد. هر کسی در هر مقامی که باشد به همان اندازه مسئول است و باید پاسخگو باشد که قدرت و اختیار دارد و به همان نسبت نیز باید نقدپذیر باشد و شرح صدر داشته باشد. شرط حضور در مسئولیت ها فقط تحمل شنیدن حرف مخالف و نقد نیست بلکه آمادگی برای پذیرش قولی و عملی و تلاش برای اصلاح وضع نیز هست و پیداست که این شرط شرط « واجب » است نه شرط « وجوب » . اگر حضور فعال سیاسی و مشارکت در مدیریت کشور یک واجب شرعی برای شایستگان باشد شرط هایی چون تحمل نظر مخالف و تن دادن به نقدها جز شروط واجب اند که باید در پی تحصیل آن بود درست مانند وضو برای نماز.
در بینش اسلامی مقام غیر مسئول که « لایهسئل عما یفعل » (۸ ) باشد فقط خدای تعالی است . حضرات معصومان ـ صلوات الله علیهم ـ نیز هر چند ثبوتا مقام عصمت را دارا بودند و قهرا هیچ نقدی نمی توانست متوجه عملکرد و گفتار آنان باشد اما آنان خود را دست کم برای حفظ و یا تقویت اعتماد و ایمان توده مردم موظف به رفع ابهامات و صاف کردن ذهن جامعه می دانستند; حساب دیگران که پر واضح است . امیرالمومنین علی (ع ) در عهد نامه به مالک اشتر می نویسند :
« و ان ظنت الرعیه بک حیفا فاصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک ; فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلهغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق ; » (۹ )
اگر مردم به تو گمان حیف و ستم بردند عذر و پاسخت را برایشان آشکار کن و با شفاف سازی خود بدگمانی هایشان را از خودت دور ساز چرا که در این کار هم خودسازی برای خودت است و هم همراهی و مدارا کردن با مردمت و هم بیان عذری است که با آنان به خواسته خودت که استوار ساختن آنان بر حق باشد می رسی . »
بی شک اقتدار حاکمان و مدیران بویژه روحانیت در خاموش کردن مستقیم و غیر مستقیم صدای منتقدان نیست . آنان باید اقتدار و نفوذ کلمه خود را ابزاری برای استقبال بیشتر از نقدها و پرسش ها سازند و به اتکای خاستگاه دینی و پایگاه اجتماعی و قدرت سیاسی و پیشینه تاریخی و انقلابی خود در جایگاه حمایت از منتقدان و ناصحان خیرخواه چه روحانی و چه غیر آن برآیند و همواره راه حصول اقتدار واقعی را در فروتنی و پذیرش انتقاد و اصلاح کاستی ها بجویند.
۷ ـ مرز بندی مسئولانه
به رغم آنکه اقلیتی از روحانیت در نظام اسلامی توفیق حضور دارند و نیز اکثر مسئولان غیر روحانی اند اما چه به لحاظ ساختار سیاسی و مدیریتی نظام و چه به خاطر تمایز آشکاری که از این جهت با سایر نظام ها و نیز پیش از پیروزی انقلاب وجود دارد و چه به علت ذهنیت موجود که گویا گردش کارها همه به دست روحانیون محترم است آنان علاوه بر مسئولیت و پاسخگویی در برابر عملکرد خود نوعا و دست کم در نگاه عمومی جامعه نمی توانند خود را فارغ از نوع عملکرد و مدیریت دیگران بدانند و از این رو به رغم کاهش حضور آنان در مسئولیت و مناصب و از جمله در مجلس نگاه یاد شده همچنان و گاه با گستردگی بیشتر وجود دارد.
برخلاف این نگاه پاره ای محافل و شخصیت ها که برای به اصطلاح پاک ماندن و محترم بودن چهره روحانیت توصیه و بلکه تاکید می کنند روحانیون در مسئولیت ها و مدیریت ها حضور نداشته باشند پیداست که راه درست شانه خالی کردن کلی از زیر بار مسئولیت و رها کردن امور به انگیزه « راحت » بودن و « محترم » ماندن و « وجیه المله » شدن ناشی از « بی خاصیتی » نیست . راه درست درست عمل کردن خود و وادار کردن دیگران به عمل درست در نظام است . عملکرد نارواست که چهره را خراب می کند نه حضور مسئولانه خواسته جامعه نیز باید عمل درست باشد نه عدم حضور. البته فاصله گرفتن برخاسته از مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر با شرایطی که دارد حساب و ملاکش جداست .
رفتار صادقانه پذیرش نقدها اعتراف صریح و سریع به اشتباهات پاسخگو دانستن خود به فراخور حوزه قدرت و اختیارات دور کردن چاپلوسان و فرصت طلبان از خود حفظ شئون مردمی روحانیت و زی طلبگی پرهیز از تنازع به عذر ـ و در واقع بهانه ـ حفظ نظام و ارزش ها سخن گفتن در محدوده مسئولیت پرهیز از باند بازی و توجیه گری ها و رودربایستی های منفعت طلبانه از جمله ابعاد درستی عمل است .
نیز اگر کسانی یا دستگاه هایی یا جریان هایی به هر انگیزه خواسته و ناخواسته و گاه با زیرکی تمام عملکرد ناصواب خود را بر دوش روحانیون حاضر در صحنه و حتی کسانی که دور از صحنه مسئولیت اند می اندازند و برعکس گاه خدمات دیگران را به پای خود می نویسند سکوت روحانیت از جمله مسئولان و دست اندرکاران روحانی به معنای تایید این رفتار ـ و گاه روند ـ ناعادلانه است .
