شب تنهایی من


شب تنهایی من

شبی پُرستاره بود، آسمان مثل پرده‌ای سیاه، با خال‌های سفید، چشم‌نوازی می‌کرد. تک و تنها بی همدم، تکیه دادم بر درختی نوک قله‌ای بلند. و نسیمی دلنواز، دل و جانم را جلا می‌ بخشید؛ من نگاهم رو به...

شبی پُرستاره بود،
آسمان مثل پرده‌ای سیاه،
با خال‌های سفید،
چشم‌نوازی می‌کرد.

تک و تنها بی همدم،
تکیه دادم بر درختی نوک قله‌ای بلند.
و نسیمی دلنواز، دل و جانم را جلا می‌ بخشید؛
من نگاهم رو به آسمان پر ستاره بود،
و دلم غرق امید،
که تو باز می آیی
و تو را خواهم دید.

آرزو می‌کردم؛
کاش کنارم بودی.
و در آن شب تنهایی،
و در آن غربت کوهستان،
عطر گیسویت مرا مست میکرد.

گه گاهی از دل تیره‌ شب،
برق زیبای شهابی می‌گذشت،
و دلم را پر از نور می‌کرد.
و رخ زیبایت،
در دلم نقش می بست.

و همان لحظه به خود میگفتم؛
کاش کنارم بودی
و در آسمان بی فروغ شب،
ماه من می بودی.

کاش کنارم بودی
تا که زیبایی شب را به تو می بخشیدم.
و فقط محو تماشای تو می‌گردیدم.
که مبادا میان من و تو
پرده ای باشد، زیبائی شب .

مهدی بیضاوی





عطش عشق