علم پیشامدرن چه نبود؟


امروزه آثار عمومی و تخصصی بسیاری در زمینه انقلاب علمی قرن هفدهم نوشته می‌شوند. در گذشته بسیاری از این آثار با نگاهی امروزمحور به تاریخ این انقلاب نگاه می‌‌کردند؛ به‌این‌ترتیب که دانشمندان انقلابی را قهرمان و دانشمندان قرون میانه را متعصب و...

امروزه آثار عمومی و تخصصی بسیاری در زمینه انقلاب علمی قرن هفدهم نوشته می‌شوند. در گذشته بسیاری از این آثار با نگاهی امروزمحور به تاریخ این انقلاب نگاه می‌‌کردند؛ به‌این‌ترتیب که دانشمندان انقلابی را قهرمان و دانشمندان قرون میانه را متعصب و غیرمنطقی جلوه می‌دادند. اما پژوهشگران بسیاری در نیمه دوم قرن بیستم در حوزه تاریخ علم مشغول شدند و با دقت بیشتری نشان دادند که نه دانشمندان انقلابی سر تا پا از دیدگاه‌های قرون میانه‌ای منزه بودند و نه دانشمندان قرون میانه به دور از روش‌ها و دیدگاه‌های علمی و تجربی. اما هنوز هستند آثاری که درباره تاریخ این انقلاب علمی نوشته می‌شوند و ادعا می‌کنند از هرگونه گرایش‌های امروزمحور تا حد ممکن دوری کرد‌ه‌اند، ولی هنوز نمی‌توانند جانب احتیاط را در قبال علوم قرون میانه به طور شایسته رعایت کنند. این آثار معمولا علوم قرون میانه را غایت‌انگار، اسطوره‌ای، غیرتجربی، غیرمکانیکی و شدیدا تحت‌تأثیر عقاید دینی تصویر می‌کنند. ولی چنین نسبت‌هایی واقعا تا چه حد با علوم و فلسفه طبیعی علم پیشامدرن سازگاری دارد؟ این آثار معمولا از درک تمایز روش‌شناختی میان حداقل دو حوزه فکری متفاوت، یعنی فلسفه طبیعی ارسطویی رایج در قرون میانه اسلامی و مسیحی و علوم ریاضی آن روزگار همچون نجوم و اپتیک ناتوانند. ایشان نمی‌توانند یا نمی‌دانند که نجوم در قرون میانه اسلامی و اواخر قرون میانه مسیحی از سوی افرادی همچون رگیومونتانوس و بوئرباخ از لحاظ قوای علمی و ریاضی نه‌تنها تفاوتی با نجوم کپرنیکی نداشت، بلکه کپرنیک تقریبا هرچه داشت از آن سنت بود. شیپن در کتاب انقلاب علمی معتقد است که نه‌تنها هیچ نشانه‌ای از تبیین‌های مکانیکی نمی‌توان در علم پیشامدرن یافت، بلکه تبیین‌های طبیعی همه مبتنی بر نوعی غایت‌اندیشی بوده که راه به جانمندانگاری طبیعت می‌برده است. او تلویحا با نسبت‌دادن عباراتی جعلی به ارسطو یا پیروانش همچون «طبیعت از خلأ متنفر است»، گمان می‌کند فلسفه طبیعی ارسطویی طبیعت را همچون موجودی ذی‌شعور می‌دیده است که از چیزی خوشش یا بدش می‌آید. درحالی‌که نه‌تنها چنین عباراتی از ارسطو نیست، بلکه می‌دانیم کسانی که فهم دقیقی از فلسفه طبیعی او در قرون میانه داشتند، چنین عباراتی را به معنایی استعاری به کار می‌بردند. مورخان امروزمحور حتی علت‌شناسی ارسطویی را برای توضیح حرکات طبیعی به نوعی جانمندانگاری ترجمه می‌کنند. در حالی که فلاسفه ارسطویی طبق علت‌شناسی او هر حرکتی را دارای چهار علت می‌دانستند: غایی، فاعلی، مادی و صوری. علت غایی هدفی است که حرکت طبیعی به سمت آن است و علت فاعلی عاملی است که باعث وقوع این حرکت می‌شود. رفتن به سمت یک هدف برای یک حرکت طبیعی به هیچ‌وجه معنای آگاه‌بودن متحرک نیست، زیرا ارسطو میان حرکت ارادی و حرکت طبیعی تفاوت قائل بود. اگر بخواهیم صرف ذکر علت غایی را به معنای آگاه‌بودن متحرک در فلسفه ارسطویی بدانیم، آنگاه می‌توانیم قوانین مکانیکی نیوتنی را نیز چنین تعبیر کنیم که اینرسی یعنی جسم می‌خواهد حالت قبلی خود را حفظ کند، پس اراده دارد و هدف نیروی جاذبه نزدیک‌کردن دو جرم به هم است پس آگاه و جانمند است! شاید لازم بود که شیپن تمایزی روشن‌تر میان ارسطو و طرفداران قرن هفدهمی‌اش می‌گذاشت، تا معلوم می‌شد انتقاد متوجه ارسطو بوده یا ارسطوییان. ما از آنجا می‌دانیم که ارسطوییان چنین تعبیری از علت‌شناسی غایی نداشتند که میان حرکت طبیعی و ارادی تمایز قائل می‌شدند. مورخان باید دقت کنند که این علت‌شناسی ارسطویی است که از علت غایی سخن می‌گوید نه دینامیک ارسطویی. فقط حرکت ارادی است که در آن آگاهی به غایت حرکت برای متحرک لازم است. به همین دلیل برای حرکات ارادی وجود جوهر نفسانی لازم است و حتی در انسان جوهر عقلانی نیز نقش دارد. اما در حرکات طبیعی فقط جوهر طبیعی یا طبیعت جسم است که حرکت را ایجاد می‌کند. اما اگر چنین است، پس آیا می‌توانیم فلسفه طبیعی ارسطویی را مکانیکی بدانیم؟ قطعا خیر. فلسفه طبیعی ارسطویی غیرمکانیکی است، نه چون جانمند انگار است، بلکه چون برای تبیین پدیده‌های طبیعی هیچ سازوکاری از اجزای کوچک و بزرگ که یکدیگر را حرکت می‌دهند پیشنهاد نمی‌دهد، دقیقا چیزی که فیزیک‌دانان قرن هفدهم روی آن تأکید داشتند. با این تعریف حتی می‌توان نجوم بطلمیوسی را، که عمدتا در طول قرون پیشامدرن مستقل از فلسفه ارسطویی رشد کرد، نوعی تبیین مکانیکی به شمار آورد زیرا بطلمیوس و سپس منجمان قرون میانه در آثار هیئت نشان دادند که فقط با فرض افلاک کروی تودرتو که یکی دیگری را با سرعت ثابت می‌چرخاند، می‌توان حرکات پیچیده سیارات را تبیین کرد. هرچند طبق فلسفه طبیعی ارسطویی علت حرکات افلاک منشأ نفسانی دارد، اما این جنبه به هیچ عنوان «نقشی تبیینی» در نجوم بطلمیوسی نداشت. حتی بطلمیوس در مقدمه کتاب الاقتصاص می‌نویسد که این کتاب برای کسانی نوشته شده است که می‌خواهند براساس مدل‌های سیاره‌ای او یک مدل «میخانیقی» بسازند. کشف ابزارهایی همچون ماشین آنتیکوترا خود نشانه‌ای دیگر از امکان درک مکانیکی از حرکات افلاک از سوی نخبگان اعصار پیشامدرن است.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

رئیس‌‌جمهور عراق وارد تهران شد