روحانیون باید در برابر حیله گری های سیاسی بایستند تا کسی هر چند در کوتاه مدت نتواند وجهه آنان را با عملکرد خود مخدوش سازد. یک مشکل واقعی و رنج آور این است که برخی در جایی که باید « سکوت » کنند سخن می گویند و جایی که باید « سخن » بگویند سکوت می کنند سکوتی با « پوسته » مصلحت اندیشی و با « هسته » منفعت طلبی . روحانیون باید از این آفت بزرگ به دور باشند. تبری جستن از رفتارهای ناپسند دیگران در هر پست و مقام و مخالفت با رویه های نادرست و سیاست های ناروا و حق کشی ها و زورگویی ها که گاه نیز به شکل سازمان یافته صورت می گیرد و ایستادگی در برابر رذیله های رفتاری و اخلاقی بویژه دروغ پردازی از جمله شرایط پاک ماندن چهره روحانیت از آثار سو عملکردهای نادرست دیگران است و آنچه آفت بزرگ این شرط است توجیه گری و عافیت طلبی می باشد.
۸ ـ تحمیل خود و خواست مردم
در هر یک از قوای حاکم و سطوح مختلف آن اگر کسی برخلاف خواست مردم و بیرون از اراده و خواست واقعی قانون خود را بر آن مسئولیت و در واقع بر مردم تحمیل کند همین امر نشان عدم شایستگی وی برای آن منصب و مسئولیت است و توجیهاتی چون « احساس وظیفه » فریبی بیش نیست . پیداست در این امر فرقی میان روحانی و غیر روحانی نمی باشد; هر چند از روحانی و عالم دینی نکوهیده تر است . همان گونه که فرقی نیز میان گروه ها و جریان های مختلف نیست هر چند از کسانی که ادعای دینداری و ارزش مداری بیشتر دارند نارواتر است . اگر کسانی نظام حاکم را برخاسته از « اسلام آمرانه » دانسته و آن را جایگزین « اسلام عامیانه » می خوانند پیش از آن باید خود توجه کنند که مفاهیمی چون دموکراسی تکثرگرایی و نوگرایی « آمرانه » نیز ناپسند است حتی اگر خواست اکثریت باشد. نوگرایی تحمیلی و بی ریشه و ازادی خارج از موازین مسلم دین و به تعبیر حضرت امام خمینی « آزادی وارداتی » و دعوت به روخوانی روشمند! قرآن کریم به هدف بی نیازی از تقلید بی روش و متد! نیز افراد را به پلی برای نفوذ فکری بیگانه و سلطه استعماری دیگران و مسخ احکام و ویران سازی اساس دین تبدیل می کند و آن گاه از میان غبار خرابه های آن « ابن ملجم » هایی سربرمی آورند که شمشیر روشنفکری جاهلانه خود را بر چهره تابناک و مظلوم کسی چون امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع ) فرود می آورند و محصول آن جوان های خام و فریب خورده ای خواهد بود که به اسم خالص سازی دین و پیراستن آن از پیرایه های « ملایان » در میان سوت و کف ناآگاهان و به فتوای جوانی گمراه که قرآن را به گونه ای روشمند روخوانی کرده است گلوله جهل و نفرت را بر مغز متفکر اسلام و انقلاب و روشنفکر بی بدیل و اسلام شناس بزرگی چون علامه شهید آیت الله مطهری نشانه می روند و به نام « خلق قهرمان ایران » یک ملت را در سوگ مدیر و مدبر بزرگ انقلاب و فقیه روشن بین و نستوهی چون آیت الله مظلوم شهید بهشتی و دهها نفر از مدیران جامعه و مردان انقلاب و نظام عزادار می کنند.
تحمیل خود بر جامعه از هر گروه و صنف که باشد نارواست چه با حربه روشنفکری و دموکراسی و آزادی خواهی و حقوق بشر و چه به نام دین و شرع و مقدسات . و روحانیت همان گونه که باید در برابر تحمیل خود یا دیگران بر جامعه به نام دموکراسی و آزادی خواهی و امثال آن بایستد باید در برابر تحمیل به بهانه احساس وظیفه شرعی نیز بایستد تا در « دخمه » های جهل و تنگ نظری « خیمه » های خودسری و افراط گری برپا نشود. و این مسولیت کوچکی برای پاک ماندن و منزه شمردن چهره روحانیون حاضر در صحنه بویژه روحانیان مسئول و مدیر نیست .
