عشق داروی قشنگیست،به کامت ریزم
آنچه دارم همه هیچ است به پایت ریزم
گَر که رُخصت دهی ای دوست،حَلالت گردم
درد هایت همه را بر سر و جانم ریزم
گر دلت را به امانت بگذاری،نگهش می دارم
جز دلت هرچه که در دست بود می ریزم
باز دیوانه شدم،موج به من روی آوَرد
کاسه ی صبر پر است و زِ غَمت لبریزم
کاش روزی تو درِ خانه ی مارا بزنی
هول شوم،سینیِ چایی به لِباسَت ریزم
آنچه دارم همه هیچ است به پایت ریزم
گَر که رُخصت دهی ای دوست،حَلالت گردم
درد هایت همه را بر سر و جانم ریزم
گر دلت را به امانت بگذاری،نگهش می دارم
جز دلت هرچه که در دست بود می ریزم
باز دیوانه شدم،موج به من روی آوَرد
کاسه ی صبر پر است و زِ غَمت لبریزم
کاش روزی تو درِ خانه ی مارا بزنی
هول شوم،سینیِ چایی به لِباسَت ریزم