دلتنگ رخت
دلتنگِ دیدارِ رُخ ماهت منم، من من عاشقم ، آن یار دلخواهت منم ، من جا کن مرا در قلب و در آغوش خود یار اکنون که خامِ خاکِ درگاهت منم ، من در انتظارِ شامِ هجرانِ تو با صبح چون سایهای در سایهٔ راهت...
دلتنگِ دیدارِ رُخ ماهت منم، من
من عاشقم ، آن یار دلخواهت منم ، من
جا کن مرا در قلب و در آغوش خود یار
اکنون که خامِ خاکِ درگاهت منم ، من
در انتظارِ شامِ هجرانِ تو با صبح
چون سایهای در سایهٔ راهت منم ، من
در انتظارِ نامهات تا صبحِ خورشید
چشم امیدِ صبحِ بیگاهت منم ، من
مهدی سلمانی
من عاشقم ، آن یار دلخواهت منم ، من
جا کن مرا در قلب و در آغوش خود یار
اکنون که خامِ خاکِ درگاهت منم ، من
در انتظارِ شامِ هجرانِ تو با صبح
چون سایهای در سایهٔ راهت منم ، من
در انتظارِ نامهات تا صبحِ خورشید
چشم امیدِ صبحِ بیگاهت منم ، من
مهدی سلمانی