۹ ـ تکرار مشروطه چگونه
یکی از نخستین کسانی که درباره تکرار مشروطه سخن گفت و حتی از همان ماه های نخست پیروزی انقلاب هشدار داد حضرت امام خمینی بود. حضرت امام در اشاره به قضایای مشروطه و سرنوشت آن از جمله چند بار به جریان شهادت شیخ فضل الله نوری توجه می دهد. ایشان در نخستین هشدار خود که تنها سه ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود یادآور شدند :
« ببینید چه جمعیت هایی هستند که روحانیین را می خواهند کنار بگذارند; همان طوری که در مورد مشروطه روحانی کار را کرد و اینها زدند و کشتند ترور کردند. همان نقشه است . آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود و برگرداندند به یک مسیر دیگر همان نقشه الاذن هست که مطهری را می کشند فردا هم شاید من و پس فردا هم یکی دیگر را . » (۱۰ )
ایشان پنج سال بعد نیز در تاکید بر ضرورت حضور روحانیان در صحنه از جمله حضور در انتخابات و مجلس شورای اسلامی و خسارت هایی که به خاطر کنار زدن روحانیون از صحنه پس از مشروطه متوجه ملت و کشور شد می نویسند :
« به دنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه عموم متدینین از هر قشری از اقشار چه فرهنگی چه کارگری چه اداری و بازاری و چه غیر اینها نیز از دخالت کناره گرفتند یا برکنارشان کردند; و آن شد که شد. اکنون ما باید از آن توطئه ها و مفاسدی که از انزوای متدینین پیش آمد و سیلی ای که اسلام و مسلمین خوردند عبرت بگیریم ; و بدانیم و بفهمیم که نظام اسلام و اجرای احکام آسمانی آن و مصالح ملت و کشور اسلامی و حفظ آن از دستبرد اجانب بستگی به دخالت اقشار ملت و بویژه روحانیون محترم و مراجع معظم دارد. »
والبته در ادامه می افزایند :
« مجلس چنانچه محتاج به علما و روحانیون مطلع از احکام شرعی و سیاسی اسلام است محتاج به متخصصین رشته های مختلفی است که کشور احتیاج به آنها دارد . » (۱۱ )
چند ماه پیش از آن نیز به هدف هشدار دادن به دو نمونه از تاریخ گذشته اشاره می کنند. یکی همان جریان مشروطه و جوسازی زیادی که علیه شیخ فضل الله کردند تا در نهایت به دست یک روحانی او را محکوم ساختند و به دار زدند و در پای آن دست افشانی کردند و دیگری جوسازی هایی که علیه آیت الله کاشانی صورت گرفت و سرانجامی که برای آن بزرگوار رقم زدند :
« آنها جوسازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود همچو جوسازی کردند که در میدان علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند. و این یک نقشه ای بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند. و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند. حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی درنیامد. این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت . و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند. »
ایشان سپس با اشاره به پیشینه آیت الله کاشانی در مبارزه با استعمار انگلیس و جایگاه و نفوذ شخصیت ایشان در ایران می افزایند : « بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را درکار میآورد این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی . آن طور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند ـ و آن طور که من شنیدم ـ عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله . و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس مجلس روضه بود هیچ کس پا نشد. من پا شدم و یکی از علمای تهران که الاذن هم هستند و من جا دادم به ایشان . جا هم ندادند. این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمی توانست بیرون بیاید در یک اتاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمی توانست بیرون بیاید . چند دفعه هم گرفتند چه کردند . » (۱۲ ) هشدار حضرت امام کاملا واضح و منشا نگرانی ایشان نیز آشکار بوده و هست . اما به راستی زمینه تکرار مشروطه چیست و عوامل آن کدام است تردیدی نیست که افراد و جریان های وابسته یا ناآگاهی که از فردای پیروزی انقلاب حضور روحانیون در نظام را برنتابیده و خواهان برگشت آنان به حجره ها و مدرسه ها و مسجدها بودند و روحانیت فعال در صحنه را مانع آمال و اهداف خود دیده و می بینند از عوامل آشکار تکرار مشروطه اند. حساب آنانی که اساسا با نهاد روحانیت و حاکمیت دین و نظام دینی مخالف اند نیز روشن است . یک وجه هشدار و تلاش حضرت امام نیز این بود که روحانیون خود صحنه را خالی نکنند و به خواست دشمنان و مخالفان و ناآگاهان در این جهت تن ندهند وگرنه همان سرنوشت مشروطه و بارها بدتر از آن بر سر ملت و کشور و اسلام و انقلاب خواهد آمد انقلاب به دست نااهلان خواهد افتاد و اسلام شکست سختی خواهد خورد.
یک وجه تکرار مشروطه نیز آن است که روحانیت حاضر در صحنه به گونه ای عمل کند و عملکرد نادرست دیگران نیز چنان به پای او گذارده شود که پیش از آنکه در عمل از نظام سیاسی و جایگاه اجتماعی خود کنار گذاشته شود از چشم ها بیافتد و از دل ها برود.
چنان که عامل دیگر تکرار آن این است که دسته ای از روحانیون به جای تلاش برای بقا و حضور دسته دیگر در انقلاب و نظام هم و غم خویش را مصروف حذف و کنار زدن آن کند و به شیوه های مختلف عرصه را برای خود گسترده و برای دیگری تنگ سازد : بحث تکرار مشروطه در فرصت دیگر جداگانه باید بررسی کرد
۱۰ ـ تکرار مشروطه چه کسی
امروزه عوامل تکرار مشروطه و کنار زدن روحانیت از صحنه فقط به برخی جریان های شبه روشنفکری و مخالفان حاکمیت اسلام و پاره ای دسته های تابلو دار محدود نمی شود. شواهد چندی نشان می دهد جریان مرموز و احتمالا وابسته ای با دست های پیدا و پنهان خود حتی با هزینه کردن از شرع و انقلاب و نظام و ارزش های دینی و مقدسات و حتی با بهره جستن از قدرت و نفوذ کلمه خود روحانیت تلاش می کند روحانیت اصیل و انقلابی و با سابقه را که قبل و بعد از انقلاب صحنه گردان مبارزات و شکل گیری نظام و گذر دادن انقلاب و جامعه و نظام از سال های بسیار دشوار اولیه پیروزی بوده اند با تخریب شخصیت و بد نمایی عملکرد آنان و با راندن و کنار زدن صحنه را از حضور آنان تهی کند.
اگر در فردای پیروزی مشروطه به رغم جلوداری عالمان بزرگ در وصول به پیروزی یپرم خان های ارمنی صحنه گردان شده بودند اما حکم اعدام شیخ فضل الله را یک روحانی نما به نام شیخ ابراهیم زنجانی داد. امروز نیز « یپرم خان » ها و « شیخ ابراهیم » ها کم نیستند باید مواظب هر دو گروه بود. مواظب داعیه دارانی که « یپرم » ها را به خدمت خود می گیرند و یا یپرم هایی که نیاز به حکم این و تایید آن دارند. نقطه مشترک نیز راندن سرمایه های اصیل انقلاب و استوانه های پا برجای نظام و جامعه از جایگاه خود است چه فرقی می کند کدام در خدمت کدام باشد; وقتی خطر دارزدن شیخ فضل الله ها و دلسردی و بریدگی نائینی ها در میان باشد! سلام خدا بر امام خمینی که نوشت :
« آیالله آنها که در قانون پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده اند و نه از شهادت عزیزان متاثر شده اند و با خیالی راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده اند می توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامی باشند راستی شکست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین می کند جناحی که پیروز شود یقینا روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاما به روحانیت روآورد راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت می رود » (۱۳ )
روحانیون اگر بخواهند به نقش سازنده و ماندگار خود در انقلاب و نظام اسلامی همانند گذشته و بسی بهتر از گذشته ادامه دهند و این نیز پیداست وظیفه آنان است و اگر بخواهند همچنان خواست و دل مردم متوجه آنان باشد و این نیز پیداست سرمایه اصلی آنان است باید حریم حرمت یکدیگر را پاس بدارند فرصت خدمتگزاری را هر چه بیشتر برای یکدیگر فراهم سازند و در مجموع نشان بدهند که جز به خدمت اسلام و انقلاب و مردم نمی اندیشند و نیز مواظب رخنه کردن و جان گرفتن فرصت طلبانی باشند که نزدیک به سه دهه خدمات گسترده روحانیت در مدیریت کشور در سطوح مختلف را در ذهن و داوری جامعه هر چه بیشتر مخدوش می سازند و خواسته و ناخواسته عامل تکرار مشروطه و خروج و اخراج روحانیت صالح از عرصه نظام سیاسی و مدیریت می باشند.
پاورقی ها :
۱ ـ اعراف آیه ۱۵۷
۲ ـ پیرامون انقلاب اسلامی ص ۱۴۶ نشر انتشارات اسلامی
۳ ـ صحیفه امام ج ۱۶ ص ۴۶۶
۴ ـ همان ج ۱۸ ص ۲۴۱
۵ ـ فرقان آ یه ۶۳ ـ۶۲
۶ ـ حج ایه ۳۸
۷ ـ صحیفه امام ج ۲۱ ص ۲۹۸
۸ ـ انبیا آیه ۲۳
۹ ـ نهج البلاغه نامه ۵۳ ص ۴۴۲ صبحی صالح
۱۰ ـ صحیفه امام ج ۷ ص ۴۵۹
۱۱ ـ همان ج ۱۸ ص ۳۳۵
۱۲ ـ همان ص ۲۴۹ ـ۲۴۷
۱۳ ـ همان ج ۲۱ ص ۲۸۷
متفکر شهید آیت الله مرتضی مطهری : انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد
حضرت امام خمینی : پیش از انقلاب من خیال می کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند لذا بارها گفتم روحانیون می روند کارهای خودشان را انجام می دهند. بعد دیدم خیر حرفی که زده ام درست نبوده است آمدم صریحا اعلام کردم من اشتباه کرده ام
یکی از نخستین کسانی که درباره تکرار مشروطه سخن گفت و حتی از همان ماه های نخست پیروزی انقلاب هشدار داد حضرت امام خمینی بود
حضرت امام خمینی : نظام اسلام و اجرای احکام آسمانی آن و مصالح ملت و کشور اسلامی و حفظ آن از دستبرد اجانب بستگی به دخالت اقشار ملت و بویژه روحانیون محترم و مراجع معظم دارد
حضرت امام خمینی : این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت
شواهد چندی نشان می دهد جریان مرموز و احتمالا وابسته ای با دست های پیدا و پنهان خود تلاش می کند روحانیت اصیل و انقلابی و باسابقه را که قبل و بعد از انقلاب صحنه گردان مبارزات و شکل گیری نظام و گذر دادن انقلاب و جامعه و نظام از سال های بسیار دشوار اولیه پیروزی بوده اند صحنه را از خصوص آنان تهی کند
اگر در فردای پیروزی مشروطه یپرم خان های ارمنی صحنه گردان شده بودند امام حکم اعدام شیخ فضل الله را یک روحانی نما به نام شیخ ابراهیم زنجانی داد. امروز نیز « پیرم خان » ها و « شیخ ابراهیم » ها کم نیستند باید مواظب هر دو گروه بود .
(منبع : حضور روحانیون در مدیریت کشور روزنامه جمهوری اسلامی ۰۲/۰۲/۱۳۸۷ صفحه حوزه)
***
مسئولیت اجرایی روحانیون در حکومت اسلام
امام در ابتدا بنایی برای جواز قبول پست اجرایی از سوی روحانیت نداشتند و مخالف حضور روحانیت در مناصب اجرایی بودند. در نظر ایشان حکومت اسلامی، حکومتی است که در محتوا از سایر حکومتها متمایز می شود. از این نظر حکومت وسیله ای برای تحقق احکام شرعی اسلام است. و مهم آن است که احکام اسلامی در جامعه پیاده شود. بنابراین حوزه قانونگذاری بر حوزه اجرایی اولویت و ارجحیت دارد.
بنابراین همانطور که مشاهده میشود امام با اعتقادی راسخ بیان میدارند که وظیفه روحانیت قبول پست اجرایی نیست، بلکه وظیفه آن هدایت و نظارت است. نکته قابل توجه است این است که این اعتقاد امام تنها مربوط به زمانی نیست که ایشان هنوز وارد ایران نشدهاند و دستشان از قدرت کوتاه است، بلکه حتی با حضور در ایران نیز رویه را پیگیری میکنند. اما این رویه اصلاً به معنای عدم دخالت روحانیون در سیاست نیست، بلکه تنها آنان را از قبول پست اجرایی بر حذر میدارد که در نهایت نگارنده در ادامه بدین سؤال خواهد پرداخت که چرا امام طی آن سال ها چنین نگرشی سلبی نسبت به قبول پست اجرایی از سوی روحانیت داشتهاند.
ایشان در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در سخنرانی در مدرسه علوی در حضور گروهی از طلاب حوزه علمیه قم، چنین بیان میکنند: من انشاالله از چند روز دیگر میآیم خدمت شما به قم، انشاالله آنجا در خدمتتان خواهم بود. امیدوارم که همه مان با هم در یک صف باشیم؛ نه جلو نه عقب. در یک صف همه با هم پیش برویم و انشاالله مقاصد شرعی اسلام را پیش ببریم. من خادم شما هستم(صحیفه امام، جلد۶، ص۲۳).
آقای هاشمی در این ارتباط چنین می نویسد: اوایل اسفند ۱۳۵۷ مقارن است با تصمیم امام برای رفتن به قم. ما می دانستیم که
نظر ایشان این بود که به قم بروند و حکومت را به صالحان واگذار کنند، و از آنجا حکومت را هدایت نمایند(هاشمی رفسنجانی، ۱۳۸۳، ص۲۲۴).
امام قم را برای ادامه فعّالیت های خود انتخاب کرده است. این رویه امام را به خوبی میتوان در ماجرای انتخابات اوّلین دوره ریاست جمهوری هم مشاهد کرد. آقای هاشمی در این زمینه چنین میگوید: در مورد حضور روحانیت در امور اجرایی، تفکر امام از آغاز شروع نهضت این بود که روحانیت در کار اجرایی کمتر شرکت کند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ایشان حضور روحانیت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیرروحانیون بود، کافی میدانستند. مخالفت شان با کاندیداتوری شهید بهشتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر پایه همین نظر بود(همان، ص۴۱۲).
آقای مهدوی کنی نیز چنین بیان میکند: ایشان در دوره اوّل ریاست جمهوری اجازه ندادند که یک شخص روحانی برای ریاست جمهوری نامزد شود. به یاد دارم که من و آقای هاشمی و شهید باهنر در قم خدمت امام رفتیم، زمانی بود که بنی صدر میخواست کاندیدا شود. ما به امام عرض کردیم شما اجازه بدهید آقای بهشتی هم جزء کاندیداها باشند و مردم به هر کس بخواهند رأی بدهند. اما امام اصرار داشتند که بین نامزدها، شخص روحانی نباشد(خاطرات آیت الله مهدوی کنی، ۱۳۸۵، ص۴۲۴٫). حتی بازگشت دوباره ایشان به تهران در بهمن ۵۸ به دلیل بیماری و ناراحتی قلبی شان بود(هاشمی، پیشین، ص۴۲۳).
اکنون سؤالی که مطرح میشود این است که چرا امام طی آن سال ها، چنین نگرشی نسبت به قبول سمتهای اجرایی از سوی روحانیون در دستگاه های اجرایی داشته اند؟ به نظر نگارنده با توجه به محبوبیتی که امام در میان توده مردم داشتند، حتی اگر خود ایشان هم سمت و پستی برای خود در نظر میگرفتند حمایت و پشتیبانی توده مردم از ایشان محرز بوده است. نگارنده در این بخش سعی بر آن دارد با استناد به گفتههای خود امام و سایر دست اندرکاران امر انقلاب طی آن سال ها، معمای عدم قبول پست اجرایی از سوی روحانیون طی آن دوره را حل کند. به عبارت دیگر کدام دلایل سبب شده بود که طی آن دوره چنین نگرشی به وجود آید
امام در ضمن مصاحبهای مورخ ۷ دی ۱۳۵۸ با حامد الگار دلیل عدم قبول پست اجرایی از سوی روحانیون را اینگونه تشریح میکنند:
«… شما در همین قضیه رئیس جمهوری به ما پیشنهاد می کردند که، پیشنهاد کردند از اشخاص حتی از دانشگاه به اینکه … روحانی باشد. من می گفتم نه. روحانی نقش باید داشته باشد، خودش رئیس جمهور نشود. لکن در ریاست جمهوری نقش باید داشته باشد. کنترل باید بکند … روحانی می گویید که بعد می خواهد در دولت (وارد شود) نمی خواهد نخست وزیر شود و نمی خواهد – عرض می کنم که – رئیس جمهور بشود و صلاحیتش هم نیست که اینها بشوند. لکن مراقبت دارد، نقش دارد. روحانیت در دولت نقش دارد، نه روحانیت دولت است. این نقش از اوّل بوده است … همان نقشی که برای روحانیت است که باید کنترل کند این چیزها را والا سر رشته ندارد. مگر می تواند که یک روحانی برود رئیس فوج بشود. سر رشته ای از این کار ندارد. یک روحانی که اطلاعاتش در باب یک اموری کم است، برود بخواهد آن ها را بگیرد. این معنا ندارد. اما روحانی چون موارد خطا و اشتباهی که از قانون اسلام که یک قانونی است که اگر اجرا بشود، همه مقاصد برای ما حاصل می شود این مطلع است. این سررشته دار این قانون است»( صحیفه امام، جلد۱۱، صص۴۶۵-۴۶۴).
امام خمینی: افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند
شهید مطهری:روحانیت آمیخته “وابسته”با دولت نشود
«بله، ما یک وقتی که در نجف بودیم این کلمه را گفته ایم، که علماء مرتبه شان بالاتر از این است که داخل بشوند در امور اجرایی…(صحیفه امام، جلد۱۳، ص۴۳۳). من یک کلمه را عرض بکنم – شاید قبلاً هم عرض کرده باشم – و آن اینکه من از اوّل که در این مسائل بودم و کم کم آثار پیروزی داشت پیدا می شد، در مصاحبه ای که انجام دادم، چه با کسانی که از خارج آمدند، حتی در نجف و در پاریس و چه در حرف هایی که خودم زدم، این کلمه را گفته ام که روحانیون شغل شان یک شغل بالاتر از این مسائل اجرایی است و چنانچه اسلام پیروز شود، روحانیون می روند سراغ شغل های خودشان(صحیفه امام، جلد۱۶، ص۳۴۹). مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علماء باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنی برای علماء نیست که ریاست جمهوری، یا پست دیگری داشته باشند»(صحیفه امام، جلد۱۸، ص۲۴۱).
شهید مطهری در این خصوص چنین مینویسد: این نظریه (مبنی بر تأسیس یک مؤسسه مستقل و وابسته به روحانیت با عنوان اداره امر به معروف و نهی از منکر) بر اساس نظریه دیگری است که ایشان درباره روحانیت دارند که روحانیت باید مستقل بماند همچنان که در گذشته مستقل بوده است… . با اینکه حکومت اسلامی است، ایشان معتقدند که روحانیت باید مستقل و به صورت مردمی مانند همیشه باقی بماند و روحانیت آمیخته با دولت نشود. ایشان با اینکه روحانیت به طور کلی وابسته به دولت شود آن چنان که روحانیت اهل تسنن هست به شدت مخالفاند، ولو در دوره حکومت اسلامی، و نیز با اینکه روحانیون بیاند جزء دولت شوند و پستهای دولتی را رسماً اشغال کنند مخالفند. به هر حال روحانیت نه به طور مجموعه و و دستگاه روحانیت باید وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیت بیایند پستهای دولتی را به جای دیگران اشغال کنند. بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومتها و دولتهاست حفظ بکند. البته این به معنی تحریم نیست، به معنی پیشنهاد است(مطهری، ۱۳۷۸، صص ۲۷-۲۶).
علت اینکه اما ازنظرخودشان برگشتند از زبان هاشمی رفسنجانی ومرکزاسناد
به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری درحالی در روز جمعه، ۱۰ مهرماه ۱۳۶۰ برگزار شد که هیچیک از دو رئیسجمهور قبل، موفق به اتمام دوره خود در زمان مقرر نشده بودند.
رئیسجمهور اول، ابوالحسن بنیصدر به دلیل عدم کفایت سیاسی از سوی مجلس شورای اسلامی عزل شده بود و دومین رئیسجمهور یعنی محمدعلی رجایی نیز در ۸ شهریورماه توسط سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به شهادت رسیده بود.
در آستانه انتخابات با آنکه اوضاع نسبت به روزهای گذشته اندکی آرامتر بود اما هر روز خبرهایی از ترورها، بمبگذاریها و ناآرامیها منتشر میشد.
ترور شهید هاشمینژاد و حمله به مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مردم عادی و سقوط هواپیمای فرماندهان نظامی در حوالی تهران خبرهای ناگواری بود که به گوش میرسید. علاوه بر این، جنگ وارد دومین سال خود شده بود.
فضای داخلی کشور به دلیل فعالیتهای تروریستی سازمان منافقین از یکسو و بحران ضدانقلاب در مناطق مرزی از سوی دیگر متشنج بود و این تشنج، فضای انتخابات را نیز تهدید میکرد. چنانکه هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز دهم مهرماه ۱۳۶۰ مینویسد: «ضدانقلاب اعلان کرده که در انتخابات آشوب به راه میاندازد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده است.»
در چنین فضایی، سومین انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد. برای اولینبار بود که روحانیون نیز کاندیدای ریاستجمهوری میشدند.هاشمیرفسنجانی در خاطرات ۱۸ شهریور درباره نحوه جلب نظر امام خمینی به کاندیداتوری روحانیون در انتخابات ریاست جمهوری میگوید: «قرار شد با امام مذاکره کنیم که بپذیرند رئیسجمهور روحانی بتواند باشد. اکثر دوستان با نظر امام موافق نیستند و میگویند رئیس جمهور روحانی باشد بهتر است. با احمد آقا صحبت کردم که با امام صحبت کنند…»
هاشمی در خاطرات روز بعد نیز مینویسد: «برای ساعت ۱۱ با آقای خامنهای و احمدآقا در دفتر امام به خاطر بحث در موضوع ریاستجمهوری آینده قرار گذاشته بودیم. احمد آقا اطلاع داد که امام به طور اصولی با روحانی بودن موافقت کردهاند. همراه آقایان خامنهای، خزعلی، شاهآبادی و احمدآقا به حضور امام رفتیم. قبل از ما هم آقای [موسوی] اردبیلی رفته بودند و همین مطلب را مطرح کرده بودند. امام صریحا موافقت کردند ولی گفتند چون اضطرار است و افراد دیگر که مطرحند رای طبیعی ندارند میپذیرند.»۱۳۹۶/۰۷/۱۲فارس
***
اینکه گفتم روحانیون برمصدرکارهانباشند”اشتباه”کردم:امام خمینی
سخنرانی ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
«ما اینطور نیست که هر جا یک کلمهای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام، حالا ما آمدیم دیدیم اینجور نیست، اشتباه کرده بودیم، بگوییم ما سر اشتباه خودمان باقی هستیم.
ما هر روزی فهمیدیم که این کلمهای که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعدهاش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم، اعلام میکنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم، باید اینجوری بکنیم.
ما دنبال مصالح اسلام هستیم، نه دنبال پیشرفت حرف خودمان …
به من مهلت بدهید که عرایضمان را به آقایان عرض بکنم- بنابراین، مسئله یکچیزی نیست که آقایان به ما بگویند: شما آن روز اینجوری گفتید. راست است، ما آن روز خیال میکردیم که در این قشرهای تحصیلکرده و متدین و صاحب افکار، افرادی هستند که بتوانند این مملکت را به آن جوری که خدا میخواهد، ببرند، آنطور اداره کنند. وقتی دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم، آمدند بعضیشان خودشان را به ما جا زدند–
ما هم که غیب نمیدانیم و بعضیشان هم خوب بودند لکن رأیشان با رأی ما مخالف بود-
ما از حرفی که در مصاحبهها گفتیم، عدول کردیم و موقتاً (گفتیم)تا آن وقتی که این کشور را غیر روحانی میتواند اداره کند، آقایان روحانیون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمیگردند و محول میکنند دستگاههای اجرایی را به کسانی که برای اسلام دارند کار میکنند و تا مسئله اینطور است که ابهام پیش ما هست، احتمال هست.
اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم تا آنقدری که میتوانیم.
هر چه میخواهند به ما بگویند، بگویند که کشور ملایان، حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند و البته این هم یک حربهای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمیرویم…» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۳۵۱)
ممانعت امام خمینی از کاندیداتوری شهید بهشتی در انتخابات ریاست جمهوری
آیت الله مهدویکنی در کتاب خاطراتش درباره مخالفت حضرت امام با کاندیداتوری شهید بهشتی مینویسد: ایشان در دوره اوّل ریاست جمهوری اجازه ندادند که یک شخص روحانی برای ریاست جمهوری نامزد شود. “اصرارمابجایی نرسید”به یاد دارم که من و آقای هاشمی و شهید باهنر در قم خدمت امام رفتیم، زمانی بود که بنی صدر میخواست کاندیدا شود. ما به امام عرض کردیم شما اجازه بدهید آقای بهشتی هم جزء کاندیداها باشند و مردم به هر کس بخواهند رأی بدهند؛ اما امام اصرار داشتند که بین نامزدها، شخص روحانی نباشد (خاطرات آیت الله مهدوی کنی، ۱۳۸۵، ص ۴۲۴٫)
شهید محلاتی در این خصوص میگوید: «کاندیدای جامعه روحانیت مرحوم شهید بهشتی بود. رفتیم خدمت امام عرض کردیم و امام قبول نکردند، فرمودند روحانی نباید باشد.»
هاشمی رفسنجانی در این خصوص میگوید: «در مورد حضور روحانیت در امور اجرایی، تفکر امام از آغاز شروع نهضت این بود که روحانیت در کار اجرایی کمتر شرکت کند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ایشان حضور روحانیت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیرروحانیون بود، کافی میدانستند. مخالفتشان با کاندیداتوری شهید بهشتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر پایه همین نظر بود… این فکر، فکر ما هم بود و کمابیش همه این را قبول داشتیم. ما هم نمیخواستیم وارد کارهای اجرایی شویم، فکر میکردیم در شورای انقلاب هستیم و بعداً هم اگر شورا نباشد و اگر لازم باشد به مجلس میرویم. برای این فکر هم دلایل متعددی وجود داشت که یکی از آنها عدم ارتباط مستقیم تحصیلات و تجربیات ما با کارهای اجرایی و دیگری جلوگیری از خدشه دار شدن وجهه اجتماعی و مردمی روحانیت در جامعه بود.»
البته “بعد”نظر حضرت امام درباره حضور روحانیت در مناصب اجرایی تغییر کرد و بر همین اساس ایشان به حضور آیت الله خامنهای در انتخابات ریاست جمهوری سال ۶۰ رضایت دادند
و در سخنرانی تاریخی و مهم خود در ۳۱ خرداد ۶۱ در این مورد به روشنی نظر خود را بیان نموده و فرمودند: «ما اینطور نیست که هر جا یک کلمهای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام، حالا ما آمدیم دیدیم اینجور نیست، اشتباه کرده بودیم، بگوییم ما سر اشتباه خودمان باقی هستیم. ما هر روزی فهمیدیم که این کلمهای که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعدهاش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم، اعلام میکنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم، باید اینجوری بکنیم. ما دنبال مصالح اسلام هستیم، نه دنبال پیشرفت حرف خودمان …
به من مهلت بدهید که عرایضمان را به آقایان عرض بکنم- بنابراین، مسئله یکچیزی نیست که آقایان به ما بگویند: شما آن روز اینجوری گفتید. راست است، ما آن روز خیال میکردیم که در این قشرهای تحصیلکرده و متدین و صاحب افکار، افرادی هستند که بتوانند این مملکت را به آن جوری که خدا میخواهد، ببرند، آنطور اداره کنند. وقتی دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم، آمدند بعضیشان خودشان را به ما جا زدند- ما هم که غیب نمیدانیم و بعضیشان هم خوب بودند لکن رأیشان با رأی ما مخالف بود- ما از حرفی که در مصاحبهها گفتیم، عدول کردیم و موقتاً تا آن وقتی که این کشور را غیر روحانی میتواند اداره کند، آقایان روحانیون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمیگردند و محول میکنند دستگاههای اجرایی را به کسانی که برای اسلام دارند کار میکنند و تا مسئله اینطور است که ابهام پیش ما هست، احتمال هست.
اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم تا آنقدری که میتوانیم. هر چه میخواهند به ما بگویند، بگویند که کشور ملایان، حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند و البته این هم یک حربهای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمیرویم…» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۳۵۱)
تکلیف امام به آیت الله خامنهای برای کاندیداتوری در سال ۱۳۶۴
آیت الله خامنهای در سال ۱۳۶۴ با کسب بیش از ۸۵ درصد آرای کلیه شرکت کنندگان در انتخابات به عنوان چهارمین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدند. مهمترین مسئله جریانهای فکری و سیاسی کشور پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مسئله تعیین نخست وزیر بود. با توجه به جهتگیریهای آیت الله خامنهای در رقابتهای انتخاباتی و سخنرانیهای ایشان درباره سیاستهای دولت در دوره چهار سال اول ریاست جمهوری ایشان برداشت محافل سیاسی این بود که به احتمال قوی در دوره چهارساله دوم ریاست جمهوری آیت الله خامنهای، فرد دیگری غیر از آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر خواهد شد.
از سوی دیگر، ظاهراً ایشان قبل از انتخابات بنا نداشتهاند کاندیدا شوند، ولی طی ملاقاتی که با امام خمینی (ره) انجام میدهند، حضرت امام به ایشان جهت نامزد شدن در انتخابات تکلیف میکنند. حجتالاسلام ناطق نوری در کتاب خاطراتش در این باره مینویسد: «ایشان [حضرت آیت الله خامنهای] قبل از انتخابات بنا نداشتند کاندیدا شوند. این را خود ایشان به من فرمودند تا این که امام ایشان را تکلیف کردند. … بین ایشان و امام یک بحثی در مورد انتخاب نخستوزیر بود، ایشان میگفت اگر من رئیسجمهور بشوم، در انتخاب نخستوزیر هر کسی را که بخواهم، خودم باید تصمیم بگیرم و این علامت را هم امام ظاهراً داده بودند که خود شما تصمیم بگیر، لذا ایشان کاندیدا شدند.»
آیت الله خامنهای پس از انتخابات در سخنرانیای اعلام کردند که حضرت امام کاندیداتوری را برای ایشان واجب عینی کرده بودند.
ایشان پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۶۴میفرمایند: من یک روحانی هستم و در کار روحانیت خودم هم شما مشهدیها اقلاً میدانید بیتوفیق نبودم، میتوانم آدم تربیت کنم، میتوانم شاگرد درست کنم، میتوانم خط بدهم، میتوانم آگاهی بدهم، میتوانم درس بدهم، میتوانم سخن بگویم برای مردم، دلم میخواست ادامه بدهم به کار روحانی خودم،
امام خمینی مرا مکلف برکاندیداشدن درانتخابات ریاست جمهوری کردند
آیت الله خامنه ای:واقعاً نمیخواستم من در این انتخابات شرکت کنم امام بر من واجب کرد، صریحاً گفتند بر تو لازم و متعین است
یعنی نگفتند هم که لازم است که بعد بیایم بگویم واجب کفایی است شاید، نه، گفتند متعین است – یعنی واجب عینی است بر تو – به من گفتند
من هم آمدم توی نماز عید قربان هم من همینطور گفتم البته قبل از انتخابات نمیخواستم بگویم که تصور نشود که این یک استفاده تبلیغاتی از این میخواهیم بکنیم، نه انتخابات را گذاشتیم هر جور که بناست بشود بشود و حالا میگویم به شما و گفتم هم در عید قربان.
توصیه حضرت امام به کاندیداتوری هاشمی در انتخابات
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۶۸ در حالی در شش مرداد ۱۳۶۸ برگزار شد که حضرت امام رحلت کرده بودند، اما از مدتی قبل از رحلت ایشان بحث کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی برای جایگزینی آیت الله خامنهای مطرح بود. هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۸ و در مصاحبهای که در کتاب حقیقتها و مصلحتها منتشر شده است، میگوید که با توصیه امام خمینی کاندیدای ریاستجمهوری شده و در آن شرایط اجتماعی سلیقهها و جریانات مختلف از نامزدی وی حمایت کرد/منبع:۹ مهر ۱۳۹۵ سایت مشرق